English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (3 milliseconds)
English Persian
alternatively <adv.> به ترتیب دیگر
apart from that <adv.> به ترتیب دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> به ترتیب دیگر
by the same token <adv.> به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.> به ترتیب دیگر
on the other side <adv.> به ترتیب دیگر
otherwise <adv.> به ترتیب دیگر
Search result with all words
tabbing ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
Other Matches
random processing پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
scheduled ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
chains 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
sequence ترتیب
to order <idiom> به ترتیب
disorderly بی ترتیب
ataxic بی ترتیب
ordonnance ترتیب
orderless بی ترتیب
irregular بی ترتیب
collocation ترتیب
arrangment ترتیب
anomalies بی ترتیب
anomaly بی ترتیب
in series به ترتیب
immethodical بی ترتیب
ordering ترتیب
configurations ترتیب
configuration ترتیب
randomly بی ترتیب
arramgement ترتیب
kelter or kilter ترتیب
assortment ترتیب
assortments ترتیب
lay out ترتیب
kelter ترتیب
random بی ترتیب
organisations ترتیب
order ترتیب
out of kelter بی ترتیب
catenation ترتیب
pial بی ترتیب
to make an arrangement ترتیب
regvlarity ترتیب
arr ترتیب
orderliness ترتیب
regularity ترتیب
regularities ترتیب
serialization ترتیب
set up ترتیب
managements ترتیب
management ترتیب
system ترتیب
systems ترتیب
respectively به ترتیب
sequences ترتیب
arrangements ترتیب
organization ترتیب
organizations ترتیب
arrangement ترتیب
lighting scheme ترتیب روشنایی
ratings ترتیب تقدم
sequence number شماره ترتیب
formation ترتیب قرارگرفتن
line-up به ترتیب ایستادن
kelter بی ترتیب مختل
line up به ترتیب ایستادن
untune بی ترتیب کردن
sequencer ترتیب سنج
runs ترتیب محوطه
precedence ترتیب تقدم
sequencing ترتیب گذاری
sequencing ترتیب دهی
scheme ترتیب رویه
to map out ترتیب دادن
sequences ترتیب دادن
system نظم ترتیب
schemed ترتیب رویه
sort order نظم ترتیب
sort key کلید ترتیب
in chronological order به ترتیب تاریخ
tactics نظم و ترتیب
indue order به ترتیب صحیح
sequence ترتیب دادن
orchestrations ترتیب هم اهنگی
orchestration ترتیب هم اهنگی
sequence رشته ترتیب
schemes ترتیب رویه
systems نظم ترتیب
march order ترتیب راهپیمایی
sequence counter ترتیب شمار
order of battle ترتیب نیرو
partial order پاره ترتیب
train نظم ترتیب
trained نظم ترتیب
trains نظم ترتیب
run ترتیب محوطه
discipline تادیب ترتیب
disciplines تادیب ترتیب
ordain ترتیب دادن
ordained ترتیب دادن
sequences رشته ترتیب
ordaining ترتیب دادن
instrumentation ترتیب اهنگ
rearrangement ترتیب مجدد
line-ups به ترتیب ایستادن
disordered بی ترتیب اشفته
word order ترتیب واژه ها
disciplining تادیب ترتیب
permanency ترتیب همیشگی
permanencies ترتیب همیشگی
sequence control کنترل ترتیب
sequence check مقابله ترتیب
relative location ترتیب نسبی
rearrngement ترتیب مجد د
rating ترتیب تقدم
random fill خاکریز بی ترتیب
In this order. In this way. باین ترتیب
ordains ترتیب دادن
dress ترتیب دادن
make-up ترتیب گریم
dresses ترتیب دادن
partial order ترتیب جزئی
rearrangements ترتیب مجدد
control sequence ترتیب کنترل
ascending order ترتیب صعودی
calling sequence ترتیب فراخوانی
critical assembly ترتیب بحرانی
descending order ترتیب نزولی
firing order ترتیب احتراق
arrengement ترتیب دادن
for this purpose <adv.> به این ترتیب
hereto <adv.> به این ترتیب
curialism ترتیب دربارپاپ
alphabetical order ترتیب رکوردها
decreasing order ترتیب کاهنده
first in first out به ترتیب ورود
as to that <adv.> به این ترتیب
rough and tumble بی نظم و ترتیب
concerning this <adv.> به این ترتیب
collating sequence ترتیب تلفیقی
descending sort ترتیب نزولی
on this <adv.> به این ترتیب
connecting arrangement ترتیب متصل
chronological به ترتیب تاریخ
arrangement ترتیب تنظیم
arrangements ترتیب اصلاح
arrangements ترتیب تنظیم
layouts ترتیب وسایل
birth order ترتیب ولادت
expandede order ترتیب مبسوط
compose sequence ترتیب ساختگی
hereunto <adv.> به این ترتیب
arrangement ترتیب اصلاح
data set ترتیب داده
fifo به ترتیب ورود
connecting arrangement ترتیب پیوسته
castrametation فن ترتیب اردو
gradational به ترتیب درجه
desultorily بطور بی ترتیب
layout ترتیب وسایل
prearrange قبلا ترتیب دادن
marshals به ترتیب نشان دادن
to arrange matters ترتیب دادن امور
ranks طلب شده ترتیب
record layout ترتیب کلی رکوردها
rearrngement ترتیب دوم باره
force designator شماره ترتیب یکان
data access arangement ترتیب دستیابی داده ها
sequence of command ترتیب توالی فرامین
coarse adjustment نظم و ترتیب دانهای
sequence number شماره ترتیب توالی
To arrange (fix up) something. ترتیب کاری را دادن
pre arrenge از پیش ترتیب دادن
chime ترتیب زنگهای موسیقی
phase out به ترتیب خارج کردن
phase in به ترتیب داخل شدن
order of fire ترتیب توالی اتش
fifo خروج به ترتیب ورود
order of fire ترتیب احتراق موتور
basic circuit arrangement ترتیب مدار ساده
order ترتیب انجام کار
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
ranked طلب شده ترتیب
rank طلب شده ترتیب
bibliotic مربوط به ترتیب کتب
chimed ترتیب زنگهای موسیقی
pre arrange از پیش ترتیب دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com