Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
to settle out of court
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
Other Matches
reach an agreement
به توافق رسیدن
meet someone half-way
<idiom>
به توافق رسیدن با کسی
extrajudicial confession
اقرار در خارج دادگاه
zeroed out
ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
We have agreed in princeple .
درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
judge advocate
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
the end sanctifies the means
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
discharges
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
purging a contempt of court
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
parquet
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
beats
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat
گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first
پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
manadamus
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
to come to a he
باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
writs
دستور دادگاه حکم دادگاه
writ
دستور دادگاه حکم دادگاه
summary court
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
settlements
توافق
commensurableness
توافق
commensurability
توافق
concent
توافق
to come to an understanding
توافق
concurrence
توافق
accords
توافق
accorded
توافق
consents
توافق
keeping
توافق
bands
توافق
band
توافق
maladapted
بی توافق
analogies
توافق
analogy
توافق
settlement
توافق
accord
توافق
concord
توافق
consent
توافق
consented
توافق
consenting
توافق
adaptations
توافق
conciliation
توافق
adaptation
توافق
concerts
توافق
concert
توافق
consistency
توافق
coincidences
توافق
accommodation
توافق
accommodations
توافق
rapport
توافق
coincidence
توافق
agreement
توافق
agreements
توافق
consistency
توافق سازگاری
mutual agreement
توافق طرفین
adaptable
قابل توافق
modus vivendi
توافق موقت
unilateral agreement
توافق یک جانبه
adhesion
همبستگی توافق
breach
خطای رد یک توافق
synesis
توافق معانی
breached
خطای رد یک توافق
understandings
توافق تظر
breaches
خطای رد یک توافق
speaking with prosecutor
توافق باشاکی
maladjustment
عدم توافق
adaptability
توافق سازگاری
adaptation
توافق سازش
reciprocal agreement
توافق دو جانبه
adaptations
توافق سازش
maladjustments
عدم توافق
understanding
توافق تظر
maladaptation
عدم توافق
concordat
توافق دوستانه
conconancy
توافق صدا
compromiser
توافق کار
deal
توافق تجاری
deals
توافق تجاری
collective agreement
توافق جمعی
maladjusted
بی توافق دژسازگار
disagreement
عدم توافق
arbitration agreement
توافق بر حکمیت
agreement of arguments
توافق نشانوندها
disagreements
عدم توافق
accompt
سازگاری توافق
adaptableness
قابلیت توافق
agreement coefficient
ضریب توافق
adaptiveness
قوه توافق
conformable
قابل توافق
conformation
سازش توافق
inharmoniousness
عدم توافق
inconsonantly
باعدم توافق
inadaptable
توافق ندادنی
his painting lacked repose
نقاشی وی توافق
harmonometer
توافق سنج
dissidence
عدم توافق
discordance
عدم توافق
disconformity
عدم توافق
consensus
توافق عام
disparities
عدم توافق
correspondence principle
اصل توافق
disparity
عدم توافق
consonance
توافق صدا
consistence
توافق سازگاری
adaption
توافق سازش
skeleton agreement
توافق اولیه
outline agreement
توافق اولیه
give-and-take
آماده به توافق
plea agreement
توافق مدافعه
master agreement
توافق اولیه
accordance
وفق توافق
frame agreement
توافق اولیه
basic agreement
توافق اولیه
skeleton agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
outline agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
inconsonance
عدم توافق ناهماهنگی
adaptability
قابلیت توافق و سازش
consensus
توافق ورضایت عمومی
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
basic agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
odds
عدم توافق مغایرت
abidance
رفتار برطبق توافق
compromise
توافق مصالحه کردن
agreement
معاهده و مقاطعهء توافق
variance
مغایرت عدم توافق
agreements
معاهده و مقاطعهء توافق
discordantly
از روی عدم توافق
settlement
حل و فصل توافق بنگاه
conventionalization
توافق با ایین و رسوم
compromises
توافق مصالحه کردن
come to an agreement
توافق حاصل کردن
approve
توافق در مورد چیزی
settlements
حل و فصل توافق بنگاه
approves
توافق در مورد چیزی
approving
توافق در مورد چیزی
plea bargain
توافق مدافعه
[حقوق]
master agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
compromising
توافق مصالحه کردن
out of court settlement
توافق بدون محکمه
[حقوق]
contract note
سند مقاطعه توافق نامه
inadaptable
غیر قابل توافق ناسازگار
undertake
توافق برای انجام کاری
inadaptability
عدم قابلیت توافق ناسازگاری
approval
توافق برای استفاده از چیزی
agreement on partial payments
توافق در پرداخت های قسطی
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
adequateness
توافق داشتن متفق بودن
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
undertaken
توافق برای انجام کاری
breaks
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
discommend
با عدم توافق چیزی گفتن
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
adhere
توافق داشتن متفق بودن
adheres
توافق داشتن متفق بودن
collusion
توافق میان فروشندگان یک کالا
break
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
adhered
توافق داشتن متفق بودن
adhering
توافق داشتن متفق بودن
undertakes
توافق برای انجام کاری
to come to an agreement
یکدل شدن توافق حاصل کردن
pre
آنچه قبلا توافق شده است
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
agreed value policy
بیمه نامه با ارزش توافق شده
argument
بحث در باره چیزی بدون توافق
arguments
بحث در باره چیزی بدون توافق
private treaty
معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
unless otherwise agreement
مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
plea deal
[between Prosecution and Defense]
توافق مدافعه
[بین دادستان و وکیل دفاع]
presentation layer
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
deals
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
fashionableness
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
nodding
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nods
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
nod
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
service
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packaged
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
serviced
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packages
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
aim
رسیدن
reach
رسیدن به
expire
به سر رسیدن
aims
رسیدن
aimed
رسیدن
approaches
رسیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com