English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
You can't get there other than by foot. به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Other Matches
Can I get there on foot? آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
Nothing on earth will induce him to go there again. اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد.
to lock somebody [yourself] out [of something] در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
to what extent <adv.> چه جوری
how far <adv.> چه جوری
accompt جوری
in what way <adv.> چه جوری
i sort of feel sick یک جوری میشوم
kind of funny یک جوری بامزه
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
i am awkwardly situated بد جوری گرفتار شده ام
Like this . This way. این جور ( جوری )
i was in an awkword p بد جوری گیر کرده بودم
he was in a sorry pickel بد جوری گرفتار شده بود
By hook or by crook. somehow. هر جوری شده ( بهر طریق ممکن )
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
thereupon <adv.> در آنجا
thereat <adv.> در آنجا
subsequently <adv.> در آنجا
consequently <adv.> در آنجا
as a result <adv.> در آنجا
at that [at that provocation] <adv.> در آنجا
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
As far as I know . So far as I know. تا آنجا که من می دانم
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
Since the day he set foot there . از روزیکه به آنجا پا نهاد
According to my lights . تا آنجا که عقلم قد می دهد
As far as I am concerened. تا آنجا که به من مربوط می شود
so far as I'm concerned تا آنجا که به من مربوط می شود
as far as I'm concerned <adv.> تا آنجا که به من مربوط می شود
Have you been there recently (lately) تازگیها آنجا رفته ای ؟
The situation there is bad. وضعیت در آنجا بد است.
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies تا آنجا که تیغم ببرد
In so far as their taste would go . تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد
CERN یس که www اولین آنجا اختراع شد
Nobody was there but me. هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
Left out of one place and driven away from another. <proverb> از آنجا مانده از اینجا رانده .
It took us four days to get there . چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
Come as quickly as possible. تا آنجا که می شود زود بیا
I wI'll get there somehow. یکجوری خودم را آنجا می رسانم
I happened to be there when …. اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
We were there just to make up numbers. ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم
factories ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
factory ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
It is improper to go there uninvited. ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
If it ( ever ) comes to that . اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد
Not that I remember . تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده )
lover's lane <idiom> جای دنجی که عشاق به آنجا می روند
He has always lived there. او همیشه آنجا زندگی کرده است.
to turn around برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn back برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
There they were in all their finery. آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Nothing has changed there. آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
almonry [قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.]
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
Hotel accommodation is rather expensive there. قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
Where the carcass is there the ravens will collect together. <proverb> هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند.
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
switching نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
trap نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
stopped نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stops نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
His sculptures blend into nature as if they belonged there. مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
main مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
voices کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voicing کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voice کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
He had a nast fall. بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
to make every effort تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
station میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
stationed میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
stations میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
infantry پیاده
infantry man پیاده
walkways پیاده رو
paths پیاده رو
path پیاده رو
pedestrian پیاده
impledge پیاده
dismounted پیاده
pignorate پیاده
footpath پیاده رو
footpaths پیاده رو
pavements پیاده رو
pavement پیاده رو
pedestrians پیاده
walkway پیاده رو
foot bridge پل پیاده رو
ganway پل پیاده رو
afoot پیاده
footway پیاده رو
footer پیاده رو
foot slogger پیاده
foot bank پیاده رو
walk پیاده رو
foot infantry پیاده
walks پیاده رو
walked پیاده رو
pedestrian bridge پل پیاده رو
on of پیاده
sidewalk پیاده رو
peripatetic پیاده رو
side walk پیاده رو
sidewalks پیاده رو
conventional RAM این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
conventional memory این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
dismantled پیاده کردن
knight of the road راهزن پیاده
hiking پیاده روی
disembarked پیاده شدن
zebra crossings خط عابر پیاده
disembarked پیاده کردن
zebra crossing خط عابر پیاده
disembark پیاده شدن
hikes پیاده روی
humps پیاده روی
rifle man سرباز پیاده
promotion ترفیع پیاده
promotions ترفیع پیاده
on foot به صورت پیاده
mechanized پیاده زرهی
on foot پای پیاده
implementation پیاده سازی
hike پیاده روی
hump پیاده روی
to walk . To go on foot. پیاده رفتن
hiked پیاده روی
regiment of f. هنگ پیاده
humping پیاده روی
disembarking پیاده کردن
disembarking پیاده شدن
dismounts پیاده کردن
kerb جدول پیاده رو
alight پیاده شدن
alighted پیاده شدن
alighting پیاده شدن
alights پیاده شدن
kerb حاشیه پیاده رو
wayfarers مسافر پیاده
wayfarer مسافر پیاده
pawns پیاده شطرنج
kerbs حاشیه پیاده رو
pawned پیاده شطرنج
pawn پیاده شطرنج
pedestrianism پیاده روی
pawning پیاده شطرنج
disembarks پیاده کردن
disembarks پیاده شدن
footbridges پل پیاده روی
footbridges پل پیاده روها
footbridge پل پیاده روی
footbridge پل پیاده روها
disembark پیاده کردن
pignorate پیاده شطرنج
dismantle پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
dismantling پیاده کردن
dismount پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
kerbs جدول پیاده رو
walkabouts گردش پیاده
dismantlement پیاده کردن
to pad aroad پیاده رفتن
disassemble پیاده کردن
foot passenger مسافر پیاده
walkabout مسافرت پیاده
foot passenger پیاده پا رهسپار
foot slugger سرباز پیاده
to go on foot پیاده رفتن
to get off پیاده شدن از
turnable foot bridge پل پیاده رو گردان
footpad راهزن پیاده
footsoldier سرباز پیاده
pedestrian crossings گذرگاه پیاده
pad دزد پیاده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com