Dictiornary-Farsi | به جواب رسیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
have it <idiom>	به جواب رسیدن


Other Matches

the end sanctifies the means	خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beat	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first	پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
irresponsive	جواب ندهنده بی جواب
to come to a he	باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
repost	جواب
riposte	جواب
antiphony	جواب
riposting	جواب
ripostes	جواب
irreprovable	بی جواب
riposted	جواب
counterplea	جواب رد
rejoinders	جواب
rejoinder	جواب
resolvent	جواب
reply	جواب
whyŠthere is the answer	در سر جواب
comeback	جواب
responses	جواب
response	جواب
replies	جواب
replying	جواب
comebacks	جواب
recalcitrancy	جواب رد
replied	جواب
recalcitrance	جواب رد
in reply to	در جواب
to give the mitten	جواب کردن
voice response	جواب صوتی
toss off <idiom>	حاضر جواب
answerable	جواب دار
undertakers	جواب گو مسئول
unanswerable	جواب ناپذیر
The wrong answer.	جواب غلط
response position	مکان جواب
undertaker	جواب گو مسئول
send away	جواب دادن
snip snap	جواب زیرکانه
reply paid	جواب قبول
recitative	جواب دادن
responsory	جواب جماعت
A straightforward answer.	جواب سر راست
question answer	سئوال- جواب
interlocutor	جواب دهنده
to make a response	جواب دادن
A correct answer.	جواب صحیح
interlocutors	جواب دهنده
irrefragably	بطور بی جواب
answer mode	حالت جواب
an abrupt answer	جواب تند
answered	: جواب پاسخ
answering	: جواب پاسخ
respond	جواب دادن
nope	جواب منفی
responds	جواب دادن
responded	جواب دادن
answers	: جواب پاسخ
brusque	پیش جواب
answer pennant	پرچم جواب
auto answer	خود جواب
favourable	جواب مساعد
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
answer	: جواب پاسخ
counter memorial	جواب یادداشت
undertaking	جواب گو مسئول
telephone responder	جواب دهنده تلفن
sockdologer	اتمام حجت جواب
sally	جواب سریع و زیرکانه
replies	جواب شفاهی دفاعیه
replied	جواب شفاهی دفاعیه
sallies	جواب سریع و زیرکانه
reply	جواب شفاهی دفاعیه
sockdolager	اتمام حجت جواب
rebutted	جواب متقابل دادن
rebutting	جواب متقابل دادن
have her cable	لنگر جواب دادن
counterclaim	جواب به ادعای شاکی
counterbid	جواب خریداربه فروشنده
corespondent	مسئول جواب گویی
retorts	جواب متقابل دادن
retort	جواب متقابل تلافی
retort	جواب متقابل دادن
rebut	جواب متقابل دادن
retorts	جواب متقابل تلافی
replying	جواب شفاهی دفاعیه
rebuts	جواب متقابل دادن
talk back <idiom>	بی ادبانه جواب دادن
In response (reply) to your letter.	در جواب نامه تان
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
A crushing reply(retort).	جواب دندان شکن
to comply [with]	[به نیازی] جواب دادن
to meet	[به نیازی] جواب دادن
to accommodate	[به نیازی] جواب دادن
He answered nothing.	اصلا جواب نداد
flea in one's ear <idiom>	جواب دندان شکن
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
Touché!	خوب جواب دادی!
repartee	جواب شوخی امیز
answered	جواب احتیاج را دادن
unique solution	جواب منحصر بفرد
answering	جواب احتیاج را دادن
answer	جواب احتیاج را دادن
answers	جواب احتیاج را دادن
unansweable	بی جواب تکذیب ناپذیر
to return a greeting	جواب سلام دادن
never to be at a loss for an answer	همیشه حاضر جواب بودن
improvisator	بدیهه ساز حاضر جواب
answered	جواب دادن از عهده برامدن
answer	جواب دادن از عهده برامدن
Why don't you answer?	چرا جواب نمی دهید؟
reply	پاسخ دادن جواب کتبی
replying	پاسخ دادن جواب کتبی
refutative	تکذیب کننده متضمن جواب رد
answers	جواب دادن از عهده برامدن
answering	جواب دادن از عهده برامدن
antiphony	انعکاس یا جواب سرود وموسیقی
replied	پاسخ دادن جواب کتبی
audio response device	دستگاه جواب دهنده سمعی
meet some one's objections	به ایرادات کسی جواب دادن
To take the salute.	جواب سلام ( نظامی ) رادادن
Answer me this question.	جواب این سؤالم را بده
He was pressed for pressed for ad answer .	به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
refutatory	تکذیب کننده متضمن جواب رد
bite the hand that feeds you <idiom>	جواب خوبی را با بدی دادن
He didnt return (acknowledge) my greetings.	جواب سلام مرا نداد
replies	پاسخ دادن جواب کتبی
Please answer the telephone.	لطفا" جواب تلفن را بدهید
A logical remark has no answer. <proverb>	یرف یساب جواب ندارد .
counter	جواب دادن معامله بمثل کردن با
replication	جواب خواهان به دادخواست مدعی در دعوی
countering	جواب دادن معامله بمثل کردن با
A sharp note(reply).	نامه (جواب ) تند ( شدید اللحن )
To answer back.	جواب دادن ( یکی بدو کردن )
We wI'll be notified(informed)of the results today.	امروز جواب کار معلوم می شود
countered	جواب دادن معامله بمثل کردن با
responsor	دستگاه گیرنده و جواب دهنده الکترونیکی
the answer is right under your nose <idiom>	جواب مثل روز روشن است
responsive	دارای عکس العمل سریع جواب گو
This does not satisfy me.	این جواب مرا قانع نمی کند
antiphon	سرودی که بوسیله سرایندگان کلیسا در جواب دستهء دیگرخوانده میشود
audio	ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
transpondor	دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
transponder	دستگاه گیرنده یااداری که بمحض دریافت مخابرهای بطور خودکار ان را جواب میدهد
menu display	روش محاورهای ارتباط باسیستم کامپیوتری از طریق سوال و جواب یا انتخابهای چند گانه
reaches	رسیدن
escalate	رسیدن
reaching	رسیدن به
to catch up	رسیدن به
to see to	رسیدن
to come by	رسیدن
to get at	رسیدن به
arrival	رسیدن
reaching	رسیدن
to d. up with	رسیدن به
to come to hand	رسیدن
to come to a he	رسیدن
arr	رسیدن
reaches	رسیدن به
escalates	رسیدن
light or lighted	رسیدن
maturate	رسیدن
get at	رسیدن به
attained	رسیدن
catch up	رسیدن به
attaint	رسیدن به
to fetch up	رسیدن
accru	رسیدن
expire	به سر رسیدن
escalated	رسیدن
escalating	رسیدن
take in (money) <idiom>	رسیدن
aim	رسیدن
acceded	رسیدن
land	رسیدن
comes	رسیدن
arrive	رسیدن
arrived	رسیدن
arrives	رسیدن
arriving	رسیدن
attains	رسیدن
accede	رسیدن
overtakes	رسیدن به
gets	رسیدن
befall	در رسیدن
aimed	رسیدن
befallen	در رسیدن
befalling	در رسیدن
befalls	در رسیدن
befell	در رسیدن
accedes	رسیدن
acceding	رسیدن
come	رسیدن
attaining	رسیدن
reached	رسیدن
peer	رسیدن
overtake	رسیدن به
overtaken	رسیدن به
aims	رسیدن