Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
utility maximization	به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
Other Matches
maximization	به حداکثر رسانیدن
profit maximization	به حداکثر رسانیدن سود
sale maximization	به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
von neuman morgensterm utility index	شاخص مطلوبیت ون نیومن مورگن استرن منظورشاخص عددی برای مطلوبیت مورد انتظار استکه دروضعیت ریسک و نامطمئنی ازاین شاخص استفاده میشود .ازنظر ریاضی این شاخص درحقیقت امید ریاضی مژلوبیت کل است
compliance	مطلوبیت
total utility	مطلوبیت کل
satisfaction	مطلوبیت
utility	مطلوبیت
favourableness	مطلوبیت
cardinal utility	مطلوبیت عددی
ordinal utility	مطلوبیت ترتیبی
disutility	عدم مطلوبیت
dis utility	عدم مطلوبیت
total utility function	تابع مطلوبیت کل
place utility	مطلوبیت مکانی
form utility	مطلوبیت شکلی
marginal desirability	مطلوبیت نهائی
marginal utility	مطلوبیت نهائی
margin utility	مطلوبیت نهایی
utility frontier	مرز مطلوبیت
margin utility	حد مطلوبیت کالا
depletes	به ته رسانیدن
depleted	به ته رسانیدن
depleting	به ته رسانیدن
deplete	به ته رسانیدن
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
marginal utility of money	مطلوبیت نهائی پول
utility possibility frontier	مرز امکانات مطلوبیت
utility possibility curve	منحنی امکانات مطلوبیت
utilitarian	مطلوبیت چیزی بخاطرسودمندی ان
marginal utility of income	مطلوبیت نهائی درامد
marginal disutility	عدم مطلوبیت نهائی
marginal utility function	تابع مطلوبیت نهائی
marginal utility curve	منحنی مطلوبیت نهائی
finishes	بپایان رسانیدن
to do harm	زیان رسانیدن
remitting	پول رسانیدن
finish	بپایان رسانیدن
remitted	پول رسانیدن
to follow out	بپایان رسانیدن
remits	پول رسانیدن
remit	پول رسانیدن
to put to death	بقتل رسانیدن
insolate	درافتاب رسانیدن
dont	بپایان رسانیدن
disserve	ازار رسانیدن
d. of a message	رسانیدن پیغام
minimization	به حداقل رسانیدن
utile	واحد اندازه گیری مطلوبیت
diminishing marginal utility	نزولی بودن مطلوبیت نهائی
diminishing marginal utility	نزولی بودن مطلوبیت نهایی
to word up	کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
give assent to	به توشیح ملوکانه رسانیدن
to do somebody harm	به کسی زیان رسانیدن
law of diminishing marginal utility	قانون نزولی بودن مطلوبیت نهائی
maximal oxygen uptake	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption	حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power	بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
prove	استدلال کردن به اثبات رسانیدن
dost	بپایان رسانیدن تمام کردن
achieving	انجام دادن بانجام رسانیدن
achieves	انجام دادن بانجام رسانیدن
achieved	انجام دادن بانجام رسانیدن
achieve	انجام دادن [بانجام رسانیدن]
proved	استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proves	استدلال کردن به اثبات رسانیدن
efficiency point	حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
capacity cost	هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
not to have a prayer of achieving something	کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
bergson criterion	ضابطهای که نشان میدهد هر تغییری که موجب کاهش مطلوبیت شود نامطلوب است
neoclassical school	مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
civilian supply	امور اماد غیرنظامی رسانیدن اماد به غیرنظامیان در منطقه
endurance	حداکثر
maximal	حداکثر
peaking	حداکثر
peak	حداکثر
maximum	حداکثر
outside	حداکثر
uttermost	حداکثر
peaks	حداکثر
outsides	حداکثر
maximum limited stress	تنش حداکثر
maximum frequency	فرکانس حداکثر
maximum gain	تقویت حداکثر
maximum performance	عملکرد حداکثر
maximum of intensity	حداکثر شدت
maximum slope	حداکثر شیب
maximum price	حداکثر بها
maximum load	بار حداکثر
maximum speed	حداکثر سرعت
maximum output	خروجی حداکثر
maximal	وابسته به حداکثر
maximum performance	کارایی حداکثر
maximum capacity	فرفیت حداکثر
maximum profit	حداکثر سود
maximum detector	اشکارساز حداکثر
maximum current	جریان حداکثر
peak current	جریان حداکثر
maximum density	حداکثر تراکم
maximum deflection	انحراف حداکثر
maximum deviation	انحراف حداکثر
maximum available powere	توان حداکثر
maximum prr ermissible	مجاز حداکثر
maximum energy	انرژی حداکثر
maximum efficiency	راندمان حداکثر
maximum moment	حداکثر لنگر
maximum efficiency	حداکثر کارائی
maximum duration	زمان حداکثر
maximum power demand	مصرف حداکثر
maximum ratings	مقدار حداکثر
maximum amplitude	دامنه حداکثر
maximum demand	بار حداکثر
intensity maximum	حداکثر شدت
peak	حداکثر کاکل
peak load	بار حداکثر
peak output	حداکثر تولید
peak speed	حداکثر سرعت
full bore	حداکثر تلاش
peak voltage	ولتاژ حداکثر
price ceilings	حداکثر قیمت
high tide	حداکثر مد دریا
relative maximum	حداکثر نسبی
submaximal	زیر حداکثر
high tides	حداکثر مد دریا
payload	حداکثر بار
payloads	حداکثر بار
wage ceiling	حداکثر دستمزد
peaking	حداکثر کاکل
peaks	حداکثر کاکل
peak load	حداکثر بار
peak demand	حداکثر تقاضا
optimum height	حداکثر ارتفاع
maximum thermometer	گرماسنج حداکثر
maximum value	مقدار حداکثر
supercharge	خرج حداکثر
maximum work	کار حداکثر
global maximum	حداکثر مطلق
full speed	حداکثر سرعت
flank speed	حداکثر سرعت
flat out	حداکثر سرعت
maxvo	حداکثر توان هوازی
maximum load	بار گذاری حداکثر
maximum permissible voltage	ولتاژ مجاز حداکثر
maximum permissible load	بار مجاز حداکثر
full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum output voltage	ولتاژ خروجی حداکثر
maximum operating voltage	ولتاژ کار حداکثر
at full blast <adv.>	در حداکثر قدرت یا شدت
maximum natality	حداکثر زاد و ولد
maximum power gain	تقویت توان حداکثر
maximum sound pressure	فشار صوت حداکثر
maximum temperature	درجه حرارت حداکثر
maximum scattering angle	زاویه پراکندگی حداکثر
peak strenght	حداکثر استعداد مجاز
maximum reverse r.m.s. voltage	ولتاژ سد موثر حداکثر
maxvo	حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum stock	حداکثر موجودی انبار
maximum ratings	مقدار نامی حداکثر
principle of miximum overlap	اصل حداکثر همپوشانی
pron to	با حداکثر سرعت ممکن
maximum wavelength	طول موج حداکثر
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
high water	حداکثر ارتفاع اب مد دریا
traffic peak	حداکثر عبور و مرور
ultimate bearing capacity	حداکثر فشار متحمل پی
utmost good faith	حداکثر حسن نیت
maximum power operation	کار با توان حداکثر
maximum take off weight	حداکثر وزن برخاستن
ceiling prices	حداکثر قیمت قانونی
high run	حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
maximum modulating frequency	فرکانس حداکثر مدولاسیون
sprints	با حداکثر سرعت دویدن
sprinted	با حداکثر سرعت دویدن
sprint	با حداکثر سرعت دویدن
maximum allowable concentration	حداکثر غلظت مجاز
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum control current	جریان کنترل حداکثر
flank speed	حداکثر سرعت قایق
ceiling price	حداکثر قیمت قانونی
daily flood peak	حداکثر سیل روزانه
breaking load	حداکثر تحمل بار
angle of repose	حداکثر شیب استقرار
extreme	حداکثر درمنتهی الیه
marginal	حداکثر نزدیک به انتها
utmost	منتهای کوشش حداکثر
closed height	حداکثر ارتفاع لیفتراک
endurance time	سرعت حداکثر مداوم
maximum current rating	جریان نامی حداکثر
maximum gate trigger current	جریان احتراق حداکثر
maximum input frequency	فرکانس ورودی حداکثر
maximum landing weight	حداکثر وزن فرود
low tide	حداکثر جذر دریا
maximum gate trigger voltage	ولتاژ احتراق حداکثر
maximum light transmission	انتقال نور حداکثر
maximum flexibility	خمش پذیری حداکثر
maximum in power gain	تقویت قدرت حداکثر
maximum direction finding	جهت یابی حداکثر
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
maximum demand meter	حداکثر مقدار سنج
maximum demand pointer	عقربه مصرف حداکثر

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com