Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (3 milliseconds)
English	Persian
cost plus contracts	به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
Other Matches
real account	حساب خرید املاک
cost accounts	حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
proforma	صورت حساب فروش کالا
reckons	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon	حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
capitalized expense	هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
overdrawn account	حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance	تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
equity accounts	حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
To bring someone to account.	کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
To cook the books.	حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
privilege	دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckonings	تصفیه حساب صورت حساب
reckoning	تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
carring over	تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
check register	بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
account	حساب صورت حساب
he calcn lates with a	اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation	حساب تامین اعتبار باز حساب باز
digital computer	ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
close price	دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase order	سفارش خرید
open indent	سفارش خرید باز
order	خرید سفارش خرید
indenting	سفارش خرید از کشور بیگانه
indents	سفارش خرید از کشور بیگانه
indent	سفارش خرید از کشور بیگانه
mail order	سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
mitigative	سبک سازنده تخفیف دهنده
dealing	خرید و فروش
business	خرید یا فروش
businesses	خرید یا فروش
buying and selling	خرید و فروش
nundination	خرید و فروش
hedge	خرید و فروش تامینی
handles	خرید و فروش کردن
stock trading	خرید و فروش سهام
hedges	خرید و فروش تامینی
hedged	خرید و فروش تامینی
hedging	خرید و فروش تامینی
course of dealing	دوره خرید و فروش
handle	خرید و فروش کردن
futures market	بازار خرید و فروش سلف
ship broker	دلال خرید و فروش کشتی
dealers	کسی که خرید و فروش میکند
dealer	کسی که خرید و فروش میکند
dam design	حساب سد
accountants	ذی حساب
accountant	ذی حساب
in favour of	به حساب
tab	حساب
science of numbers	حساب
account	حساب
algorism	حساب
reckonings	حساب
reckoning	حساب
scoreless	بی حساب
arithmetic	حساب
tallying	حساب
scores	حساب
tallied	حساب
scored	حساب
to my a	به حساب من
score	حساب
incalculable	بی حساب
tallies	حساب
tabs	حساب
tally	حساب
incomputable	بی حساب
to keep score	حساب
realization account	حساب تسویه
debits	حساب بدهی
Count me in!	روی من حساب کن!
debiting	حساب بدهی
fluxion	حساب فاضله
liquidates	حساب را واریزکردن
notcher	حساب نگهدار
balance of account	مانده حساب
accoutn balance	مانده حساب
calculated	حساب کردن
calculation	حساب براورد
debited	حساب بدهی
liquidating	حساب را واریزکردن
debit	حساب بدهی
accountable	مسئول حساب
account cuurent	حساب جاری
statements	صورت حساب
detailing	حساب ریز
rule of thumb	حساب انگشت
detail	حساب ریز
statement	صورت حساب
calculator mode	مد ماشین حساب
account card	کارت حساب
account book	دفتر حساب
calculating machine	ماشین حساب
liquidated	حساب را واریزکردن
residuary account	حساب ترکه
calculable	حساب کردنی
liquidate	حساب را واریزکردن
acalculia	ناتوانی در حساب
have it out with someone <idiom>	تصفیه حساب
return account	حساب بازگشت
account number	شماره حساب
calculus of variations	حساب تغییرات
deposit account	حساب سپرده
saving account	حساب پس انداز
loan account	حساب وام ها
savings account	حساب پس انداز
make much of	حساب بردن از
deposit account	حساب پس انداز
minculculate	بد حساب کردن
in f.of	به حساب بنفع
box score	حساب بازی
deposit accounts	حساب سپرده
figuring	حساب کردن
figures	حساب کردن
deposit accounts	حساب پس انداز
figure	حساب کردن
joint account	حساب مشترک
capital account	حساب سرمایه
integral calculvs	حساب جامعه
integral calculus	حساب جامعه
cash account	حساب نقدی
imprest	حساب تنخواه
science of numbers	علم حساب
the bill	صورت حساب
cyphers	حساب کردن
ciphers	حساب کردن
cipher	حساب کردن
calculates	حساب کردن
checking out	تسویه حساب
rule off	بستن حساب
account	حساب کردن
account	حساب پس دادن
rule of thumb	حساب سر انگشتی
misreckon	بد حساب کردن
calculate	حساب کردن
certificate of clearance	مفاصا حساب
certificate of expenditure	صورت حساب
ibm computer	ماشین حساب ای بی ام
call to account	حساب خواستن از
computed	حساب کردن
boolean calculus	حساب بولی
computes	حساب کردن
account with [at] a bank	حساب بانکی
compute	حساب کردن
expense accounts	حساب هزینه
expense account	حساب مخارج
expense account	حساب هزینه
bank overdraft	حساب جاری
propositional calculus	حساب گزارهای
count	حساب کردن
counted	حساب کردن
counting	حساب کردن
counts	حساب کردن
differential calulus	حساب فاضله
differential calculus	حساب فاضله
expense accounts	حساب مخارج
bank pass book	دفترچه حساب
production account	حساب تولید
profit and loss a	حساب سودوزیان
to count [as]	به حساب رفتن
To concoct accounts.	حساب تراشیدن
A rough (crude)estimate.	حساب سر انگشتی
scorer	حساب نگهدار
scorers	حساب نگهدار
markers	حساب نگهدار
marker	حساب نگهدار
credit account	حساب اعتباری
design assumption	فرضیه حساب
computers	ماشین حساب
computer	ماشین حساب
calculator	حساب کننده
to bring to book	حساب پس گرفتن
checking account	حساب جاری
checking accounts	حساب جاری
current account	حساب جاری
tales	جمع حساب
tale	جمع حساب
current accounts	حساب جاری
to cast up	حساب کردن
to count up	حساب کردن
calculator	ماشین حساب
calculators	حساب کننده
crypto account	حساب رمز
day of r	روز حساب
cost accountant	حساب دار
balance sheet account	حساب ترازنامه
arithmetic unit	واحد حساب
arithmetician	حساب دان
arithmeticlal	مربوط به حساب
arithmometer	ماشین حساب
comptometer	ماشین حساب
unguarded	حساب نشده
calculators	ماشین حساب
to figure up	حساب کردن
tripos	امتحان حساب
miscast	حساب غلط

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com