Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 187 (10 milliseconds)
English
Persian
for reasons of safety
به خاطر دلایل امنیتی
for security reasons
به خاطر دلایل امنیتی
Other Matches
security reasons
دلایل امنیتی
reasons of safety
دلایل امنیتی
You can rest assured.
خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
wherefores
دلایل - علل
an infinity of reasons
دلایل بی شمار
because of
[for]
medical reasons
بخاطر دلایل پزشکی
logic
دانش تفکرات و دلایل
symbolic
مط العه دلایل و عقاید
symbolically
مط العه دلایل و عقاید
access control
وسیله امنیتی
security incident
حادثه امنیتی
maximum security prison
زندان فوق امنیتی
closed-circuit camera
دوربین امنیتی
surveillance camera
دوربین امنیتی
security assistance
کمکهای امنیتی
security cognizance
هشیاری امنیتی
CCTV camera
دوربین امنیتی
observation camera
دوربین امنیتی
security camera
دوربین امنیتی
to cut the ground from under a person's
دلایل کسی را خنثی کردن
argumentum
یک سلسله دلایل قابل قبول
security
خدمتکاران گروه امنیتی
An important security authourity .
یک مقام مهم امنیتی
security service
خدمتکاران گروه امنیتی
security force
خدمتکاران گروه امنیتی
hack
تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
hacked
تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
hacks
تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی
attachment
توقیف و ضبط شخص یا مال به دلایل قانونی ضمیمه
backtrack
برگشت در لیست پردازش ها با شروع از هدف و رسیدن به دلایل و اثباتها
backtracked
برگشت در لیست پردازش ها با شروع از هدف و رسیدن به دلایل و اثباتها
backtracks
برگشت در لیست پردازش ها با شروع از هدف و رسیدن به دلایل و اثباتها
Due to the review security procedures were modified .
به علت بررسی روش های امنیتی اصلاح شدند.
machines
یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machined
یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
machine
یری را تقلید می کنند و حاوی دلایل اولیه و سایر خصوصیات انسان هستند
deny access
جلوگیری از دستیابی به یک مدار یا سیستم به دلیل حجم کار بالا یا امنیتی
malfunctions
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction
تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
prolixity
بی ربط یاغیرلازم در اقرارنامه یااستشهادیه که ممکن است انرا از عداد دلایل خواهان خارج کند
multisync monitor
صفحه نمایش که حاوی قفل امنیتی برای فرکانس اسکن هر نوع کارت گرافیکی باشد
diagnostic
محل و دلایل خطا نرم افزاری یا مشکل سخت افزاری
habeas corpus
حکم توقیف از طرف دادگاه باذکر دلایل توقیف
S HTTP
سیستمی که خط امنیتی بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده ایجاد تا به کاربران امکان پرداخت قیمت کالاها از طریق اینترنت بدهد
AI
طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
for the love of
به خاطر,
for his sake
به خاطر او
minds
خاطر
minding
خاطر
mind
خاطر
remembrance
خاطر
sake
خاطر
behalf
خاطر
Due to
به خاطر
on account of somebody
[something]
به خاطر
introduces
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
peace of mind
اسودگی خاطر
of ones own accord
بطیب خاطر
self gratification
ترضیه خاطر
spontaneous generation
بطیب خاطر
in view of
<idiom>
به خاطر اینکه
depressed
<adj.>
افسرده خاطر
despondent
<adj.>
افسرده خاطر
ex officio
به خاطر شغل
downhearted
<adj.>
افسرده خاطر
umbrageous
رنجیده خاطر
tranquility
اسایش خاطر
to imprint on the mind
در خاطر نشاندن
to escape one's memory
از خاطر رفتن
in service
به خاطر خدمت
for his sake
برای خاطر او
attentions
خاطر حواس
attention
خاطر حواس
leisurely
بافراغت خاطر
free will
طیب خاطر
solace
تسلیت خاطر
amativeness
خاطر خواهی
security
اسایش خاطر
sure
خاطر جمع
gladly
با مسرت خاطر
surest
خاطر جمع
lacerated
خاطر ازرده
gladness
مسرت خاطر
tranquillity
اسایش خاطر
uneasiness
خاطر تشویش
surer
خاطر جمع
monitor
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد
monitored
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد
monitors
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد
artificial intelligence
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
accords
دلخواه طیب خاطر
accorded
دلخواه طیب خاطر
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake .
محض خاطر خدا
point
خاطر نشان کردن
for a song
<idiom>
به خاطر پول کمی
put one's finger on something
<idiom>
کاملابه خاطر آوردن
take it out on
<idiom>
بی محلی به خاطر عصبانیت
accord
دلخواه طیب خاطر
nuisances
مایه تصدیع خاطر
nuisance
مایه تصدیع خاطر
spontaneously
به طیب خاطر بی اختیار
certes
خاطر جمعی تحقیق
relief
ترمیم اسایش خاطر
to stamp on the mind
خاطر نشان کردن
to imprint on the mind
خاطر نشان کردن
to feel sure
خاطر جمع بودن
for nothing
برای خاطر هیچ
for a mere nothing
برای خاطر هیچ
for mercy sake
برای خاطر خدا
for god's sake
برای خاطر خدا
For your sake .
محض خاطر شما
depend upon it
خاطر جمع باشید
to impress on the mind
خاطر نشان کردن
in the interests of truth
برای خاطر راستی
inorder to
به خاطر اینکه برای
for pity's sake
برای خاطر خدا
stamp on the mind
خاطر نشان کردن
for ones own hand
به خاطر خود شخص
gob
[British E]
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
solatium
غرامت برای ترضیه خاطر
secure
بی خطر خاطر جمع مطمئن
that is why
به خاطر این است که چرا
I have to study
من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
to call somebody to
[for]
something
پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
secures
بی خطر خاطر جمع مطمئن
pout
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
pursuit of happiness
به دنبال رضایت خاطر
[خرسندی]
composedly
به ارامی- به اسودگی- بااسایش خاطر
take to task
<idiom>
به خاطر اشتباه سرزنش شدن
ring a bell
<idiom>
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
come into one's own
<idiom>
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
fixations
خیره شدگی تعلق خاطر
troubler
موجب تصدیع خاطر مزاحمت
heart sease
اسایش قلب اسودگی خاطر
unspontaneous
بدون طیب خاطر زورکی
ex gratia
به خاطر میل یا علاقهی شخصی
fixation
خیره شدگی تعلق خاطر
trap
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
a small grimace
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
moue
شکلک
[به خاطر قهر بودن]
interlocks
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocked
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocking
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlock
رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
you must w the signal
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
i do it in your interest
به خاطر شما این کار رامیکنم
to languish
پژولیدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
carded for record
معافیت از خدمت به خاطر ثبت درپرونده
We were all so anxious about you.
ما همه به خاطر تو اینقدر نگران بودیم.
de minimis exception
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
to languish
فاسد شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish
ضایع شدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
He did it for the sake of his family .
محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
guerillas
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrilla
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrillas
جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
unprompted
ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
He seems to have a lot of confidence.
خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
Peeping Toms
نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
sue somebody for damages
کسی را به خاطر زیانی تحت تعقیب قراردادن
i did it only for your sake
برای خاطر شما این کار راکردم و بس
to languish
هرز رفتن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
Peeping Tom
نام خیاطی که به خاطر هیز نگری کور شد
to pull
[British E]
/ make
[American E]
a face
شکلک در آوردن
[به خاطر قهر بودن]
[اصطلاح روزمره]
recognize
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognising
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognises
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
recognizes
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
recognizing
دیدن چیزی و به خاطر سپردن ان که قبلاگ دیده شده است
throw the baby out with the bathwater
<idiom>
(تروخشک باهم میسوزد)کل چیزی رادور ریختن به خاطر خرابی یک قسمت آن
nsfnet
یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
primage
اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
blow-up
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
safety
اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
firewall
سیستم امنیتی سخت افزار یا نرم افزار بین سرور یا اینترنیت و اینترنت عمومی . سیستم اجازه عبور اطلاعات به اینترنت را میدهد ولی داده ورودی را بررسی میکند پیش از ارسال آن به سرور خصوصی
neural network
سیستمی که برنامه هوش مصنوعی را اجرا میکند و نحوه کار مغز و یادگیری و به خاطر سپردن آنرا شبیه سازی میکند
For Gods sake!For heavens sake.
بخاطر خدا ( برای خاطر خدا )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com