English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English Persian
move in به خانه تازه اسباب کشی کردن
Other Matches
to move in بخانه تازه اسباب کشی کردن
To collect (pack)the household goods. اسباب خانه را جمع کردن
house-warmings ولیمه خانه تازه
house-warming ولیمه خانه تازه
house warming ولیمه خانه تازه
pigenhole کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
honeycomb ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycombs ارایش شش گوش خانه خانه کردن
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
disfurnish بی اسباب کردن
honey comb خانه خانه کردن
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
move house اسباب کشی کردن
move اسباب کشی کردن
to shift to the new building اسباب کشی کردن
moves اسباب کشی کردن
conspiratress اسباب چینی کردن
to form a plot اسباب چینی کردن
moved اسباب کشی کردن
moves اسباب کشی کردن تکان
mounting اسباب سوار شدن یا کردن
moved اسباب کشی کردن تکان
move اسباب کشی کردن تکان
pilot اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
newlywed تازه داماد تازه عروس
lady help زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
to wipe the slate clean <idiom> شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
it is but a step to my house تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
fresh- تازه کردن
freshen تازه کردن
refreshed تازه کردن
freshens تازه کردن
refresh تازه کردن
freshened تازه کردن
freshening تازه کردن
refreshes تازه کردن
fresh تازه کردن
freshest تازه کردن
mansion house خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
reman دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
refreshes تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refresh تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refreshed تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
tackled از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
initiating تازه وارد کردن
to take breath نفس تازه کردن
initiated تازه وارد کردن
redecorating تزئینات تازه کردن
initiates تازه وارد کردن
redecorated تزئینات تازه کردن
resurfaces روکش تازه کردن
refurbished روشن و تازه کردن
redecorates تزئینات تازه کردن
refurbish روشن و تازه کردن
redecorate تزئینات تازه کردن
repave تازه سنگفرش کردن
refinish روکاری تازه کردن
refurbishes روشن و تازه کردن
initiate تازه وارد کردن
To catch ones breath . نفس تازه کردن
resurface روکش تازه کردن
resurfaced روکش تازه کردن
refurbishing روشن و تازه کردن
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
toft عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
tricotine پارچه زبر لباسی خانه خانه
our neighbour door کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
houndstooth check طرح خانه خانه مورب پارچه
homebody ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
hound's tooth check طرح خانه خانه مورب پارچه
hit the spot <idiom> نیروی تازه وارد کردن
respired امید تازه پیدا کردن
interpolate باعبارت تازه تحریف کردن
interpolated باعبارت تازه تحریف کردن
interpolates باعبارت تازه تحریف کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
reengine دارای موتور تازه کردن
To opev someones wound. داغ کسی را تازه کردن
interpolating باعبارت تازه تحریف کردن
respire امید تازه پیدا کردن
scratch the surface <idiom> تازه شروع به کار کردن
respires امید تازه پیدا کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
langrage اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
pedrail اسباب خودکار برای اسان کردن حرکت ماشینهای سنگین در جادههای ناهموار
refresh نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshed نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshes نیروی تازه دادن تقویت کردن
Honey comb design طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
to reseat a theatre صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
reincarnate تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
proselyte عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
to refresh [jog] your memory خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
dishouse بی خانه کردن
cellular لانه زنبوری خانه خانه
bagnio فاحشه خانه جنده خانه
garde manger سرد خانه اشپز خانه
weigh house قپاندار خانه ترازودار خانه
converted معکوس کردن تازه کردن
convert معکوس کردن تازه کردن
converting معکوس کردن تازه کردن
converts معکوس کردن تازه کردن
houseclean خانه تکانی کردن
upholster مبلمان کردن خانه
to keep house خانه داری کردن
graticule چهار خانه کردن
to bring to ruin خانه خراب کردن
to do up خانه خراب کردن
houseclean خانه راتمیز کردن
To rent(lease) a house. خانه ای رااجاره کردن
keep house خانه داری کردن
housekeep خانه داری کردن
pages خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
paged خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
to repair the roof بام [خانه] را تعمیر کردن
page خانه شاگرد پیشخدمتی کردن
winds سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
garrote اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
garotte اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
have over <idiom> شخصی را به خانه خود دعوت کردن
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cell جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
To vacate a house. خانه ای را خالی کردن ( بلند شدن از محل )
formula الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
to go to ترک کردن [خانه یا شهر] برای چند مدتی
to go away ترک کردن [خانه یا شهر] برای چند مدتی
range یک خانه یا تعدادی خانه
ranged یک خانه یا تعدادی خانه
ranges یک خانه یا تعدادی خانه
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
piracy کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
plenum method طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
the house is in my possession خانه در تصرف من است خانه در دست من است
refresh buffer یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
tackle اسباب
tackles اسباب
accouterment اسباب
whigmaleerie اسباب
things اسباب
tackling اسباب
tool اسباب
tackled اسباب
whigmaleery اسباب
contrivances اسباب
remover اسباب کش
appliance اسباب
fixings اسباب
appliances اسباب
traps اسباب
freehand بی اسباب
free handed بی اسباب
articles اسباب
contrivance اسباب
free hand بی اسباب
lash up اسباب
article اسباب
rigs اسباب
doodads اسباب
contraption اسباب
contraptions اسباب
valuables اسباب
outfit اسباب
outfits اسباب
geap اسباب
gadgets اسباب
gadget اسباب
rig اسباب
rigged اسباب
removers اسباب کش
doodad اسباب
instrumentally با اسباب
apparatus اسباب
dixings اسباب
devices اسباب
device اسباب
instrument اسباب
mountings اسباب
rigging اسباب
apparel اسباب
fishing gear اسباب ماهیگیری
engine موتور اسباب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com