Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (43 milliseconds)
English
Persian
conscript
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripted
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripting
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripts
به خدمت وفیفه احضار کردن
Other Matches
duty assignment
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
draftee
احضار شده به خدمت نظام
compulsory service
خدمت وفیفه
liable to military service
مشمول خدمت وفیفه
military service
خدمت نظام وفیفه
desertion
ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
liability to military service
مشمولیت برای خدمت نظام وفیفه
enlisted
داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
wait upon
پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
careered
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careers
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career
شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
wait on
خدمت رسیدن و خدمت کردن
repeals
احضار کردن احضار
repeal
احضار کردن احضار
invoking
احضار کردن
recalls
احضار کردن
invokes
احضار کردن
countermanding
احضار کردن
processes
احضار کردن
vouch
احضار کردن
process
احضار کردن
summoned
احضار کردن
recalled
احضار کردن
summon
احضار کردن
evoke
احضار کردن
countermanded
احضار کردن
recall
احضار کردن
invoke
احضار کردن
evokes
احضار کردن
evoking
احضار کردن
invoked
احضار کردن
countermands
احضار کردن
countermand
احضار کردن
to call somebody back
کسی را احضار کردن
to summon somebody back
کسی را احضار کردن
to recall somebody
کسی را احضار کردن
to bring somebody back
کسی را احضار کردن
to order somebody back
کسی را احضار کردن
citations
احضار احضار به بازپرسی
citation
احضار احضار به بازپرسی
remanding
به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
summon
فراخواندن احضار قانونی کردن
remand
به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
summoned
فراخواندن احضار قانونی کردن
remands
به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
adduse
احضار کردن بگواهی خواستن
remanded
به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
compellation
عمل خطاب یا احضار کردن نام
recall
فرا خواندن احضار لغو کردن
recalls
فرا خواندن احضار لغو کردن
recalled
فرا خواندن احضار لغو کردن
mustering
احضار کردن جمع اوری کردن
muster
احضار کردن جمع اوری کردن
mustered
احضار کردن جمع اوری کردن
musters
احضار کردن جمع اوری کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
function
وفیفه عمل کردن
feasance
انجام وفیفه کردن
functioned
وفیفه عمل کردن
to perform one's duty
انجام وفیفه کردن
functionate
انجام وفیفه کردن
functions
وفیفه عمل کردن
to call a meeting of the board of directors
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
to be in d.
کوتاهی درانجام وفیفه کردن
served
خدمت کردن
ministers
خدمت کردن
serve
خدمت کردن به
serves
خدمت کردن
served
خدمت کردن به
minister
خدمت کردن
serve
خدمت کردن
serves
خدمت کردن به
to overrun one's duty
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
acquitting
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
conscripts
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripting
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripted
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
acquits
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
conscript
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
pull through
در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
cite
احضار کردن استشهاد کردن
cited
احضار کردن استشهاد کردن
cites
احضار کردن استشهاد کردن
citing
احضار کردن استشهاد کردن
to serve in the army
درارتش خدمت کردن
served
خدمت ارتشی کردن
serve
خدمت ارتشی کردن
serves
خدمت ارتشی کردن
to serve in the ranks
خدمت سربازی کردن
to bear arms
خدمت نظام کردن
desertion
ترک خدمت کردن
dishonorable discharge
اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
to serve one's term
دوره خدمت خود را طی کردن
serve one's term
دوره خدمت خود را طی کردن
commissioning the ship
وارد خدمت کردن کشتی
to release
[from responsibility, duty]
معاف کردن
[از وظیفه یا خدمت ]
discharge
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharges
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
bear arms
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
serviced
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
service
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
minister
: کمک کردن خدمت کردن
ministers
: کمک کردن خدمت کردن
desert
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserting
کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
applied
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
arraign
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
squelch circuit
یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
duty with troops
در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
vocation
احضار
summonsing
احضار
vocations
احضار
summonses
احضار
summons
احضار
calling
احضار
summonsed
احضار
convocations
احضار
convocation
احضار
citations
احضار
summoning
احضار
recalling
احضار
citation
احضار
call to quarters
شیپور احضار
impeach
احضار نمودن
impeached
احضار نمودن
recalled
فراخوانی احضار
impeaches
احضار نمودن
arraign
احضار نمودن
recalls
فراخوانی احضار
recall
فراخوانی احضار
impeaching
احضار نمودن
summoner
احضار کننده
impeachment
احضار بدادگاه
evocable
قابل احضار
drop annunciator
زنگ احضار
invocations
حکم احضار
ouija board
لوح احضار
banning
اگهی احضار
ban
اگهی احضار
bans
اگهی احضار
phantasmagorias
احضار روح
function invocation
احضار تابع
annunciator
زنگ احضار
summon
احضار فراخواستن
invocation
حکم احضار
summoned
احضار فراخواستن
warning sign
علامت احضار
spiritism
احضار روح
phantasmagoria
احضار روح
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
at his call
بر حسب اخطار یا احضار او
automatic annunciator
زنگ احضار خودکار
subpoena
احضاریه حکم احضار
spiritualism
اعتقاد به احضار ارواح
annunciator wire
سیم زنگ احضار
gravity drop
زنگ احضار وزنی
subpoenaing
احضاریه حکم احضار
subpoenas
احضاریه حکم احضار
venire faciac
حکم احضار به محکمه
arraignment
احضار به محکمه تعقیب
seance
جلسه احضار روح
subpoenaed
احضاریه حکم احضار
call-up
شیپور احضار بخاطر اوردن
call up
احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up
احضار برای فعالیتهای نظامی
call up
شیپور احضار بخاطر اوردن
call-ups
شیپور احضار بخاطر اوردن
evocation
احاله بدادگاه بالاتر احضار
evocations
احاله بدادگاه بالاتر احضار
call-ups
احضار برای فعالیتهای نظامی
adjutant's call
احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
role
وفیفه
tasks
وفیفه
obligations
وفیفه
obligation
وفیفه
office
وفیفه
roles
وفیفه
service
وفیفه
devoir
وفیفه
inofficious
بی وفیفه
serviced
وفیفه
worked
وفیفه
taskwork
وفیفه
offices
وفیفه
activity
وفیفه
activities
وفیفه
functions
وفیفه
task
وفیفه
assignment
وفیفه
assignments
وفیفه
work
وفیفه
function
وفیفه
pension
وفیفه
functioned
وفیفه
duty
وفیفه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com