English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
sue به دادگاه شکایت کردن
sued به دادگاه شکایت کردن
sues به دادگاه شکایت کردن
suing به دادگاه شکایت کردن
Other Matches
discharges مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
sued شکایت کردن
to lodge a complaint شکایت کردن
complain شکایت کردن
suing شکایت کردن
complaining against injustice شکایت کردن
sue شکایت کردن
sues شکایت کردن
complained شکایت کردن
bitching شکایت کردن
lodge a complaint شکایت کردن
bitches شکایت کردن
bitched شکایت کردن
lodge an a appeal شکایت کردن
bitch شکایت کردن
complaining شکایت کردن
complains شکایت کردن
repine شکایت کردن شکوه
petition شکایت کردن دادخواست
petitioning شکایت کردن دادخواست
petitions شکایت کردن دادخواست
petitioned شکایت کردن دادخواست
to press charges against someone ازکسی قانونی شکایت کردن [کسی را متهم کردن]
inform against someone از دست کسی شکایت کردن
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
to redress any one's grievance شکایت ونگرانی کسی رارفع کردن
fin de non recevoir رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
prize courts دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
to sue somebody for libel [slander] از کسی برای افترا [تهمت] شکایت کردن [حقوق]
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
remanet احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
manadamus حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
summary court دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writs دستور دادگاه حکم دادگاه
writ دستور دادگاه حکم دادگاه
pleads در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
jurisdiction تسلیم دادگاه کردن
to make a complaint [about] شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
to apply to a court به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
remitted به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
remits به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
remit به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
to have recourse to a court به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
remitting به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
to seek redress in court به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
court martial در دادگاه نظامی محاکمه کردن
to apply to the court of arbitration به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
rogatory commission موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to have recourse to arbitration به دادگاه حکمیت رجوع کردن [حقوق]
serve a sentence به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
indicted متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
i heard him شکایت
moans شکایت
moaning شکایت
grievance شکایت
moaned شکایت
plaints شکایت
plaint شکایت
complaint شکایت
moan شکایت
groan شکایت
groaned شکایت
groans شکایت
protest شکایت
protested شکایت
gripe شکایت
protesting شکایت
protests شکایت
groaning شکایت
grumblingly شکایت کنان
murmur شکایت شایعات
murmured شکایت شایعات
murmuring شکایت شایعات
murmurs شکایت شایعات
grievance موضوع شکایت
discontent گله شکایت
cross bill شکایت متقابل
denunciations اتهام شکایت
denunciation اتهام شکایت
gravamen اصل شکایت
gravamen شکایت رسمی شکوائیه
squawk about <idiom> شکایت درموردچیزی داشتن
i hear him complain میشنوم که شکایت می کنند
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
grounded (his complaint was not grounded شکایت او بی اساس بود
he complained with reason بیخود شکایت نمیکرد
To lodge a complaint . درمقام شکایت بر آمدن
there is no ground for his complaint شکایت او بیمورد است
griper کسیکه مرتب شکایت میکند
rumble چیز پرسر و صدا شکایت
rumbles چیز پرسر و صدا شکایت
rumbled چیز پرسر و صدا شکایت
look a gift horse in the mouth <idiom> شکایت از هدیهای که کامل نیست
take one's own medicine <idiom> پذیرش محاکمه بدون شکایت
to inform against someone شکایت پیش کسی بردن
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
to rumble on [British E] ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
cry over spilt milk <idiom> شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
arraign احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
captions توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
caption توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
tribunals دادگاه
court of law دادگاه
forum دادگاه
court دادگاه
court division دادگاه
forums دادگاه
courtroom دادگاه
courthouse دادگاه
courthouses دادگاه
judgement hall دادگاه
judgement seat دادگاه
court of justice دادگاه
courtrooms دادگاه
tribunal دادگاه
courts دادگاه
Chief Justice رئیس دادگاه
court of iquiry دادگاه رسیدگی
court of petty offences دادگاه لغزش
kangaroo court دادگاه پوشالی
recourse action رجوع به دادگاه
warning اخطاریه دادگاه
court martiall دادگاه نظامی
warnings اخطاریه دادگاه
beadle منادی دادگاه
court material دادگاه نظامی
Chief Justices رئیس دادگاه
court of first instance دادگاه شهرستان
court of first instance دادگاه بدوی
court of grievances دادگاه مظالم
special tribunal دادگاه اختصاصی
court of appeals دادگاه استیناف
court of province دادگاه استان
court session جلسه دادگاه
criminal court دادگاه جنایی
court division بخش دادگاه
courts of appeal دادگاه استیناف
courts of appeal دادگاه استان
court of appeal دادگاه پژوهش
court of appeal دادگاه استیناف
court of appeal دادگاه استان
questor افسررئیس دادگاه
petty session دادگاه سیار
court of inquiry دادگاه تفتیش
bar وکالت دادگاه
bars وکالت دادگاه
per curium به وسیله دادگاه
judicial confession اقرار در دادگاه
juvenile court دادگاه نوجوانان
jurisdiction of the court صلاحیت دادگاه
courts of appeal دادگاه پژوهش
police forces دادگاه پلیس
police force دادگاه پلیس
administrative tribunal دادگاه اداری
provost court دادگاه پادگانی
prsbytery دادگاه شرعی
president of the court رئیس دادگاه
eyre دادگاه سیار
rotas دادگاه کاتولیکی
rota دادگاه کاتولیکی
quaestor افسررئیس دادگاه
quarter sessions دادگاه استینافی
queens bench division دادگاه ملکه
police power دادگاه پلیس
police court دادگاه خلاف
peace court دادگاه بخش
kangoroo court دادگاه محلی
courtrooms اطاق دادگاه
forums دادگاه محکمه
law courts دادگاه قضایی
law court دادگاه قضایی
rehearing تجدیدجلسه دادگاه
kangaroo courts دادگاه مندرآوردی
kangaroo courts دادگاه غیرقانونی
disciplinary tribunal دادگاه انتظامی
kangaroo courts دادگاه پوشالی
auto da fe رای دادگاه
kangaroo court دادگاه مندرآوردی
writ حکم دادگاه
writ قرار دادگاه
kangaroo court دادگاه غیرقانونی
writs حکم دادگاه
forum دادگاه محکمه
tribunals دادگاه محکمه
juvenile court دادگاه اطفال
courtroom اطاق دادگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com