English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
lay hold of <idiom> به دارای وثروت رسیدن
Other Matches
To attain position and wealth. به مقام وثروت رسیدن
Lust for power and riches. شهوت قدرت وثروت
To amass a fortun. مال وثروت جمع کرد ؟
soldier of fortune سرباز جویای نام وثروت
Money is the root of all evil. پول وثروت ریشه تمام فسادها است
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
margin propensity to consume تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
isobars دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
ringent دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
outrigged دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
arrived رسیدن
arrives رسیدن
escalated رسیدن
escalate رسیدن
arr رسیدن
arrive رسیدن
attains رسیدن
getting رسیدن
gets رسیدن
get رسیدن
escalates رسیدن
to see to رسیدن
aim رسیدن
aimed رسیدن
aims رسیدن
escalating رسیدن
to come to a he رسیدن
arriving رسیدن
to fetch up رسیدن
expire به سر رسیدن
befall در رسیدن
land رسیدن
to catch up رسیدن به
to come by رسیدن
attain رسیدن
peering رسیدن
to d. up with رسیدن به
to come to hand رسیدن
to get at رسیدن به
peer رسیدن
befallen در رسیدن
befalling در رسیدن
befalls در رسیدن
comes رسیدن
come رسیدن
acceding رسیدن
accedes رسیدن
acceded رسیدن
accede رسیدن
attaining رسیدن
befell در رسیدن
attained رسیدن
peered رسیدن
approach رسیدن
reached رسیدن
reaches رسیدن به
reaches رسیدن
reaching رسیدن به
reaching رسیدن
approaches رسیدن
approached رسیدن
attaint رسیدن به
reach رسیدن به
accru رسیدن
reached رسیدن به
reach رسیدن
get at رسیدن به
run up رسیدن
overtakes رسیدن به
overtaken رسیدن به
overtake رسیدن به
catch up رسیدن به
light or lighted رسیدن
arrival رسیدن
maturate رسیدن
take in (money) <idiom> رسیدن
idiomorphic دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
vanish به صفر رسیدن
Welcome back. رسیدن بخیر
to wait خدمت رسیدن
to strike oil بنفت رسیدن
peaking به قله رسیدن
To reach ones destination. بمقصد رسیدن
peaks به قله رسیدن
down to the wire <idiom> به آخر خط رسیدن
reach an agreement به توافق رسیدن
makes رسیدن به ساخت
come to terms <idiom> به موافقت رسیدن
deduction از کل به جزء رسیدن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
peak به قله رسیدن
wrap up به نتیجه رسیدن
last straw <idiom> [به آخر خط رسیدن]
have it <idiom> به جواب رسیدن
get on in years <idiom> به سن پیری رسیدن
get hold of (something) <idiom> به مالکیت رسیدن
at the end of one's rope <idiom> به آخرخط رسیدن
consummate بوصال رسیدن
make رسیدن به ساخت
run out باخر رسیدن
to the wall <idiom> به آخر خط رسیدن
to the eye <idiom> به نظر رسیدن
taper off <idiom> کم کم به آخر رسیدن
consummating بوصال رسیدن
consummates بوصال رسیدن
consummated بوصال رسیدن
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
mature به حد کمال رسیدن
land vi بزمین رسیدن
come about بانجام رسیدن
strike oil به نفت رسیدن
finishes به انتها رسیدن
finish به انتها رسیدن
descends به ارث رسیدن
descend به ارث رسیدن
vanishing به صفر رسیدن
vanishes به صفر رسیدن
vanished به صفر رسیدن
handed down به تواتر رسیدن
grow up به سن بلوغ رسیدن
cube بقوه سه رسیدن
cubes بقوه سه رسیدن
overgo رسیدن به گذشتن
outjockey در رسیدن پوشاندن
on station رسیدن به هدف
pull up with به چیزی رسیدن
over به انتها رسیدن
over- به انتها رسیدن
come down by inheritance به ارث رسیدن
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
pull up to به چیزی رسیدن
peter بپایان رسیدن
receive رسیدن پذیرفتن
strands مسیر رسیدن
strand مسیر رسیدن
to reach a place بجایی رسیدن
to a greatness به بزرگی رسیدن
to draw to an end بته رسیدن
to come to a point بنوک رسیدن
to come to an end بپایان رسیدن
matures به حد کمال رسیدن
to draw level بحریف رسیدن
to run out بپایان رسیدن
to fall due موعد رسیدن
to turn out به پایان رسیدن
to go round به همه رسیدن
to meet the a of به تصویب رسیدن
receives رسیدن پذیرفتن
to pay the penalty of بسزای .... رسیدن
to round into a man بمردی رسیدن
to come to a end به پایان رسیدن
forereach فرا رسیدن
to attain on's majority بحدرشد رسیدن
fetch up به نتیجه رسیدن
go round به همه رسیدن
to be approved به تصویب رسیدن
to be duly punished for به کیفر ..... رسیدن
to be late دیر رسیدن
fixes بحساب کسی رسیدن
run down <idiom> به بدی وپیسی رسیدن
mail call رسیدن نامه یا پست
peaking رسیدن به بلندترین نقط ه
peaking به نقطه اوج رسیدن
look like a million dollars <idiom> پولدار به نظر رسیدن
show up <idiom> فاهر شدن ،رسیدن
catch رسیدن به نفر جلو
roll in <idiom> باقیمت بالایی رسیدن
ladify بپایه بانویی رسیدن
peak به نقطه اوج رسیدن
peak رسیدن به بلندترین نقط ه
land vi پیاده شدن رسیدن
talk out <idiom> بحث تا رسیدن به نتیجه
come round بحال اول رسیدن
peaks رسیدن به بلندترین نقط ه
peaks به نقطه اوج رسیدن
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
make sense <idiom> معقول به نظر رسیدن
means of attaining one'd end وسیله رسیدن بمقصود
addle رسیدن عمل امدن
fix بحساب کسی رسیدن
hit the bull's-eye <idiom> به اصل مطلب رسیدن
achieved رسیدن نائل شدن به
achieve رسیدن نائل شدن به
To attain puberty. بسن بلوغ رسیدن
To get ones wish. به آرزوی خود رسیدن
To readdress someones grievances. بداد کسی رسیدن
To attain a high position in life. درزندگی بجایی رسیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com