Dictiornary-Farsi | به در خواست به مجرد تقاضا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
on demand	به در خواست به مجرد تقاضا


Other Matches

demand [of]	درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
arc elasticity of demand	عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
giffen good	نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
law of demand	براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
demands	تقاضا کردن تقاضا
demanded	تقاضا کردن تقاضا
demand	تقاضا کردن تقاضا
shift of a demand curve	انتقال منحنی تقاضا جابجائی منحنی تقاضا
bachelor	مجرد
bachelors	مجرد
soles	مجرد
sole	مجرد
single	مجرد
discrete	مجرد
celibate	مجرد
lone	مجرد
immaterial	مجرد
absolute	مجرد
abstracts	مجرد
abstracting	مجرد
abstract	مجرد
wifeless	مجرد
solitary	مجرد
unmarried	مجرد
absolutes	مجرد
metaphisical	مجرد
noumenon	مجرد
sequestered life	زندگی مجرد
sweatbox	زندان مجرد
incorporeal	مجرد معنوی
incommunicado	در حبس مجرد
an abstroct number	عدد مجرد
formal logic	منطق مجرد
bachelor	مرد مجرد
solitary confinement	زندان مجرد
bachelors	مرد مجرد
incorporal	مجرد غیر محسوس
bachelor quarters	منازل افراد مجرد
abstract algebra	جبر مجرد [ریاضی]
volition	خواست
demanded	خواست
wishes	خواست
wish	خواست
desideratum	خواست
demand	خواست
wished	خواست
want	خواست
willed	خواست
demands	خواست
wanted	خواست
will	خواست
disposition	خواست
wills	خواست
lonely hearts	اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
abstractly	بطور مجرد بخودی خود
individual	مجرا یا مربوط به شخص مجرد
individuals	مجرا یا مربوط به شخص مجرد
pluriliteral	رباعی مجردیا خماسی مجرد
is he still single?	ایا هنوزعزب یا مجرد است
bach	مجرد و عزب زندگی کردن
tantalizing	خواست انگیز
subpoenaing	خواست برگ
traverse of an indictment	رد کفیر خواست
interpellation	باز خواست
bill of indicment	کیفر خواست
tantalizingly	خواست انگیز
impetration	در خواست التماس
subpoena	خواست برگ
bill of indictment	کیفر خواست
to makes suit	در خواست کردن
voluntary	داوطلبانه به خواست
subpoenaed	خواست برگ
subpoenas	خواست برگ
cod	پرداخت نقدی به مجرد تحویل کالا
summons	خواست برگ احضارنامه
of one's own volition	از روی خواست خود
summonses	خواست برگ احضارنامه
He asked permission to come in.	اجازه خواست بیاید تو
summonsing	خواست برگ احضارنامه
in an a to escape he	چون خواست بگریزد
the precatory form	صیغه تمنی یا در خواست
to pray permission	در خواست اجازه کردن
he wished to be private	می خواست در خلوت باشد
summonsed	خواست برگ احضارنامه
to serve with a summons	با خواست برگ خواندن
his appeal met no response	پاسخی پدر خواست که اوترسید
Sara always wanted a puppy.	سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
suited	خواست دادن تعقیب کردن
suit	خواست دادن تعقیب کردن
suits	خواست دادن تعقیب کردن
to serve a subpoena on	با خواست برگ فراخواندن احضاریه برای
backgrounds	اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
background	اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
This is the very thing I wanted.	این همان چیزی است که دلم می خواست
arraign	با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
peine for et dure	مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
She had the never to ask for cash .	اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
address for service of a summons [address where a summons may be served]	آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق]
signalled	پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signaled	پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signal	پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
constructive trust	منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
demands	تقاضا
suit	تقاضا
suits	تقاضا
suited	تقاضا
prayer	تقاضا
exigence	تقاضا
prayers	تقاضا
demanded	تقاضا
demand	تقاضا
requested	تقاضا
solicitation	تقاضا
requests	تقاضا
requisitions	تقاضا
requesting	تقاضا
requisitioned	تقاضا
importance	تقاضا
requisition	تقاضا
postulating	تقاضا
rogation	تقاضا
request	تقاضا
requisitioning	تقاضا
postulated	تقاضا
postulate	تقاضا
postulates	تقاضا
demand schedule	جدول تقاضا
demand pattern	الگوی تقاضا
excess demand	فزونی تقاضا
demand side	طرف تقاضا
demand surface	میزان تقاضا
demand shift	انتقال تقاضا
demand shift	جابجائی تقاضا
demand management	مدیریت تقاضا
demandable	قابل تقاضا
demandant	تقاضا کننده
demand side	ستون تقاضا
elasticity of demand	کشش تقاضا
demand shift	تغییر تقاضا
supply and demand	عرضه و تقاضا
offer and demand	عرضه و تقاضا
on demand	بنا به تقاضا
peak demand	حداکثر تقاضا
peak demand	بیشترین تقاضا
information on demand	اطلاعات با تقاضا
demanded <adj.> <past-p.>	تقاضا شده
claimed <adj.> <past-p.>	تقاضا شده
income elasticity of demand	درامدی تقاضا
quantity of demand	مقدار تقاضا
asked <adj.> <past-p.>	تقاضا شده
within three days of demand	در طی سه روز پس از تقاضا
law of demand	قانون تقاضا
measurement of demand	تخمین تقاضا
sues	تقاضا کردن
requisitioned	تقاضا کردن
demanded	تقاضا کردن
requisition	تقاضا کردن
requisition	چیزمورد تقاضا
adjure	تقاضا کردن
pleas	تقاضا استدعا
plea	تقاضا استدعا
requests	تقاضا خواسته
change in demand	تغییر تقاضا
requisitioning	چیزمورد تقاضا
requisitioning	تقاضا کردن
suing	تقاضا کردن
sued	تقاضا کردن
sue	تقاضا کردن
application	فرم تقاضا
requirement	تقاضا احتیاج
requisitions	تقاضا کردن
demands	تقاضا کردن
applications	فرم تقاضا
demand surface	سطح تقاضا
requisitioned	چیزمورد تقاضا
requested	تقاضا خواسته
demand factors	عوامل تقاضا
demand factor	ضریب تقاضا
demand elasticity	کشش تقاضا
demand curve	منحنی تقاضا
applier	تقاضا کننده
demand	تقاضا کردن
request	تقاضا خواسته
demand function	تابع تقاضا
requisitions	چیزمورد تقاضا
requesting	تقاضا خواسته
best fit	1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
supply and demand law	قانون عرضه و تقاضا
solicits	درخواست یا تقاضا کردن از
registrant	تقاضا ثبت کننده
solicited	درخواست یا تقاضا کردن از
stock requisition	تقاضا جهت کالا
demands	مطالبه تقاضا کردن
application	تقاضا برای چیز
solicit	درخواست یا تقاضا کردن از
soliciting	درخواست یا تقاضا کردن از
requesting unit	یکان تقاضا کننده
request for proposal	تقاضا برای پیشنهاد
requests	تقاضا برای چیزی
send away for something <idiom>	تقاضا نامه نوشتن