English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
look (something) up <idiom> به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
Other Matches
ask for trouble <idiom> دنبال دردسر گشتن
look (someone) up <idiom> به دنبال کسی گشتن
pound the pavement <idiom> دنبال کار گشتن
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
backing up the wrong tree <idiom> [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
lexical کلمهای
etymologize وجه اشتقاق کلمهای راپیداکردن
dyad کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
jaw breaker سنگ شکن کلمهای که تلفظ ان دشواراست
barytone کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
identifier کلمهای که معرف بلاک یا فایل است
description کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
descriptions کلمهای که مشاخصات چیزی را بیان میکند
phoneme که ممکن است کلمهای را ایجاد کند
doublet کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
doublets کلمهای که از دو بیت تشکیل شده است
buzzword کلمهای که بین گروهی از افراد معروف است
overflows بیت در کلمهای که یک میشود تاگر سرریز ریاضی رخ دهد
overflowed بیت در کلمهای که یک میشود تاگر سرریز ریاضی رخ دهد
overflow بیت در کلمهای که یک میشود تاگر سرریز ریاضی رخ دهد
input/output کلمهای که بیتهایش وضعیت رسانه جانبی را شرح میدهد.
operator حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
logograph واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logogram واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
exponents کلمهای که حاوی علامت و توان یک عدد باینری است
aspirating حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirates حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirate حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
operators حرف یا نشانه یا کلمهای که یک تابع یا عملیات را بیان کند
exponent کلمهای که حاوی علامت و توان یک عدد باینری است
status کلمهای حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت وسیله جانبی باشد
acronym حالت خلاصه چندین حرف که کلمهای خوانا را ایجاد می کنند
acronyms حالت خلاصه چندین حرف که کلمهای خوانا را ایجاد می کنند
introductory word کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
heteronym کلمهای که املای ان باکلمه دیگریکسان ولی معنی وتلفظ ان دگرگون
homograph کلمهای که املای ان باکلمه دیگر یکسان ولی معنی ان مختلف باشد
homonym کلمهای که تلفظ ان با کلمه دیگر یکسان ولی معنی ان دگرگون باشد
id کلمه رمز یا کلمهای کاربری را مشخص میکند تا به سیستم دستیابی داشته باشد
routing identifier نوعی رمز سه کلمهای که برای شناسایی سیستمهای توزیع و تدارکات به کار می رود
macro کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
instructions کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instruction کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
processor کلمهای که حاوی تعدادی بیت وضعیت مثل پرچم رقم نقلی , صفر و سرریز است
thesaurus فایلی که حاوی کلمات هم معنی با کلمهای است که در متن در صورت دیکته غلط جایگزین شود
thesauruses فایلی که حاوی کلمات هم معنی با کلمهای است که در متن در صورت دیکته غلط جایگزین شود
searched گشتن
puttering ول گشتن
search گشتن
go about گشتن
putters ول گشتن
To loaf about . To loiter . ول گشتن
roam گشتن
searches گشتن
seeks گشتن
slosh ول گشتن
sloshes ول گشتن
sloshing ول گشتن
hang around ول گشتن
searchingly گشتن
putter ول گشتن
seek گشتن
seeking گشتن
puttered ول گشتن
roamed گشتن
to fool about ول گشتن
to go about گشتن
swivel گشتن
strangle ول گشتن
to knock about ول گشتن
swivels گشتن
to muck a bout ول گشتن
swivelled گشتن
to poke a bout ول گشتن
roams گشتن
seach گشتن
roaming گشتن
trundling گشتن چرخیدن
idle ازاد گشتن
fossick خوب گشتن
grow شدن گشتن
circumvolve دور گشتن
circumambulate بدورچیزی گشتن
trundles گشتن چرخیدن
to prospect [for] گشتن [بدنبال]
idled ازاد گشتن
trundled گشتن چرخیدن
trundle گشتن چرخیدن
idlest ازاد گشتن
idles ازاد گشتن
puttering مهمل گشتن
grows شدن گشتن
putters مهمل گشتن
puttered مهمل گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). پی بهانه گشتن
to fish in troubled waters پی بازاراشفته گشتن
to draw blank گشتن وچیزی
orbits بدورمداری گشتن
orbited بدورمداری گشتن
orbit بدورمداری گشتن
trundl غلتیدن گشتن
putter مهمل گشتن
turns گشتن چرخیدن
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
to rev up تند گشتن
to look for work پی کار گشتن
to look for anything چیزی گشتن
trolls گشتن سراییدن
To adore (dote on) someone. دورکسی گشتن
to search for anything پی چیزی گشتن
troll گشتن سراییدن
turn گشتن چرخیدن
ranksack خوب گشتن
to turn round دور گشتن
roll غلت خوردن گشتن
rolls غلت خوردن گشتن
orb بدور چیزی گشتن
goggling چپ نگاه کردن گشتن
to grope for anything درتاریکی پی چیزی گشتن
to search گشتن [جستجو کردن]
to hang about گشتن معطل شدن
encircling دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircles دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircle دورچیزی گشتن دربرداشتن
traipses سرگردان بودن ول گشتن
traipsed سرگردان بودن ول گشتن
traipse سرگردان بودن ول گشتن
goggle چپ نگاه کردن گشتن
goggled چپ نگاه کردن گشتن
traipsing سرگردان بودن ول گشتن
orbs بدور چیزی گشتن
slue بدور محورثابتی گشتن
grabble با دست پی چیزی گشتن
go گشتن رواج داشتن
goes گشتن رواج داشتن
prowl درپی شکار گشتن
prowled درپی شکار گشتن
hang about گشتن پرسه زدن
scrounge around <idiom> درپی چیزی گشتن
prowls درپی شکار گشتن
prowling درپی شکار گشتن
grope در تاریکی پی چیزی گشتن
groped در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes در تاریکی پی چیزی گشتن
groping در تاریکی پی چیزی گشتن
rolled غلت خوردن گشتن
logical حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
dactyl کلمهای دارای سه هجا که هجای اول بلند و دو هجای بعدی ان کوتاه باشد
rotates دور محور خود گشتن
orb بدور مدار معینی گشتن
sinecure وفیفه گرفتن وول گشتن
orbs بدور مدار معینی گشتن
forages پی علف گشتن کاوش کردن
to patrol a town برای پاسبانی دورشهر گشتن
foraging پی علف گشتن کاوش کردن
sinecures وفیفه گرفتن وول گشتن
forage پی علف گشتن کاوش کردن
rotate دور محور خود گشتن
rotated دور محور خود گشتن
foraged پی علف گشتن کاوش کردن
swirl گشتن باعث چرخش شدن
rummage بهم زدن خوب گشتن
rummaged بهم زدن خوب گشتن
rummages بهم زدن خوب گشتن
rummaging بهم زدن خوب گشتن
pivot روی پاشنه گشتن چرخیدن
rev تند گشتن دور برداشتن
revved تند گشتن دور برداشتن
revs تند گشتن دور برداشتن
pivoted روی پاشنه گشتن چرخیدن
swirling گشتن باعث چرخش شدن
pivots روی پاشنه گشتن چرخیدن
revving تند گشتن دور برداشتن
swirled گشتن باعث چرخش شدن
swirls گشتن باعث چرخش شدن
addresses قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
addressed قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
address قرار دادن محل داده در باس آدرس برای مشخص کردن کلمهای در حافظه یا رسانه ذخیره سازی که باید به آن دستیابی شود
pursuits دنبال
pursuit دنبال
dangler دنبال رو
rears دنبال
rearing دنبال
rear دنبال
reared دنبال
pickup artist زن دنبال کن
in the wake of در دنبال
attachment دنبال
pope's nose دنبال چه
philanderer زن دنبال کن
philanderers زن دنبال کن
parsmip nose دنبال چه
player [American E] زن دنبال کن
pick-up artist زن دنبال کن
circuit دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to seek a position جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
to grabble for anything چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
circuits دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com