English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English Persian
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
Other Matches
ship to shore حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
landing beach ساحل پیاده شدن
shoring پیاده شدن در ساحل
landing forces نیروها پیاده شونده به ساحل
landing attack تک همراه با پیاده شدن به ساحل
landing پیاده شدن به ساحل فرود هواپیما
landings پیاده شدن به ساحل فرود هواپیما
alighting area نقطه پیاده شدن خودروها به ساحل
landing party گروه پیاده شونده به ساحل تیم فرود
landing attack تک فرود یا پیاده شدن به ساحل با کشتی یاهواپیما
touchdown درعملیات اب خاکی پیاده شدن اولین گروههای موج هجومی در ساحل
tac log group گروه رابط نیروهای پیاده شونده به ساحل در روی ناوهای اب خاکی
touchdowns درعملیات اب خاکی پیاده شدن اولین گروههای موج هجومی در ساحل
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
landing approach مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
landing area منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
landing schedule برنامه پیاده شدن به ساحل برنامه عملیات اب خاکی برنامه فرود
army landing forces نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
disembarked پیاده کردن
set down پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
disembarking پیاده کردن
disembarks پیاده کردن
unset پیاده کردن
dismantled پیاده کردن
take down پیاده کردن
dismantlement پیاده کردن
dismount پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
dismantling پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
demodulation پیاده کردن
disembark پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
pedestrianising پیاده روی کردن
pedestrianize پیاده روی کردن
To implement a project. طرحی را پیاده کردن
pedestrianized پیاده روی کردن
pads پیاده سفر کردن
disassembly پیاده کردن موتور
pedestrianizing پیاده روی کردن
dismantling پیاده کردن موتور
pedestrianizes پیاده روی کردن
dismantle پیاده کردن موتور
staking پیاده کردن مسیر
dismantled پیاده کردن موتور
dismount پیاده کردن یا شدن
pad پیاده سفر کردن
setting out پیاده کردن مسیر
dosmount command فرمان پیاده کردن
setting out پیاده کردن نقشه
pedestrianised پیاده روی کردن
pedestrianises پیاده روی کردن
dismantles پیاده کردن موتور
dismounts پیاده کردن یا شدن
dismounting پیاده کردن یا شدن
salvage پیاده کردن کامل قطعات
walked گردش کردن پیاده رفتن
walk گردش کردن پیاده رفتن
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
walks گردش کردن پیاده رفتن
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantles پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
salvages پیاده کردن کامل قطعات
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
dismantling پیاده کردن قطعات مونتاژ
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
removable قابل سوار و پیاده کردن
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
terminals محل پیاده وسوار کردن بارها
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
air landing پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
pedestrian پیاده
infantry پیاده
footpath پیاده رو
peripatetic پیاده رو
foot bridge پل پیاده رو
side walk پیاده رو
afoot پیاده
foot bank پیاده رو
walkways پیاده رو
walkway پیاده رو
sidewalks پیاده رو
foot slogger پیاده
footway پیاده رو
ganway پل پیاده رو
footer پیاده رو
pedestrians پیاده
foot infantry پیاده
sidewalk پیاده رو
paths پیاده رو
impledge پیاده
pavement پیاده رو
infantry man پیاده
walks پیاده رو
walked پیاده رو
pavements پیاده رو
walk پیاده رو
path پیاده رو
dismounted پیاده
footpaths پیاده رو
on of پیاده
pedestrian bridge پل پیاده رو
pignorate پیاده
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
unhorse از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
tractor group گروه ناوچههای اب خاکی مخصوص پیاده کردن نفرات و خودروهای شنی دار اب خاکی
to pad it پیاده رفتن
footbridge پل پیاده روها
to pad aroad پیاده رفتن
skirmisher پیاده نظام
pad دزد پیاده
implementation پیاده سازی
on foot به صورت پیاده
counterpawn پیاده متقابل
pads دزد پیاده
footbridge پل پیاده روی
hump پیاده روی
impledge پیاده شطرنج
pedestrianism پیاده روی
infantry پیاده نظام
to ride shanks's mare پیاده رفتن
humps پیاده روی
humping پیاده روی
footbridges پل پیاده روی
footbridges پل پیاده روها
on foot پای پیاده
to pad the hoof پیاده رفتن
infantry سرباز پیاده
foot passenger مسافر پیاده
wayfarers مسافر پیاده
kerb حاشیه پیاده رو
mechanized پیاده زرهی
armored infantry پیاده مکانیزه
armored infantry پیاده زرهی
to get off پیاده شدن از
rifle man سرباز پیاده
alight پیاده شدن
alighted پیاده شدن
alighting پیاده شدن
promotions ترفیع پیاده
turnable foot bridge پل پیاده رو گردان
alights پیاده شدن
promotion ترفیع پیاده
disembarks پیاده شدن
disembarking پیاده شدن
regiment of f. هنگ پیاده
hike پیاده روی
get down پیاده شدن
hiked پیاده روی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com