English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
Other Matches
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
culpable <adj.> قابل تنبه
chargeable <adj.> قابل تنبه
indictable <adj.> قابل تنبه
actionable <adj.> قابل تنبه
penal <adj.> قابل تنبه
punishable <adj.> قابل تنبه
stressing سختی پریشان کردن
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
go for broke <idiom> به سختی تلاش کردن
stress سختی پریشان کردن
stresses سختی پریشان کردن
pull through در سختی بکسی کمک کردن
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
difficulty سختی
odburacy سختی
arduousness سختی
oppressiveness سختی
rigour سختی
rigors سختی
tenacity سختی
intractability سختی
grievousness سختی
difficulties سختی
rigours سختی
intolerableness سختی
adamancy سر سختی
intension سختی
intenseness سختی
implacability سختی
astingency سختی
adamancy سختی
flintiness سختی
impenetrableness سختی
rigor سختی
stiffness سختی
inexorability سختی
roughing سختی
terribleness سختی
rigorousness سختی
rigorism سختی
long suffering سختی کش
toughness سختی
steeliness سختی
seriously به سختی
strictness سختی
inexpiableness سختی
sternness سختی
induration سختی
aggravation سختی
buckram سختی
rigidity سختی
hardness of water سختی اب
severity سختی
intensity سختی
duress سختی
hardness سختی
heavily به سختی
austerity سختی
privation سختی
privations سختی
hardships سختی
hard lines سختی
hardship سختی
violence سختی
hardily به سختی
hardiness سختی
inclemency سختی
inflexibility سختی
soreness سختی
graveness عبوسی سختی
eburnation عاجی سختی
softens سختی را گرفتن
imperviousness سختی بی اعتنائی
addle سختی گرفتاری
softened سختی را گرفتن
water hardness درجه سختی آب
asperity سختی ترشی
softener کاهنده سختی اب
temporary hardness سختی موقت
tenacity coefficient ضریب سختی
permanent hardness of water سختی دایم اب
rebound hardness سختی جهشی
refractorily باسر سختی
thermosetting سختی پذیر
permanent hardness سختی دائمی
strain hardness سختی درجه
soften سختی را گرفتن
solidity استواری سختی
duration سختی بقاء
strain hardness سختی کشی
durometer سختی سنج
stubbornness سر سختی لجاجت
impact hardness سختی برخورد
hardenability قابلیت سختی
gameness جان سختی
to suffer hardship سختی کشیدن
stubbornly از روی سر سختی
sclerometer سختی سنج
irreconcilableness سختی در عقیده
resistance سختی مخالفت
life of privation زندگی در سختی
depth of hardening zone عمق سختی
depth of case عمق سختی
irreconcilability سختی در عقیده
narrow circumstances تنگی سختی
I hardly ate من تو را سختی خوردم
painfulness زحمت سختی
hardly any به سختی هیچ [هر]
granite سختی استحکام
hardness test ازمایش سختی
acataposis سختی بلع
scratch hardness tester ازمایشگر سختی خراش
red hardness سختی گرم سرخ
hardly a child anymore دیگر به سختی بچه ای
heavy fighting is in progress جنگ سختی جریان
vickers hardness test ازمایش سختی ویکرز
to escape with life and limb سختی رهایی جستن
quenching ترساندن درجه سختی
to rub through or along با سختی بسر بردن
thermoplastics پلاستیک سختی ناپذیر
rebound hardness test ازمایش سختی جهشی
It was raining hard. باران سختی می با رید
scleroscope hardness دستگاه سختی سنج
brinell hardness number ضریب سختی برینل
scratch hardness درجه سختی خراش
drop hardness test ازمایش سختی سقوطی
hardness testing machine دستگاه ازمایش سختی
the violence of a wind سختی یاتندی باد
thermoset پلاستیک سختی ناپذیر
rockwell hardness test ازمایش سختی راک ول
to start with difficulty به سختی روشن شدن
thrust hardness درجه سختی فشاری
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
violence شدت و تندی و سختی خشونت
to plow [one's way] through something [American English] با سختی در کاری جلو رفتن
serverance allowance حق پوشاک برای سختی هوا
to get off cheaply بدون سختی رها یافتن
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
English is not a hard language . انگلیسی زبان سختی نیست
hardness tester ازمایش کننده یا تستر سختی
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
joming test ازمایش تعیین سختی فلزات
footed سر تیر ماده سختی راقراردادن
charley horse سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
thermoplast پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
water softener [کاهش دهنده درجه سختی آب]
let (someone) have it <idiom> شخصی را به سختی صدمه زدن
dark horse <idiom> کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
pressed for time <idiom> با اشکال وبه سختی وقت
to get off lightly بدون سختی رها یافتن
to get off easy بدون سختی رها یافتن
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
He is hard nut to crack . آدم سختی (سخت گیری )است
dutch uncle کسی که به سختی دیگری راملامت کند
brinell hardness test طریقه اندازه گیری سختی برینل
vicker's diamond hardness tester دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
dimension stock چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to take the bull by the horns دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
durometer اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
lignum vi tae یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
nerd شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
aviation pay معاش هوایی سختی خدمت هوایی
temper brittleness شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
brinell hardness سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com