Dictiornary-Farsi | به سن پیری رسیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
get on in years <idiom>	به سن پیری رسیدن


Other Matches

geriatrics	رشتهای از علم طب که درباره امراض دوران پیری و افراد پیر بحث میکند مبحث امراض پیری
the end sanctifies the means	خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first	پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he	باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
ages	پیری
old age	پیری
second childhood	پیری
senility	پیری
senile weakness	پیری
senescence	پیری
age	پیری
ageing	پیری
agedness	پیری
consenescence	پیری
eld	پیری
geriatric	مربوط به پیری
the staff of old age	عصای پیری
geriatrics	پیری پزشکی
gerontic	وابسته به پیری
senile	مربوط به پیری
senility	اختلالهای پیری
oldness	قدمت پیری
dotage	ضعف پیری
aftertime	دوران پیری
gerontology	پیری شناسی
senile	وابسته به پیری
caducity	ضعف پیری
gerontologist	متخصص امراض پیری
There is no fool like an old fool .	سر پیری ومعرکه گیری
senile dementia	زوال عقل پیری
geriatrist	امراض دوران پیری
senile psychosis	روان پریشی پیری
gerontological	وابسته بامراض پیری
gerontology	علم پیری شناسی
to provide for old age	برای پیری تهیه کردن
green old age	پیری باتندرستی وزنده دلی
presenile psychosis	روان پریشی پیش پیری
presenile dementia	زوال عقل پیش پیری
to d. in one's bed	دراثر پیری یا بیماری مردن
gerontic	پیرانه دارای ضعف پیری
he is well preserved	کمتر نشان پیری در او پیداست
senile keratosis	کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
to verge toward old age	پابسن گذاشتن به پیری نزدیک شدن
dug out	نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
mark of mouth	نشان پیری در اسب که ازگودی دندانش پیدا است
gerontology	رشتهای ازعلوم که درباره پیری و مسایل مربوط به سالخوردگان بحث میکند
attain	رسیدن
aim	رسیدن
peer	رسیدن
attains	رسیدن
aimed	رسیدن
peering	رسیدن
reaches	رسیدن به
aims	رسیدن
to come by	رسیدن
to catch up	رسیدن به
land	رسیدن
arriving	رسیدن
to come to a he	رسیدن
attained	رسیدن
befall	در رسیدن
maturate	رسیدن
light or lighted	رسیدن
get at	رسیدن به
reach	رسیدن به
reach	رسیدن
reached	رسیدن به
reached	رسیدن
reaches	رسیدن
reaching	رسیدن به
reaching	رسیدن
catch up	رسیدن به
attaint	رسیدن به
arrives	رسیدن
arrived	رسیدن
arrive	رسیدن
befallen	در رسیدن
befalling	در رسیدن
befalls	در رسیدن
befell	در رسیدن
accede	رسیدن
acceded	رسیدن
accedes	رسیدن
acceding	رسیدن
come	رسیدن
comes	رسیدن
accru	رسیدن
gets	رسیدن
overtakes	رسیدن به
escalating	رسیدن
escalates	رسیدن
escalated	رسیدن
escalate	رسیدن
arr	رسیدن
attaining	رسیدن
overtaken	رسیدن به
overtake	رسیدن به
arrival	رسیدن
get	رسیدن
take in (money) <idiom>	رسیدن
approaches	رسیدن
approached	رسیدن
approach	رسیدن
getting	رسیدن
to fetch up	رسیدن
to d. up with	رسیدن به
to come to hand	رسیدن
peered	رسیدن
expire	به سر رسیدن
run up	رسیدن
to get at	رسیدن به
to see to	رسیدن
to reach a place	بجایی رسیدن
reach an agreement	به توافق رسیدن
land vi	بزمین رسیدن
To reach ones destination.	بمقصد رسیدن
handed down	به تواتر رسیدن
go round	به همه رسیدن
grow up	به سن بلوغ رسیدن
to come to a end	به پایان رسیدن
to a greatness	به بزرگی رسیدن
forereach	فرا رسیدن
fetch up	به نتیجه رسیدن
to turn out	به پایان رسیدن
come down by inheritance	به ارث رسیدن
come about	بانجام رسیدن
peter	بپایان رسیدن
to come to an end	بپایان رسیدن
to round into a man	بمردی رسیدن
to run out	بپایان رسیدن
to strike oil	بنفت رسیدن
to wait	خدمت رسیدن
to come to a point	بنوک رسیدن
wrap up	به نتیجه رسیدن
run out	باخر رسیدن
pull up with	به چیزی رسیدن
strike oil	به نفت رسیدن
to pay the penalty of	بسزای .... رسیدن
to meet the a of	به تصویب رسیدن
to draw level	بحریف رسیدن
to draw to an end	بته رسیدن
to fall due	موعد رسیدن
to be late	دیر رسیدن
to be duly punished for	به کیفر ..... رسیدن
to be approved	به تصویب رسیدن
to attain on's majority	بحدرشد رسیدن
to go round	به همه رسیدن
pull up to	به چیزی رسیدن
overgo	رسیدن به گذشتن
Welcome back.	رسیدن بخیر
to the wall <idiom>	به آخر خط رسیدن
outjockey	در رسیدن پوشاندن
on station	رسیدن به هدف
meet of approval of	به تصویب ..... رسیدن
to the eye <idiom>	به نظر رسیدن
taper off <idiom>	کم کم به آخر رسیدن
last straw <idiom>	[به آخر خط رسیدن]
at the end of one's rope <idiom>	به آخرخط رسیدن
come to terms <idiom>	به موافقت رسیدن
come to the point <idiom>	به نکتهاصلی رسیدن
dead end <idiom>	به آخرخط رسیدن
down to the wire <idiom>	به آخر خط رسیدن
get hold of (something) <idiom>	به مالکیت رسیدن
have it <idiom>	به جواب رسیدن
vanished	به صفر رسیدن
peaking	به قله رسیدن
make	رسیدن به ساخت
strands	مسیر رسیدن
strand	مسیر رسیدن
receive	رسیدن پذیرفتن
over-	به انتها رسیدن
peak	به قله رسیدن
cube	بقوه سه رسیدن
vanish	به صفر رسیدن
finishes	به انتها رسیدن
cubes	بقوه سه رسیدن
finish	به انتها رسیدن
descends	به ارث رسیدن
descend	به ارث رسیدن
over	به انتها رسیدن
vanishing	به صفر رسیدن
vanishes	به صفر رسیدن
matures	به حد کمال رسیدن
mature	به حد کمال رسیدن
consummate	بوصال رسیدن
consummated	بوصال رسیدن
receives	رسیدن پذیرفتن
consummates	بوصال رسیدن
consummating	بوصال رسیدن
peaks	به قله رسیدن
makes	رسیدن به ساخت
deduction	از کل به جزء رسیدن
lapped	رسیدن به حریف جلویی
matures	به موعد چیزی رسیدن
catch	رسیدن به نفر جلو
to come upon a fortune	بدارایی یاثروت رسیدن
To get ones wish .	به آرزوی خود رسیدن
lap	رسیدن به حریف جلویی