Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English
Persian
tierce
به سه قسمت تقسیم کردن
Search result with all words
fraction
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
quarter
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
Other Matches
trisect
تقسیم بسه قسمت
tripartition
تقسیم بسه قسمت
trichotomy
تقسیم وجود انسان به سه قسمت
polychotomous
تقسیم شده بچند قسمت
bicipital
تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
bifid
بوسیله شکاف بدو قسمت مساوی تقسیم شده
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
unified soil classification system (uscs
نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
team handball court
مربع مستطیل 04 در 02 متر که باخطی به موازات خط دروازه به دو قسمت تقسیم شده وهر منطقه یک دروازه دارد
quartersaw
الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
section
قسمت قسمت کردن برش دادن
sections
قسمت قسمت کردن برش دادن
segmentation
تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
shuttle
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled
قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled
حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle
حمل کردن قسمت به قسمت
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
distributing
تقسیم کردن
separates
تقسیم کردن
separated
تقسیم کردن
distribute
تقسیم کردن
distributes
تقسیم کردن
separate
تقسیم کردن
to share out
تقسیم کردن
share
تقسیم کردن
shared
تقسیم کردن
shares
تقسیم کردن
give-and-take
<idiom>
تقسیم کردن
intersected
تقسیم کردن
intersects
تقسیم کردن
compart
تقسیم کردن
divides
تقسیم کردن
divide
تقسیم کردن
intersect
تقسیم کردن
compartment
تقسیم کردن
compartments
تقسیم کردن
aminister
تقسیم کردن
administering
تقسیم کردن
administer
تقسیم کردن
administered
تقسیم کردن
administers
تقسیم کردن
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
whack up
تقسیم به سهام کردن
shires
به استان تقسیم کردن
shire
به استان تقسیم کردن
fractionize
تقسیم بجزء کردن
graduating
تقسیم بندی کردن
fractionalize
تقسیم بجزء کردن
thirds
به سه بخش تقسیم کردن
canton
به بخش تقسیم کردن
cantons
به بخش تقسیم کردن
autotomize
تقسیم خودبخود کردن
third
به سه بخش تقسیم کردن
pull one's weight
<idiom>
کارها را تقسیم کردن
lot
تقسیم بندی کردن
graduate
تقسیم بندی کردن
compartmentation
تقسیم بندی کردن
partitions
تقسیم افراز کردن
sector
جزء تقسیم کردن
prorate
به نسبت تقسیم کردن
sectors
جزء تقسیم کردن
partition
تقسیم افراز کردن
distribute among the creditors in propor
به غرماء تقسیم کردن
break down
تقسیم بندی کردن
graduates
تقسیم بندی کردن
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
quadrat
به قطعات مستطیل تقسیم کردن
syllabify
تقسیم به هجای مقطع کردن
compartmentalize
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizes
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
comparmentalize
به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
allocating
تقسیم کردن اختصاص دادن
compartmentalises
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
split
ترک برداشتن تقسیم کردن
compartmentalised
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
apportioned
تقسیم کردن تخصیص دادن
compartmentalizing
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalising
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
dichotomize
بدو بخش تقسیم کردن
to d. with others
بادیگران تقسیم یاسهم کردن
compartmentalized
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
allocates
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocate
تقسیم کردن اختصاص دادن
admeasure
سهم دادن تقسیم کردن
divisions
بخش رسته تقسیم کردن
distributes
تقسیم کردن تعمیم دادن
distributing
تقسیم کردن تعمیم دادن
lot
کالا بقطعات تقسیم کردن
division
بخش رسته تقسیم کردن
aliquot
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
distribute
تقسیم کردن تعمیم دادن
apportioning
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportions
تقسیم کردن تخصیص دادن
gerrymander
بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
apportion
تقسیم کردن تخصیص دادن
pottion
تقسیم کردن سهم دادن از
parcel
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
terneplate
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
terne
ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora
پیش آمدگی
[طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
plank
قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
shuttling
حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
partitions
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
balkanize
ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
partition
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
piecemeal
به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
dispart
تقسیم شدن هدف گیری کردن
trisect
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
long bone
که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
batch
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
cross disbursing
انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
base section
رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
impute
تقسیم کردن متهم کردن
imputes
تقسیم کردن متهم کردن
imputing
تقسیم کردن متهم کردن
imputed
تقسیم کردن متهم کردن
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
divide
قسمت کردن
pouf
قسمت پف کردن
partitions
قسمت کردن
partition
قسمت کردن
whack up
قسمت کردن
sect
قسمت کردن
sects
قسمت کردن
divides
قسمت کردن
fanfold
یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
executing agency
قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
partitioning
قسمت بندی کردن
subdevice
قسمت کردن مجدد
departmentalize
بچند قسمت کردن
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
segments
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
public relations officer
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officers
رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
trim
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
trims
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
detachment
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments
یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
outside
خم کردن بدن به قسمت خارجی منحنی پیچ اسکی
outsides
خم کردن بدن به قسمت خارجی منحنی پیچ اسکی
poop
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poops
قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
war head
قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
shuttle
بمباران قسمت به قسمت
shuttle
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttles
بمباران قسمت به قسمت
to sell in lots
قسمت قسمت فروختن
parts per million
قسمت در میلیون قسمت
p.p.m
قسمت در یک میلیون قسمت
shuttles
راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled
راهپیمائی قسمت به قسمت
throttling
عبور قسمت به قسمت
throttle
عبور قسمت به قسمت
throttled
عبور قسمت به قسمت
shuttled
بمباران قسمت به قسمت
throttles
عبور قسمت به قسمت
factorize
تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
forward overlap
پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
hyphens
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
choke bore
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
B register
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
write protect
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
railway division
قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
cellular unit
یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
dispensations
تقسیم
dispensation
تقسیم
apportionment
تقسیم
allocating
تقسیم
allocates
تقسیم
repartition
تقسیم
allocate
تقسیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com