Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
English
Persian
take something to heart
<idiom>
به صورت جدی تصمیم گیری کردن
Other Matches
go in for
<idiom>
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
decision making
تصمیم گیری
sewed up
<idiom>
تصمیم گیری
decision variable
متغیر تصمیم گیری
decision tree
مسیر تصمیم گیری
decision model
الگوی تصمیم گیری
decision making policy
سیاست تصمیم گیری
decision table
جدول تصمیم گیری
decision criteria
ضوابط تصمیم گیری
decision theory
نظریه تصمیم گیری
dss
سیستم پشتیبان تصمیم گیری
pass a resolution
با رای گیری تصمیم گرفتن
partial jurisdiction
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
decision lag
تاخیر زمانی در تصمیم گیری
get down to brass tacks
<idiom>
فورا شروع به تصمیم گیری
not touch something with a ten-foot pole
<idiom>
تصمیم گیری چیزی به طور کامل
decision tree
اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
play it by ear
<idiom>
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
decision
تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions
تصمیم گیری برای انجام کاری
tip the balance
<idiom>
تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
interrupt
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupting
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts
تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
decision
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decisions
اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
layers
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layer
لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
logic
عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
decisions
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision
نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision
علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
AI
طراحی و پیشبرد برنامههای کامپیوتری که از هوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید می کنند و شامل دلایل ابتدایی و سایر خصوصیات بشری هستند
artificial intelligence
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
Dialer
امکانی در ویندوز که در صورت وجود مودم متصل به PC شماره گیری میکند
autos
امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
auto
امکانی در مودم برای شماره گیری مجدد در صورت اشغال خط تا وقتی که پاسخ دهد
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
orrive at a conclusion
اتخاذ تصمیم کردن
determine
اتخاذ تصمیم کردن
arrive at a conclusion
اتخاذ تصمیم کردن
take a decision
اتخاذ تصمیم کردن
determines
اتخاذ تصمیم کردن
determining
اتخاذ تصمیم کردن
take a dicision
اتخاذ تصمیم کردن
He's a wet blanket.
او
[مرد]
آدم روح گیری
[نا امید کننده ای یا ذوق گیری]
است.
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
shoots
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
decoppering
مس گیری کردن
ensued
پی گیری کردن
follow up
پی گیری کردن
ensues
پی گیری کردن
ensue
پی گیری کردن
invoice
صورت کردن
invoicing
صورت کردن
list
صورت کردن
invoiced
صورت کردن
invoices
صورت کردن
intercept
جلو گیری کردن
to give wide berth to
کناره گیری کردن از
cavils
خرده گیری کردن
prevents
پیش گیری کردن
preclude
پیش گیری کردن
shelling
سبوس گیری کردن
dry cleanse
لکه گیری کردن
caviled
خرده گیری کردن
emend
غلط گیری کردن
throw up
کناره گیری کردن از
emending
غلط گیری کردن
shells
سبوس گیری کردن
emends
غلط گیری کردن
to seclude oneself
کناره گیری کردن
emended
غلط گیری کردن
hold aloof
کناره گیری کردن
point
هدف گیری کردن
intercepted
جلو گیری کردن
intercepting
جلو گیری کردن
dry-clean
لکه گیری کردن
ranging
قلق گیری کردن
crack down on
<idiom>
سخت گیری کردن
precludes
پیش گیری کردن
caviling
خرده گیری کردن
dry-cleans
لکه گیری کردن
cavil
خرده گیری کردن
prevented
پیش گیری کردن
precluding
پیش گیری کردن
prevent
پیش گیری کردن
preventing
پیش گیری کردن
cavilled
خرده گیری کردن
dry-cleaned
لکه گیری کردن
precluded
پیش گیری کردن
over refine
زیادنکته گیری کردن
emendate
غلط گیری کردن
dry-cleaning
لکه گیری کردن
intercepts
جلو گیری کردن
shell
سبوس گیری کردن
targets
هدف گیری کردن
fueled
سوخت گیری کردن
fuelled
سوخت گیری کردن
retire
کناره گیری کردن
fuelling
سوخت گیری کردن
To remove the stains .
لکه گیری کردن
fuels
سوخت گیری کردن
factorize
فاکتور گیری کردن
measure
اندازه گیری کردن
tup
جفت گیری کردن
refueling
سوخت گیری کردن
targetted
هدف گیری کردن
targetting
هدف گیری کردن
caulk
بتونه گیری کردن
desalt
نمک گیری کردن از
fuel
سوخت گیری کردن
targeting
هدف گیری کردن
fussiness
ایراد گیری کردن
retires
کناره گیری کردن
refuel
سوخت گیری کردن
refueled
سوخت گیری کردن
deburr
پلیسه گیری کردن
proofreading
غلط گیری کردن
proofread
غلط گیری کردن
decarbonize
کاربن گیری کردن
refuelled
سوخت گیری کردن
refuelling
سوخت گیری کردن
petrol
بنزین گیری کردن
refuels
سوخت گیری کردن
to take measures
اندازه گیری کردن
decarbonate
کاربن گیری کردن
to keep one's distance
کناره گیری کردن
seceding
کناره گیری کردن
secedes
کناره گیری کردن
seceded
کناره گیری کردن
targeted
هدف گیری کردن
secede
کناره گیری کردن
to split hairs
نکته گیری کردن
target
هدف گیری کردن
proofreads
غلط گیری کردن
rosters
وارد صورت کردن
roster
وارد صورت کردن
to strike off the rolls
از صورت حذف کردن
to keep oneself to oneself
کناره گیری ازمردم کردن
fueled
تقویت سوخت گیری کردن
to retire in to oneself
از جامعه کناره گیری کردن
fuelled
تقویت سوخت گیری کردن
to throw up
کناره گیری کردن از استعفادادن از
to snuff out
در نتیجه گل گیری خاموش کردن
intercross
تقاطع کردن جفت گیری
fuels
تقویت سوخت گیری کردن
fuelling
تقویت سوخت گیری کردن
fuel
تقویت سوخت گیری کردن
hypercriticize
زیاده خرده گیری کردن
schedules
صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
mine action
عمل کردن به صورت مین
strike off the rolls
از صورت وکلا خارج کردن
scheduled
صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
schedule
صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
dispart
تقسیم شدن هدف گیری کردن
metre
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
metres
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
take something into account
<idiom>
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
abdicating
کناره گیری کردن استعفا دادن
mated
جفت گیری یاعمل جنسی کردن
abdicated
کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicates
کناره گیری کردن استعفا دادن
abdicate
کناره گیری کردن استعفا دادن
aim
قصد داشتن هدف گیری کردن
aimed
قصد داشتن هدف گیری کردن
aims
قصد داشتن هدف گیری کردن
meters
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
fuss
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
interceded
میانجی شدن میانه گیری کردن
fussing
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
mates
جفت گیری یاعمل جنسی کردن
mate
جفت گیری یاعمل جنسی کردن
fussed
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
intercede
میانجی شدن میانه گیری کردن
interceding
میانجی شدن میانه گیری کردن
carp
از روی خرده گیری صحبت کردن
intercedes
میانجی شدن میانه گیری کردن
meter
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
quantize
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
skews
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
To take an invevtory.
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
skewing
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com