English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
processor به صورت همزمان همزمان کار کند
Search result with all words
spool Operations SimultaneousPeripheral Line On عملکرد دستگاه جانبی همزمان به صورت درون خطی
spools Operations SimultaneousPeripheral Line On عملکرد دستگاه جانبی همزمان به صورت درون خطی
demand oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
Other Matches
proportional همزمان
paralleled همزمان
concurrent همزمان
simultaneously همزمان
synchronizer همزمان گر
synchronic همزمان
simultaneous همزمان
parallel همزمان
parallels همزمان
parallelling همزمان
parallelled همزمان
paralleling همزمان
isochrone همزمان
synchronous همزمان
contemporaries همزمان
contemporary همزمان
isochronous همزمان
coincidentally همزمان
synchronous telegraphy تلگراف همزمان
synchronous transmission انتقال همزمان
synchronic همگاه همزمان
synchronous transmission مخابره همزمان
synchronous speed سرعت همزمان
concurrent همرو همزمان
concurrent تقریباگ همزمان
coincide همزمان بودن
synchrinized همزمان بودن
syncheronous communications مخابره همزمان
simultaneous extinction خاموشی همزمان
concurrent variation تغییر همزمان
concurrent training اموزش همزمان
concurrent reinforcement تقویت همزمان
simultaneous processing پردازش همزمان
concurrent processing پردازش همزمان
concurrent operation عملکرد همزمان
concurrently اجرای همزمان
concurrent execution اجرای همزمان
concentred reaction واکنش همزمان
concentred exchange تبادل همزمان
concentred elimination حذف همزمان
synchroscope همزمان نما
synchronous vibrator لرزه گر همزمان
selsyn موتور همزمان
simultaneity همزمانی همزمان
concurrent validity اعتبار همزمان
coincided همزمان بودن
synchronises همزمان کردن
synchronous device دستگاه همزمان
synchronous communication ارتباط همزمان
synchronous phase advance خازن همزمان
synchronous condenser خازن همزمان
synchronized sweep روبش همزمان
synchronizes همزمان کردن
synchronising همزمان کردن
synchronous admittance گذرایی همزمان
synchronize همزمان کردن
synchronous generator مولد همزمان
synchronizing همزمان سازی
coincides همزمان بودن
coinciding همزمان بودن
synchronous reactance راکتانس همزمان
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous network شبکه همزمان
synchronous machine ماشین همزمان
synchronous motor موتور همزمان
synchronization همزمان سازی
synchronised همزمان کردن
synchronous impedance ناگذرایی همزمان
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
horizontal synchronizing همزمان ساز افقی
synchronizing signal پیام همزمان ساز
paralleled که همزمان ارسال می شوند
volley fire پرتاب همزمان گلوله ها با هم
synchronizing separator جداکننده همزمان سازی
parallelling که همزمان ارسال شود
paralleling که همزمان ارسال شود
synchronizing torque گشتاور پیچشی همزمان
parallelled که همزمان ارسال شود
held ball گرفتن همزمان توپ
parallels که همزمان ارسال شود
parallel که همزمان ارسال می شوند
full duplex پروتکل دوسوی همزمان
parallelled که همزمان ارسال می شوند
parallels که همزمان ارسال می شوند
synchronizing pulses ضربههای همزمان سازی
parallel که همزمان ارسال شود
paralleling که همزمان ارسال می شوند
concurrent programming برنامه نویسی همزمان
acoustic synchronizer همزمان ساز صوتی
binary synchronous communication ارتباطات همزمان دودویی
parallelling که همزمان ارسال می شوند
simultaneous input/output ورودی و خروجی همزمان
simultaneous color television تلویزیون رنگی همزمان
paralleled که همزمان ارسال شود
coincident penalty پنالتی همزمان دو تیم
synchronizer دستگاه همزمان کننده
compatability قابلیت کار همزمان
concurrent program execution اجرای همزمان برنامه
simultaneous باهم واقع شونده همزمان
mainframe computer مانند تعداد عملوند همزمان
duplexes ارسال داده در دو جهت همزمان
burst پیام همزمان ساز رنگ
duplexes ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
bisync synchronouscommunication binaryارتباطات همزمان دودویی
bursts پیام همزمان ساز رنگ
synchronizing limiter لامپ مراقب همزمان سازی
duplex ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplex ارسال داده در دو جهت همزمان
synchronises همزمان شدن با هم مطابق کردن
overlap processing اجرای همزمان فعالیتهای ورودی
color sync signal پیام همزمان ساز رنگ
synchronize همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizes همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronised همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronising همزمان شدن با هم مطابق کردن
simultaneous آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
petri nets مدل نمایش سیستمهای همزمان یا موازی
operand عملوند همزمان با دستور بازیابی میشود
simultaneous دو یا چند فرآیند که همزمان اجرا شوند
tandems وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
synchronize همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronizes همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
immediate عملوندی که همزمان با دستور بازیابی میشود.
synchronises همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
tandem وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
synchronised همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
multiple foul خطای همزمان چند بازیگرروی یک حریف
doubled up گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
doubled گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
synchronising همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
coresident دو یا چند برنامه که همزمان در حافظه اصلی هستند
parallels که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
isochronal همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
paralleling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
paralleled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
interleaving به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
parallelled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
sdlc Control Link SynchronousData کنترل پیونددادهای همزمان
parallelling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
multitasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
simultaneous ارسال داده و کدهای کنترل در دو جهت همزمان .
multi tasking همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
pseudostereo ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
parallel که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
deals قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
alternate که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternated که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
macs کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
duplexes مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
parallel کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
multi programming سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
duplex مدار الکترونیکی برای ارسال داده در دو جهت همزمان
alternates که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
paralleled کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
parallelled کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
arithmetic عمل ریاضی انجام شده توسط پردازنده همزمان
Glasgow School [نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
parallels کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
paralleling کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
mac کد مخصوص که همزمان با پیام ارسال میشود برای صحت آن
parallelling کامپیوتری که روی چندین کاز همزمان کار میکند
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
parallels تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
multitasking توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرا دو یا چند برنامه همزمان
clocking روشی برای همزمان کردن دو دستگاه فرستنده و گیرنده مخابراتی
parallelled تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
vector پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
paralleled تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
concurrent jurisdiction رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
parallelling تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
multi tasking توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان
packages توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
parallel تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
chord keying عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
paralleling تعداد پردازنده ها انجام شده همزمان روی تعدادی ورودی
packaged توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
vectors پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
secondary کانال دوم که حاوی اطلاعات کنترلی ارسالی همزمان با داده باشد
interleaved بخشی از دو برنامه که جداگانه اجرا می شوند به طوری که به نظر همزمان می آید
free حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freeing حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
freed حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
entrymate اسب شرکت کننده همزمان بااسب دیگر برای شرط بندی
frees حالت محاورهای که به بیش از یک کاربرد امکان استفاده همزمان از برنامه میدهد
diplexer وسیلهای که استفاده از یک انتن را بصورت همزمان یامجزا توسط دو فرستنده ممکن میسازد
GOSIP استاندارد دولت آمریکا برای اطمینان از کار همزمان کامپیوترها و سیستمهای ارتباطی
concurrent نرم افزار سیستم عامل که به چندین برنامه یافعالیت اجازه اجرای همزمان میدهد
electromagnetic wave موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود
simultaneity زمانی که CPU و بخشهای ورودی و خروجی کامپیوتر می توانند داده یا کاری را همزمان کنترل کنند
coming in speed حداقل سرعت گردش مگنتوبرای تامین ولتاژ لازم جهت جرقه زدن همزمان تمام شمع ها
coincidence element مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coincidence circuit مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
overlays ابتدای متن که ذخیره شده است و همزمان با متن چاپ میشود
transmissions مجموعه خط وط داده که تمام بیتهای کلمه داده را همزمان اجرا می کنند
overlaying ابتدای متن که ذخیره شده است و همزمان با متن چاپ میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com