Dictiornary-Farsi | به طور مفرط فزون کارانه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 89 (5 milliseconds)

English	Persian
overly	به طور مفرط فزون کارانه


Other Matches

conservative	محافظه کارانه
criminally	جنایت کارانه
nonchalantly	مسامحه کارانه
circumspectly	ملاحظه کارانه
conservatives	محافظه کارانه
low key <adj.>	محافظه کارانه
floniously	تبه کارانه
flagitiously	تبه کارانه
cut-throat	جنایت کارانه
felonious	تبه کارانه
low key posture	رویه محافظه کارانه
conservative estimate	براورد محافظه کارانه
sit on a lead	بازی محافظه کارانه
outrageously	تجاوز کارانه بیحد
sit on the ball	بازی محافظه کارانه
protect a lead	بازی محافظه کارانه
excessive	مفرط
intensive	مفرط
extreme	مفرط
extravagant	مفرط
thorough going	مفرط
exorbitantly	بطور مفرط
profound interest	میل مفرط
overuse	استعمال مفرط
overprotection	حمایت مفرط
furor	عشق مفرط
hypercritical	مفرط در انتقاد
hydromania	میل مفرط به اب
belle indifference	بی اعتنایی مفرط
overcompensation	جبران مفرط
hypercritically	از روی انتقاد و مفرط
inordinate	مفرط غیر معتدل
mania for nunting	عشق مفرط بشکار
To be exhausted.	از پا افتادن ( خستگی مفرط )
boisterous	مفرط بلند وناهنجار
oenomania	میل مفرط به نوشابه ها یا الکی
rages	میل مفرط خشمناک شدن
dipsomania	میل مفرط به نوشابههای الکلی
raged	میل مفرط خشمناک شدن
rage	میل مفرط خشمناک شدن
dipsomaniac	کسیکه میل مفرط بنوشابههای الکلی دارد
over graze	فزون چر
trans-	فزون
overactive	فزون کار
overgrown	فزون رسته
amplifiers	فزون ساز
amplifier	فزون ساز
amplification	فزون سازی
polyuria	فزون ادراری
over irrigation	فزون ابیاری
thrashing	مقدار مفرط حرکت صفحات ازحافظه ثانوی به حافظه داخلی
oversells	فزون فروشی کردن
voltage amplification	فزون سازی ولت
oversold	فزون فروشی کردن
overselling	فزون فروشی کردن
overvalue	فزون ارج کردن
overvalued	فزون ارج کردن
overvalues	فزون ارج کردن
overvaluing	فزون ارج کردن
oversell	فزون فروشی کردن
overreact	فزون واکنش کردن
overreacted	فزون واکنش کردن
overreacts	فزون واکنش کردن
video amplifier	فزون ساز ویدئو
overreacting	فزون واکنش کردن
triode amplifier	فزون ساز سه قطبی
amplifier tube	لامپ فزون ساز
class c amplifier	فزون ساز درجه سی
class b amplifier	فزون ساز درجه ب
class ab amplifier	فزون ساز درجه ا ب
class a amplifier	فزون ساز درجه ا
cathode follower	فزون ساز کاتدی
cascode amplifier	فزون ساز کاسکودی
abundancy motive	انگیزه فزون خواهی
hypersexuality	فزون خواهی جنسی
sweep amplifier	فزون ساز روبنده
electron multiplier	فزون ساز الکترون
self consequence	خود فزون شماری
microphone pre amplifier	پیش فزون ساز میکروفون
voltage factor	ضریب فزون سازی دو الکترد
chrominance amplifier	فزون ساز رنگ تابی
radio frequency amplifier	فزون ساز بسامد رادیویی
public address amplifier	فزون ساز بلندگوی اجتماعات
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
modulated amplifier	مرحله فزون ساز تحمیلی
gas amplification factor	ضریب فزون سازی گاز
conservatism	عقیده معتقدین به حفظ وضع موجود روش فکری احزاب " توری " درانگلستان که محتوای عقایدشان محافظه کارانه بوده است
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل