Dictiornary-Farsi | به طور کامل به پایان رساندن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (11 milliseconds)

English	Persian
polish off <idiom>	به طور کامل به پایان رساندن


Search result with all words

We don't do things by halves.	کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
We don't do things by half-measures.	کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
We don't do things halfway.	کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory]	کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
Other Matches

to get oven	به پایان رساندن
to bring to an end	به پایان رساندن
run out (of something) <idiom>	به پایان رساندن
get over	به پایان رساندن
get done with	به پایان رساندن
follow through <idiom>	به پایان رساندن
do away with <idiom>	به پایان رساندن
get through	به پایان رساندن
to see through	به پایان رساندن
to see out	به پایان رساندن
to go through with	به پایان رساندن
dash off <idiom>	سریعا به پایان رساندن
to sing out	با اوازبه پایان رساندن
make short work of something <idiom>	[به سرعت به پایان رساندن]
get through	به پایان رساندن گذراندن
wind up <idiom>	به پایان رساندن ،تسویه کردن
surcease	پایان یافتن بپایان رساندن
to carry something to a successful issue	چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
to work it <idiom>	چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
pull (something) off <idiom>	باانجام رساندن کامل کارها
rugby point	امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
eol	پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminated	پایان دادن پایان یافتن
terminate	پایان دادن پایان یافتن
terminates	پایان دادن پایان یافتن
full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
eternities	بی پایان
finality	پایان
eternity	بی پایان
conclusions	پایان
eternity	بی پایان
sempiternity	بی پایان
aeon	بی پایان
immortality	بی پایان
infinite time	بی پایان
forever	بی پایان
out <adv.>	پایان
limit	پایان
eternality	بی پایان
foreverness	بی پایان
conclusion	پایان
perpetuity	بی پایان
finis	پایان
abysses	بی پایان
end	پایان
termination	پایان
hexapod	شش پایان
illimitable	بی پایان
illmitable	بی پایان
initiator terminator	پایان ده
closest	پایان
ended	پایان
ends	پایان
abyss	بی پایان
decapoda	ده پایان
unbound	بی پایان
end all	پایان
end line	خط پایان
finish line	خط پایان
finallist	پایان رس
closes	پایان
closer	پایان
never-ending	بی پایان
never ending	بی پایان
interminate	بی پایان
endless	بی پایان
abysm	بی پایان
to sit out	تا پایان
windup	پایان
unending	بی پایان
inconclusive	بی پایان
unfinished	بی پایان
close	پایان
point	پایان
finishes	پایان
finish	پایان
bourne	پایان
endings	پایان
ending	پایان
incessant	پی در پی بی پایان
cessation	پایان
periods	پایان
issue [outcome]	پایان
fruition	پایان
period	پایان
implying	رساندن
conveys	رساندن
supply	رساندن
supplied	رساندن
supplying	رساندن
imply	رساندن
convey	رساندن
implies	رساندن
brings	رساندن به
understand	رساندن
understands	رساندن
conveyed	رساندن
bringing	رساندن به
bring	رساندن به
conveying	رساندن
teleology	پایان شناسی
ends	پایان یک دور
teleologist	پایان شناس
terminable	پایان یافتنی
surcease	پایان استراحت
terminuse ad quem	نقطه پایان
subjunction	افزایش در پایان
termination date	تاریخ پایان
to come to a end	به پایان رسیدن
year-end	سال پایان
dissertation	پایان نامه
dissertations	پایان نامه
terminating	پایان دار
terminating	پایان بخش
turn out <idiom>	نتیجه ،پایان
theses	پایان نامه
thesis	پایان نامه
unceasing	پایان ناپذیر
year-end	پایان سال
wind up	پایان دادن
wind up	پایان یافتن
atrocious	با شرارت بی پایان
endless	بدون پایان
interminable	پایان ناپذیر
rhizopod	ریشه پایان
eoj	پایان کارob
fineless	بی پایان کردن
finitude	پایان پذیری
gastropod	شکم پایان
ended	پایان یک دور
sustainable energy	انرژی بی پایان
end	پایان یک دور
eof	پایان فایل
eob	پایان یک بلوک
irredeemable	پایان ناپذیر
abend	پایان غیرعادی
come off	پایان مسابقه
tapes	نوار خط پایان
taped	نوار خط پایان
tape	نوار خط پایان
end mark	علامت بی پایان
end of block	پایان یک بلوک
endless loop	حلقه بی پایان
endnote	پایان مدرک
Finifugal <adj.>	تنفر از پایان
termination	پایان دهی
myriapoda	هزار پایان
normal termination	پایان عادی
ominscience	دانش بی پایان
omniscience	دانش بی پایان
on side	پایان بازی
placing judge	داور خط پایان
over	پایان یافتن
finishes	پایان مسابقه
over-	پایان یافتن
finish	پایان مسابقه
eternal	بی پایان دائمی
last a	دم اخر پایان
jikan	پایان وقت
termination	پایان یابی
godspeed	پایان انجام
sequels	نتیجه پایان
sequel	نتیجه پایان
harvest home	پایان درو
past	پایان یافته
inexhaustibility	پایان نا پذیری
interminableness	پایان ناپذیری
sign off	پایان دادن به
conclusions	پایان یک چیز
Over and out!	پایان خبر !
Over and out!	پایان اعلان !
time out <idiom>	پایان وقت
conclusion	پایان یک چیز
It's over.	به پایان رسید.
buzzers	زنگ پایان
buzzer	زنگ پایان
to turn out	به پایان رسیدن
assassinating	به قتل رساندن
harming	اسیب رساندن
utilised	بمصرف رساندن
utilises	بمصرف رساندن
to bring a bout	بوقوع رساندن
utilizes	بمصرف رساندن
harms	اسیب رساندن
to go to with	بپایان رساندن
utilising	بمصرف رساندن
to bring to a termination	بپایان رساندن
assassinate	به قتل رساندن
signal	با اشاره رساندن
assassinate	بقتل رساندن
assassinated	بقتل رساندن
ratify	بتصویب رساندن
ratifies	بتصویب رساندن
ratified	بتصویب رساندن
assassinated	به قتل رساندن