Dictiornary-Farsi | به طیب خاطر بی اختیار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (2 milliseconds)

English	Persian
spontaneously	به طیب خاطر بی اختیار


Search result with all words

unprompted	ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
Other Matches

weapons free	جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
You can rest assured.	خاطر جمع باشید (اطمینان خاطر داشته باشید )
for his sake	به خاطر او
sake	خاطر
behalf	خاطر
Due to	به خاطر
on account of somebody [something]	به خاطر
mind	خاطر
minding	خاطر
minds	خاطر
for the love of	به خاطر,
remembrance	خاطر
downhearted <adj.>	افسرده خاطر
depressed <adj.>	افسرده خاطر
umbrageous	رنجیده خاطر
despondent <adj.>	افسرده خاطر
free will	طیب خاطر
lacerated	خاطر ازرده
in view of <idiom>	به خاطر اینکه
gladness	مسرت خاطر
in service	به خاطر خدمت
peace of mind	اسودگی خاطر
amativeness	خاطر خواهی
spontaneous generation	بطیب خاطر
security	اسایش خاطر
leisurely	بافراغت خاطر
gladly	با مسرت خاطر
to escape one's memory	از خاطر رفتن
to imprint on the mind	در خاطر نشاندن
tranquility	اسایش خاطر
self gratification	ترضیه خاطر
ex officio	به خاطر شغل
solace	تسلیت خاطر
for his sake	برای خاطر او
sure	خاطر جمع
attention	خاطر حواس
of ones own accord	بطیب خاطر
attentions	خاطر حواس
tranquillity	اسایش خاطر
surest	خاطر جمع
uneasiness	خاطر تشویش
surer	خاطر جمع
warrant	اختیار
warranted	اختیار
involuntary	بی اختیار
involuntarily	بی اختیار
liberty	اختیار
liberties	اختیار
unconsciously	بی اختیار
will	اختیار
voluntariness	اختیار
warranting	اختیار
warrants	اختیار
freedom of the will	اختیار
credential	اختیار
incoercible	بی اختیار
attribution	اختیار
at the d. of	به اختیار
spontaneous generation	بی اختیار
authorization	اختیار
authorisations	اختیار
test	اختیار
tested	اختیار
tests	اختیار
clearance	اختیار
wills	اختیار
willed	اختیار
mandating	اختیار
vetoes	حق و اختیار
vetoed	حق و اختیار
veto	حق و اختیار
control	اختیار
controlling	اختیار
controls	اختیار
mandate	اختیار
free will	اختیار
mandated	اختیار
mandates	اختیار
options	اختیار
unconscious	بی اختیار
spontaneous	بی اختیار
authority	اختیار
option	اختیار
vetoing	حق و اختیار
for mercy sake	برای خاطر خدا
for pity's sake	برای خاطر خدا
for ones own hand	به خاطر خود شخص
for god's sake	برای خاطر خدا
for nothing	برای خاطر هیچ
for a mere nothing	برای خاطر هیچ
for reasons of safety	به خاطر دلایل امنیتی
to stamp on the mind	خاطر نشان کردن
accord	دلخواه طیب خاطر
in the interests of truth	برای خاطر راستی
For your sake .	محض خاطر شما
accorded	دلخواه طیب خاطر
relief	ترمیم اسایش خاطر
stamp on the mind	خاطر نشان کردن
for security reasons	به خاطر دلایل امنیتی
to impress on the mind	خاطر نشان کردن
depend upon it	خاطر جمع باشید
inorder to	به خاطر اینکه برای
accords	دلخواه طیب خاطر
put one's finger on something <idiom>	کاملابه خاطر آوردن
for a song <idiom>	به خاطر پول کمی
to imprint on the mind	خاطر نشان کردن
point	خاطر نشان کردن
nuisances	مایه تصدیع خاطر
to feel sure	خاطر جمع بودن
nuisance	مایه تصدیع خاطر
For Gods ( goodness , pitys , meucys ) sake .	محض خاطر خدا
certes	خاطر جمعی تحقیق
take it out on <idiom>	بی محلی به خاطر عصبانیت
letter of attorney	اختیار نامه
certificate of authority	اختیار نامه
power of procuration	اختیار نامه
in the saddle	صاحب اختیار
seller's option	اختیار فروشنده
warrant of attorney	اختیار نامه
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
to be a master of	در اختیار خودداشتن
to follow a profession	پیشهای را اختیار
Delegation of Authority	تفویض اختیار
power of authority	اختیار نامه
to make one's option	اختیار کردن
power of attorney	اختیار نامه
empower	اختیار دادن
full power of attorney	اختیار نامه
will adjust	اتش به اختیار
jurisdication	اختیار قانونی
invested with power	دارای اختیار
fix on	اختیار کردن
enabled	اختیار دادن
carte blanche	اختیار تام
adoption	اختیار اتخاذ
enables	اختیار دادن
enabling	اختیار دادن
at the mercy of	در اختیار دستخوش
government	عقل اختیار
empowering	اختیار دادن
carte blanche	اختیار نامحدود
adopted	اختیار شده
as you wish	به اختیار شماست
adopter	اختیار کننده
jurisdiction	اختیار قانونی
governments	عقل اختیار
absolute authortity	اختیار مطلق
authorise	اختیار دادن
powering	اقتدار و اختیار
body english	چرخش بی اختیار
option	اختیار معامله
fire at will	اتش به اختیار
options	اختیار معامله
power	اقتدار و اختیار
empowers	اختیار دادن
powered	اقتدار و اختیار
powers	اقتدار و اختیار
enable	اختیار دادن
authorizations	اختیار اجازه
empowered	اختیار دادن
cart blanche	اختیار نامحدود
cartle blanche	اختیار نامحدود
commander's call	در اختیار فرماندهی
ex gratia	به خاطر میل یا علاقهی شخصی
secure	بی خطر خاطر جمع مطمئن
secures	بی خطر خاطر جمع مطمئن
troubler	موجب تصدیع خاطر مزاحمت
unspontaneous	بدون طیب خاطر زورکی
fixation	خیره شدگی تعلق خاطر
take to task <idiom>	به خاطر اشتباه سرزنش شدن
that is why	به خاطر این است که چرا
to call somebody to [for] something	پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
ring a bell <idiom>	یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
come into one's own <idiom>	به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
fixations	خیره شدگی تعلق خاطر
pout	شکلک [به خاطر قهر بودن]
heart sease	اسایش قلب اسودگی خاطر
gob [British E]	شکلک [به خاطر قهر بودن]
moue	شکلک [به خاطر قهر بودن]
a small grimace	شکلک [به خاطر قهر بودن]
solatium	غرامت برای ترضیه خاطر
pursuit of happiness	به دنبال رضایت خاطر [خرسندی]
composedly	به ارامی- به اسودگی- بااسایش خاطر
trap	شکلک [به خاطر قهر بودن]
I have to study	من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
plenipotent	دارای اختیار مطلق
fire at will	اتش به اختیار خود
lock option	اختیار کاربرد قفل
invested with power	اختیار داده شده
he wept involuntarily	بی اختیار گریه کرد
options	اختیار خریدیا فروش
magisterial	مطلق دارای اختیار
discretionally	مطابق میل و اختیار
option	اختیار خریدیا فروش
plenipotentiaries	دارای اختیار تام
plenipotentiary	دارای اختیار تام
commander's call	ساعات در اختیار فرماندهی
To authorize someone.	به کسی اختیار دادن
ship will adjust	ناو اتش به اختیار
to have the run of a house	اختیار خانهای را داشتن