Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
for example
به عنوان مثال
exempli gratia
[e.g.]
به عنوان مثال
Search result with all words
general grant
کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
Other Matches
titles
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
title
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
eponym
عنوان دهنده عنوان مشخص
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
stbtitle
عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
examples
مثال
example
مثال
parable
مثال
paradigms
مثال
parables
مثال
paradigm
مثال
illustration
مثال
saws
مثال
sawing
مثال
sawed
مثال
impresa
مثال
praxis
مثال
saw
مثال
illustrations
مثال
ensample
مثال
instances
مثال شاهد
instance
مثال شاهد
namely
<adv.>
برای مثال
to wit
<adv.>
برای مثال
videlicet
برای مثال
in fact
برای مثال
allegorically
بطریق مثال
locus
مثال ادبی
exemplar
مانند مثال
videlicet
برای مثال
e.g
برای مثال
to be illustrative of
با مثال نشاندادن
illustratively
با عکس یا مثال
exemplum
مثال نمونه
exemplification
مثال اوری
exempli gratia
برای مثال
To cite an example .
مثال آوردن
exemplars
مانند مثال
namely
برای مثال
tags
مثال مبتذل
tag
مثال مبتذل
query by example
سئوال از طریق مثال
instant
ماه کنونی مثال
For instance . By way of example .
مثلا"( من باب مثال )
instants
ماه کنونی مثال
to recover from something
ترمیم شدن
[مثال از بحرانی]
as
بهمان اندازه بعنوان مثال
to recover from something
جبران کردن
[مثال از بحرانی]
instances
بعنوان مثال ذکر کردن
to catch
[to start]
روشن شدن
[مثال موتور]
practice fee
دستمزد
[مثال ویزیت دکتر]
instance
بعنوان مثال ذکر کردن
suppressant
داروی جلوگیر
[مثال اشتها]
to unionise
[British E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
to suck on
مکیدن
[مثال آب نبات چوبی ]
to unionize
[American E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
street traffic
رفت و آمد
[مثال در جاده یا خیابان]
traffic on public roads
رفت و آمد
[مثال در جاده یا خیابان]
to enter
[into a mine]
وارد معدنی شدن
[مثال با آسانسور]
to descend
[into a mine]
وارد معدنی شدن
[مثال با آسانسور]
vindication
اعاده حیثیت
[مثال شهرت یا آبرو ...]
to recover from something
به حالت اول درآمدن
[مثال از بحرانی]
locus classicus
مثال ادبی برای توضیح کلمه یاموضوعی
to search
[for]
[someone]
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
boolean operation
عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
to feel like something
احساس که شبیه به چیزی باشد کردن
[مثال پارچه]
model
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modeled
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modelled
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
models
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
to keep somebody on a short leash
کسی را دائما کنترل کردن
[مثال مشکوکان به جرمی ]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
nosy parker
پشت دست نشین
[و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند]
[مثال در ورق بازی]
to shoot one's mouth off
<idiom>
چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت
[مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
kibitzer
پشت دست نشین
[و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند]
[مثال در ورق بازی]
titles
عنوان ها
names
عنوان ها
by way of remainder
به عنوان رد
capitulary
عنوان
headword
عنوان
headwords
عنوان
heading
عنوان
appellative
عنوان
title
عنوان
name
عنوان
headings
عنوان
head line
عنوان
subjects
عنوان ها
topics
عنوان ها
subject
[topic]
عنوان
topic
عنوان
ground
عنوان
titles
عنوان
epithet
عنوان
printed
عنوان و..
themes
عنوان ها
rubrics
عنوان
headline
عنوان
headlines
عنوان
prints
عنوان و..
title
عنوان
rubric
عنوان
print
عنوان و..
life peers
عنوان
captions
عنوان
life peer
عنوان
epithets
عنوان
caption
عنوان
possessory title
عنوان مالکیت
appropriation title
عنوان اعتبار
Under the title ( heading) of …
تحت عنوان ...
appropriation title
عنوان سپرده
Distinguished . Titled.
صاحب عنوان
on loan
به عنوان قرض
exercise term
عنوان مانور
superscrible
عنوان روی
start of heading
شروع عنوان
untitled
بدون عنوان
nowise
به هیچ عنوان
message heading
عنوان پیام
intitule
عنوان دادن به
in a topic form
بصورت عنوان
the hoy f.
عنوان پاپ
guize
روبند عنوان
titlist
دارای عنوان
heading
عنوان سرصفحه
captions
عنوان دادن
heading
عنوان گذاری
doctorates
عنوان دکتری
honorifics
عنوان تجلیلی
caption
عنوان دادن
headings
عنوان گذاری
headings
عنوان سرصفحه
doctorate
عنوان دکتری
head
عنوان مبحث
head
سالار عنوان
natural
حرکت در عنوان
honorific
عنوان تجلیلی
surnames
لقب عنوان
branding
عنوان تجارتی
brands
عنوان تجارتی
topics
عنوان سرفصل
naturals
حرکت در عنوان
brand
عنوان تجارتی
berths
کسب عنوان
berthing
کسب عنوان
berthed
کسب عنوان
berth
کسب عنوان
surname
لقب عنوان
topic
عنوان سرفصل
possession by title of ownership
تصرف به عنوان مالکیت
languages
برنامهای که به عنوان مترجم
clinching
کسب عنوان قهرمانی
donna
عنوان مودبانه بانوان
rubricate
دارای عنوان قرمزکردن
streamer
عنوان چشمگیر مقاله
language
برنامهای که به عنوان مترجم
titles
دارنده عنوان قهرمانی
lord
عنوان لردی دادن به
misdirection
گمراهی عنوان غلط
streamers
عنوان چشمگیر مقاله
head line
عنوان سرصفحه روزنامه
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
superscription
عنوان روی پاکت
lords
عنوان لردی دادن به
titles
واگذارکردن عنوان دادن به
title
دارنده عنوان قهرمانی
clinches
کسب عنوان قهرمانی
challenge round
مبارزه با صاحب عنوان
title block
قسمت عنوان نامه
rubricize
دارای عنوان قرمزکردن
clinched
کسب عنوان قهرمانی
clinch
کسب عنوان قهرمانی
title page
صفحه عنوان کتاب
title
واگذارکردن عنوان دادن به
subhead
عنوان فرعی مقاله
subhead
عنوان جزء یا فرعی
defending shampion
مدافع عنوان قهرمانی
short title
عنوان کوتاه شده
to function as something
به کار رفتن به عنوان چیزی
to readdress a letter
عنوان نامهای را عوض کردن
running title
عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
to serve as something
به کار رفتن به عنوان چیزی
nontitle
مسابقه بدون عنوان قهرمانی
short title
عنوان یارمز مخفف یا کوتاه
What is the title of the book ?
عنوان این کتاب چیست ؟
superscription
عنوان نوشته روی چیزی
letterheads
عنوان چاپی بالای کاغذ
heading
سمت سینه ناو عنوان
heading
عنوان یا نام متن در فایل
headings
سمت سینه ناو عنوان
letterhead
عنوان چاپی بالای کاغذ
Take it as a souvenir!
این را به عنوان سوغاتی بردار!
dominie
عنوان کشیشان کلیسای هلند
headings
عنوان یا نام متن در فایل
to act
[as somebody]
عمل کردن
[به عنوان رتبه ای]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com