Dictiornary-Farsi | به محض ورود نطقی ایراد کرد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
Upon his arrival , he delinered a speech .	به محض ورود نطقی ایراد کرد


Other Matches

demurring	ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurred	ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demur	ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurs	ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
logical design	طراحی نطقی
batting order	ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
quotation	ایراد
objection	ایراد
adductor	ایراد
quotations	ایراد
induction	ایراد
inductions	ایراد
citation	ایراد
citations	ایراد
objections	ایراد
protest	ایراد
queried	ایراد
queries	ایراد
query	ایراد
querying	ایراد
protested	ایراد
protesting	ایراد
protests	ایراد
infliction	ایراد
dock receipt	قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
fussiest	ایراد گیر
deficiency	کسری ایراد
fussier	ایراد گیر
delivers	ایراد کردن
deliver	ایراد کردن
fussy	ایراد گیر
niggling	ایراد گیر
deficiencies	کسری ایراد
stainlessly <adv.>	بطور بی ایراد
inductility	ایراد سراغاز
find fault with <idiom>	ایراد گرفتن
to make difficulties	ایراد گرفتن
objcetionable	مورد ایراد
fuddy-duddy	ایراد گیر
spotlessly <adv.>	بطور بی ایراد
flawlessly <adv.>	بطور بی ایراد
cite	ایراد کردن
cited	ایراد کردن
cites	ایراد کردن
citing	ایراد کردن
adduce	ایراد کردن
adduced	ایراد کردن
adduces	ایراد کردن
adducing	ایراد کردن
fuddy-duddies	ایراد گیر
sea lawyer	ملوان ایراد گیر
batteries	ایراد ضرب و جرح
battery	ایراد ضرب و جرح
inviolacy motive	انگیزه ایراد گریزی
attempting to inflict injury	شروع به ایراد جرح
fussiness	ایراد گیری کردن
quotes	ایراد کردن مظنه دادن
To refuse a criticism. To brush aside an objection.	ایراد واعتراضی رارد کردن
He delivered a historic speech.	نطق تاریخی یی ایراد کرد
quoted	ایراد کردن مظنه دادن
the objection will not lie	ان ایراد وارد نخواهد بود
run down <idiom>	انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
quote	ایراد کردن مظنه دادن
demurrer	ایراد عدم کفایت ادله
Any objections ?	فرمایشی بود ؟ ( ایراد یا اعتراضی دارید )
to spotlessly perform something	اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
fusses	ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fuss	ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed	ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing	ایراد گرفتن خرده گیری کردن
appose	موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
salutatorian	دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
to go easy on somebody [something]	خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
arrivals	ورود
entrance fee	حق ورود
entrance fees	حق ورود
introgression	ورود
arrival	ورود
import	ورود
imported	ورود
air inclusion	ورود هوا
importation	ورود
infare	ورود
accession	ورود
arr	ورود
right of entry	حق ورود
re-entry	ورود
re entry	ورود
ingress	ورود
admitance	ورود
appulse	ورود
importing	ورود
introit	ورود
entrancing	ورود
entrances	ورود
entranced	ورود
entrance	ورود
entree	ورود
inductions	ورود
inning	ورود
ingression	ورود
induction	ورود
entry	ورود
first in first out	به ترتیب ورود
forcible entry	ورود عدوانی
free entrance	ورود مجانی
reebtry	ورود مجدد
inlet time	زمان ورود
initation	ورود بعضویت
house-warming	جشن ورود
port of entry	بندرمحل ورود
house warming	جشن ورود
receipt statement	اعلامیه ورود
due in	در شرف ورود
data insertion	ورود داده ها
ease of entry	سهولت ورود
arrival rate	نرخ ورود
entree	اجازهء ورود
log in sequrity	ایمنی ورود
cost to entry	هزینه ورود
entry side	جهت ورود
entry point	نقطه ورود
landding	ورود بخشکی
landfall n	ورود بخشکی
intrant	ورود رسمی
data import	ورود داده
approach ramp	فرازای ورود
energy intake	ورود انرژی
input of current	ورود جریان
entering angle	زاویه ورود
first in first out	بترتیب ورود
house-warmings	جشن ورود
acetylation	ورود ریشهء
fifo	به ترتیب ورود
intervance of third party	ورود ثالث
capital inflow	ورود سرمایه
when entering	هنگام ورود
on arrival	هنگام ورود
admittance	ورود دخول
homecoming	ورود بخانه
homecomings	ورود بخانه
admissions	اجازهء ورود
token	اجازه ورود
token	بلیط ورود
tokens	اجازه ورود
tokens	بلیط ورود
advent	ظهور و ورود
entry	ورود راهرو
influx	ورود هجوم
influxes	ورود هجوم
admission	اجازهء ورود
landings	ورود به خشکی
landing	ورود به خشکی
landings	ورود بخشکی
landfalls	ورود بخشکی
inlet	ورود دخول
imported	مفهوم ورود
import	مفهوم ورود
arrival hall	سالن ورود
tardiness	تاخیر ورود
landfall	ورود بخشکی
inlets	ورود دخول
arrival hall	سالن ورود
importing	مفهوم ورود
landing	ورود بخشکی
demurrer	ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
inflow of labor	جریان ورود کارگر
subroutine reentry	ورود جمله به زیرروال
round-up	ورود ناگهانی پلیس
inflow of foreign funds	ورود وجوه خارجی
bust [colloquial]	ورود ناگهانی پلیس
infare	مهمانی بمناسبت ورود
ingress	حق دخول اجازه ورود
exhaust gas admission	اگزوز ورود گاز
last in first out	به ترتیب عکس ورود
law of prior entry	قانون تقدم ورود
lifo	به ترتیب عکس ورود
school readiness	امادگی ورود به مدرسه
let someone through	اجازه ورود دادن
last in first out	بترتیب عکس ورود
nonjoinder	عدم ورود در دعوا
police raid	ورود ناگهانی پلیس
raiding	ورود ناگهانی پلیس
gate	وسایل ورود ورودیه
coast in point	نقطه ورود به ساحل
gates	وسایل ورود ورودیه
visa	اجازه ورود به کشوربیگانه
barrier to entry	منع ورود به صنعت
hailed	اعلام ورود کردن
hailing	اعلام ورود کردن
hails	اعلام ورود کردن
raids	ورود ناگهانی پلیس
entrancing	ورودیه اجازه ورود
entrances	ورودیه اجازه ورود
raid	ورود ناگهانی پلیس
entranced	حق ورود دروازهء دخول
entranced	ورودیه اجازه ورود
entrance	حق ورود دروازهء دخول
entrance	ورودیه اجازه ورود
entrances	حق ورود دروازهء دخول