Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
put up for sale
به معرض فروش گذاشتن
Other Matches
expose to rays
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
on sale
در معرض فروش گذاشته شده
endanger
در معرض خطر گذاشتن
endangered
در معرض خطر گذاشتن
insolate
در معرض افتاب گذاشتن
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
endangers
در معرض خطر گذاشتن
endangering
در معرض خطر گذاشتن
to be vulnerable
[exposed]
to criticism
خود را در معرض انتقاد گذاشتن
to weather something
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
to put to sale
بمعرض فروش گذاشتن
to expose to sale
درمعرض فروش گذاشتن
woollen draper
پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
on licence
پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
pearlies
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
wine seller
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
sale maximization
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
sales force
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
hard sell
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
optional claiming race
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
susceptible
در معرض
exposed to
در معرض
foreign military sales
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
on sight
در معرض دید
on risk
در معرض خطر
liable to danger
در معرض خطر
subjected to danger
در معرض خطر
on view
در معرض نمایش
open to attack
در معرض حمله
stigmatist
در معرض تهمت
exposures
در معرض نهادن
touch and go
در معرض خطر
display
در معرض نمایش
displayed
در معرض نمایش
stigmatic
در معرض تهمت
displaying
در معرض نمایش
displays
در معرض نمایش
weather
در معرض هواگذاشتن
exposed
در معرض نهادن
exposure
در معرض نهادن
weathers
در معرض هواگذاشتن
weathered
در معرض هواگذاشتن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
underexpose
کمتر از حد لزوم در معرض
susceptibility
در معرض خطر بودن
insectile
در معرض هجوم حشرات
subjected
در معرض قرار دادن
subjects
در معرض قرار دادن
lee shore
ساحل در معرض باد
disposal
در معرض دید قرارگرفتن
critically endangered species
گونه در معرض خطر
subjecting
در معرض قرار دادن
subject
در معرض قرار دادن
vulnerability
در معرض تلفات بودن
vulnerable
درمعرض اسیب در معرض
hazard
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
he is liable to become sick
در معرض ناخوش شدن است
exposed
در معرض دید جناح باز
hazarding
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
thermal exposure
در معرض حرارت قرار گرفتن
actuble
قابل به معرض نمایش گذاردن
criminate
در معرض اتهام قرار دادن
radio detection
در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
hazarded
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
subjects
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjecting
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
furriers
خز فروش پوست فروش
furrier
خز فروش پوست فروش
ret
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
unwarned exposed
یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
unwarned exposed
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
expose
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposes
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposures
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposure
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposing
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
sales promotion
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
overexpose
بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
restricted propellant
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to be exposed to a constant stream of something
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
flag
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
oligopoly
انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
burned
کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
tally ho
در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
dry rot
پوسیدگی
[خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
sell
فروش
selling
فروش
sells
فروش
iceman
یخ فروش
offtake
فروش
marketing
فروش
sale
فروش
turnover
کل فروش
turnover
فروش
sales
فروش
taverner
می فروش
retailer
تک فروش
vendition
فروش
cash sale
فروش نقدی
cattleman
گاو فروش
chandler
شمع فروش
cheese monger
پنیر فروش
coster
سبزی فروش
cheesemonger
پنیر فروش
chemic
دارو فروش
barkeep
مشروب فروش
cash on delivery
فروش نقدی
barkeeper
مشروب فروش
bill of sale
صورت فروش
bill of sale
سند فروش
bucko
خود فروش
boneman
کهنه فروش
fripper
کهنه فروش
fripperer
کهنه فروش
booking clerk
بلیط فروش
bowyer
کمان فروش
buying and selling
خرید و فروش
nundination
خرید و فروش
cloth merchant
پارچه فروش
clothier
پوشاک فروش
clothier
لباس فروش
cutler
کارد فروش
d. in second hand goods
دست فروش
dead market
بازار کم فروش
deed of sale
سند فروش
direct selling
فروش مستقیم
drover
گله فروش
drysalter
کالباس فروش
euphuist
فصاحت فروش
excise taxes
مالیات بر فروش
fellmonger
پوست فروش
fellmonger
پوستین فروش
crier
دست فروش
contract of sale
قرارداد فروش
duffre
دست فروش
contract of sales
قرارداد فروش
corn chandler
غله فروش
corn d.
غله فروش
cornfactor
غله فروش
costermonger
میوه فروش
credit sale
فروش نسیه
credit sale
فروش قسطی
credit sale
فروش غیرنقدی
credit system
فروش اعتباری
fish fag
زن ماهی فروش
ballad monger
تصنیف فروش
corn chandler
گندم فروش
sales
{pl}
مقدار فروش
huckster
دست فروش
hucksters
دست فروش
milkmaid
شیرو فروش زن
milkmaids
شیرو فروش زن
newspaperman
روزنامه فروش
turn-over
مقدار فروش
turnover
مقدار فروش
volume of sales
حجم فروش
turnover
حجم فروش
sell
فروش ومعامله
turn-over
حجم فروش
sell
به فروش رفتن
selling
فروش ومعامله
sales
{pl}
حجم فروش
selling
به فروش رفتن
sells
فروش ومعامله
sells
به فروش رفتن
volume of sales
مقدار فروش
hard sell
فروش ماهرانه
tobacconist
تنباکو فروش
tobacconists
تنباکو فروش
Pharisee
زهد فروش
Pharisees
زهد فروش
supercilious
خود فروش
fishwives
زن ماهی فروش
showy
خود فروش
alewife
زن ابجو فروش
at the point of sale
در نقطه فروش
consignments
امانت فروش
consignment
امانت فروش
pos
قط ه فروش الکترونیکی
fishwife
زن ماهی فروش
auction sale
مزایده فروش
wholeseller
عمده فروش
salability
قابلیت فروش
vendibility
قابلیت فروش
sale commission
کارمزد فروش
sale department
بخش فروش
sale department
قسمت فروش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com