English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution . به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم
Other Matches
Much as I raked my brain . هر چقدر به مغزم فشار آوردم
visible پیدا
apparent پیدا
axiomatical پیدا
prosilient پیدا
in a good light پیدا
phenomenally پیدا
phenomenal پیدا
indiscernible able نا پیدا
a rare bird کم پیدا
visibility پیدا
pin point پیدا کردن
averages پیدا کردن
to search out پیدا کردن
to look up پیدا کردن
open roof بام پیدا
trover چیز پیدا ده
track پیدا کردن
to pick up پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
exposures پیدا شدن
acquire پیدا کردن
exposure پیدا شدن
spottable پیدا کردنی
smell out با بو پیدا کردن
scholastic agent شاگرد پیدا کن
raise its head پیدا شدن
finds پیدا کردن
find پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
tracks پیدا کردن
turn up <idiom> پیدا شدن
gain پیدا کردن
detects پیدا کردن
average پیدا کردن
detecting پیدا کردن
detected پیدا کردن
averaged پیدا کردن
detect پیدا کردن
finder پیدا کننده
averaging پیدا کردن
tracked پیدا کردن
gained پیدا کردن
gains پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
to become a necessity لزوم پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
escrow اجرایی پیدا میکند
equation of payments قاعده پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
pvogenous از چرک پیدا شده
prove opplicable مصداق پیدا کردن
he looks malice ازسیمای او پیدا است
primigenial نخست پیدا شده
preempt حق تقدم پیدا کردن
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
new discovered تازه پیدا شده
hade تمایل پیدا کردن
trove چیز پیدا شده
get at able یافتنی پیدا کردنی
come to an agreement موافقت پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
declining شیب پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
to think out با فکر پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
show up <idiom> سر و کله اش پیدا می شود
It showed on his face. از صورتش پیدا بود
liaise ارتباط پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
shield حفاظ پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
neptunian ازاب پیدا شده نپتونی
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
object symptoms نشانههای پیدا یا بیرون نما
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
if he has found it اگر ان را پیدا کرده باشد
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
shock هول وهراس پیدا کردن
Fetch a doctor at once. زود یک دکتر پیدا کن بیاور
Help me find my keys. کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
respiring امید تازه پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
The mountain peak is not in sight. قله کوه پیدا نیست
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
shocked هول وهراس پیدا کردن
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
pot luck هرچه دردیگ پیدا شود
self born پیدا شده در نفس انسان
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
respire امید تازه پیدا کردن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
shocks هول وهراس پیدا کردن
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
Good oranges are very scarce . پرتقال خوب خیلی کم پیدا می شود
Did you ever find that pen you lost ? قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
I couldnt find the way back. نتوانستم راه بر گشت را پیدا کنم
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
needle in a haystack <idiom> چیزی که خیلی سخت پیدا بشه
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
prominently بطور پیدا یا اشکارا برجسته وار
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
scrape up <idiom> پیدا یا جمع آوری چیزی ازروی نشانه
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
Our company has some pecuniary difficulties . شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
Are there any houses for sale in these parts? این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
we cannot trace the petitioner نمیتوانم سابقه عرضحال دهنده را پیدا کنم
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
vinous eloquence فصاحتی که در اثر خوردن شراب پیدا میشود
rigor mortis جمود نعشی که 6 تا 01ساعت پس از مرگ پیدا میشود
plunged غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunges غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
the ship is hull down کشتی چندان دوراست که تنه ان پیدا نیست
plunge غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
kentish rag یکجورسنگ اهک سخت که درkent پیدا میشود
leadingquestion پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
to make friends [to make connections] رابطه پیدا کردن [با مردم برای هدفی]
to get to somebody [something] به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
Can you find me a porter? آیا میتوانید برای من یک باربر پیدا کنید؟
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
extend ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extends ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
grapnel لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
grapnels لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
these room let well نمیتوانیم برای اطاقهایم اجاره نشین پیدا کنم
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
Can you find me a babysitter? آیا میتوانید برای من یک پرستار بچه پیدا کنید؟
extending ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com