English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
run up <idiom> به مقدارچیزی اضافه کردن
Other Matches
overtime وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
eke اضافه کردن بر
append اضافه کردن
step up اضافه کردن
adds اضافه کردن
subjoin اضافه کردن
adding اضافه کردن
add اضافه کردن
add اضافه کردن
imburse اضافه کردن
superadd بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
superaddition بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
overdraw اضافه برداشت کردن
add in memory اضافه کردن به حافظه
gerunds اسمی که از اضافه کردن
gerund اسمی که از اضافه کردن
inset افزودن اضافه کردن گذاشتن
subjoin در پایان افزودن اضافه کردن
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
insets افزودن اضافه کردن گذاشتن
shore up <idiom> اضافه کردن چیزی که ضعیف است
adapting تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
complement با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complemented با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complemented با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
condition اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
complements با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complements با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complement با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complementing با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
adapt تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
aggravate اضافه کردن خشمگین کردن
aggravated اضافه کردن خشمگین کردن
aggravates اضافه کردن خشمگین کردن
augments اضافه کردن تقویت کردن
augment اضافه کردن تقویت کردن
augmented اضافه کردن تقویت کردن
augmenting اضافه کردن تقویت کردن
accessorize اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
maintenance فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
dither ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithered ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
dithers ایجاد منحنی یا خط ی که با اضافه کردن آن به پیکسلهای تشکیل دهنده تصویر نرم تر به نظر می رسند
editor نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
intensive cultivation اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
graphics تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی
force augmentation تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
checksum آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
overload زیاد بار کردن اضافه بار
overloaded زیاد بار کردن اضافه بار
overloads زیاد بار کردن اضافه بار
B register 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
plusage اضافه
excesses اضافه
spare اضافه
excess اضافه
plussage اضافه
increased اضافه
increase اضافه
increases اضافه
additions اضافه
addition اضافه
in a. to به اضافه
surplus اضافه
spared اضافه
surpluses اضافه
in addition to <prep.> به اضافه
extra اضافه
extra- اضافه
extras اضافه
overplus اضافه
increscent اضافه
augmentation اضافه
extra <adj.> اضافه
special <adj.> اضافه
overdraft اضافه برداشت
overload اضافه بار
surcharge اضافه بها
surcharge اضافه بار
overloaded اضافه فرفیت
surcharges اضافه بها
surcharges اضافه بار
overloaded اضافه بار
possessives حالت اضافه
overpopulation اضافه جمعیت
overdrafts اضافه برداشت
possessive حالت اضافه
overshoot اضافه جهش
affixes اضافه نمودن
overloads اضافه فرفیت
overshooting اضافه جهش
overloading اضافه بار
overloads اضافه بار
service charge اضافه کار
furthermore <adv.> اضافه بر این
salary increase اضافه حقوق
additionally <adv.> اضافه بر این
forby <adv.> اضافه بر این
overloading اضافه فرفیت
besides <adv.> اضافه بر این
aside from that <adv.> اضافه بر این
also [moreover] <adv.> اضافه بر این
overloading بارگذاری اضافه
further [moreover] <adv.> اضافه بر این
in addition <adv.> اضافه بر این
overload اضافه فرفیت
on to <adv.> اضافه بر این
on top of that <adv.> اضافه بر این
beyond that <adv.> اضافه بر این
what is more <adv.> اضافه بر این
over and above <adv.> اضافه بر این
on top of this <adv.> اضافه بر این
moreover <adv.> اضافه بر این
overloading اضافه بارگذاری
preposition حرف اضافه
accesses الحاق اضافه
accessing الحاق اضافه
budget surplus اضافه بودجه
over load اضافه بار
confession and avoidance به ان اضافه میکند
added اضافه شده
accessed الحاق اضافه
excesses اضافه مازاد
premiums اضافه ارزش
prepositions حرف اضافه
premium اضافه ارزش
added to that اضافه بران
overvoltage اضافه ولتاژ
per حروف اضافه
overtimer اضافه کار کن
overproduction اضافه تولید
overpotential اضافه ولتاژ
excess اضافه مازاد
access الحاق اضافه
overtime اضافه کاری
overtime اضافه کار
surtax اضافه مالیات
affixing اضافه نمودن
genitive حالت اضافه
widening اضافه پهنا
overcharging اضافه هزینه
excess luggage اضافه بار
excess price اضافه قیمت
overcharges اضافه هزینه
superimposable قابل اضافه
superimposable اضافه شدنی
overcharged اضافه هزینه
overcharge اضافه هزینه
margin product اضافه محصول
overshoots اضافه جهش
gen حالت اضافه
affixed اضافه نمودن
affix اضافه نمودن
exeed اضافه شدن از
not to mention ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
not to say ... <idiom> به اضافه اینکه ... است
capital gains اضافه ارزش سرمایه
overload circuit switch فیوز اضافه بار
over reinforcement اضافه ارماتورگذاری شده
overload principle اصل اضافه باری
over time pay مزد اضافه کاری
import surcharge حقوق گمرکی اضافه
over time pay پول اضافه کار
overbreak خاکبرداری اضافه برنیمرخ
overload circuit breaker فیوز اضافه بار
repositional مانند حرف اضافه
perquisites عایدی اضافه برحقوق
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
play down بازی در وقت اضافه
postpositive preposition حرف اضافه الحاقی
extra bed تخت خواب اضافه
additional bed [accommodation of persons] تخت خواب اضافه
prepositionally بطور حرف اضافه
perquisite عایدی اضافه برحقوق
throw in <idiom> اضافه دادن یا گذاشتن
effusions اضافه جریان بزور
effusion اضافه جریان بزور
superelevation بلندی بر اضافه ارتفاع
overshooting از حد خارج شدن اضافه جهیدن
pad the bill <idiom> اضافه شدن هزینههای کاذب
unjustified که با کامپیوتر اضافه شده است
put in <idiom> اضافه چیزی که قبلا گفته شد
leap day روز اضافه در سال کبیسه
toincrease any one's salary اضافه حقوق بکسی دادن
accession شیی ء اضافه یا الحاق شده
forfeiture of premiums ضرر اضافه ارزش سهام
latent اضافه ازفرفیت بار موجود
producer surplus اضافه ارزش تولید کننده
let off steam <idiom> ازدست دادن انرژی اضافه
repositional با حروف اضافه اغاز شده
inseparable preposition حرف اضافه لازم یا جدانشدنی
raise ترقی دادن اضافه حقوق
overshoot از حد خارج شدن اضافه جهیدن
net worth tax مالیات بر اضافه ارزش دارائی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com