Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 88 (7 milliseconds)
English
Persian
acting on behalf of
به نمایندگی
represented by
به نمایندگی
representing
به نمایندگی
per pro
به نمایندگی
Search result with all words
agencies
نمایندگی
agency
نمایندگی
delegation
نمایندگی
delegation
اعزام نماینده هیات نمایندگی
delegations
نمایندگی
delegations
اعزام نماینده هیات نمایندگی
legation
نمایندگی
legations
نمایندگی
deputation
هیئت نمایندگی
deputation
نماینده نمایندگی
deputations
هیئت نمایندگی
deputations
نماینده نمایندگی
delegate
نمایندگی دادن
delegate
به نمایندگی فرستادن
delegated
نمایندگی دادن
delegated
به نمایندگی فرستادن
delegates
نمایندگی دادن
delegates
به نمایندگی فرستادن
delegating
نمایندگی دادن
delegating
به نمایندگی فرستادن
deputised
نمایندگی دادن
deputised
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputises
نمایندگی دادن
deputises
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputising
نمایندگی دادن
deputising
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputize
نمایندگی دادن
deputize
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputized
نمایندگی دادن
deputized
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizes
نمایندگی دادن
deputizes
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizing
نمایندگی دادن
deputizing
نیابت کردن نمایندگی کردن
commission
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissions
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
representation
نمایندگی
representations
نمایندگی
represent
نمایندگی کردن وانمود کردن
represent
نمایندگی داشتن
represent
نمایندگی داشتن از طرف
represented
نمایندگی کردن وانمود کردن
represented
نمایندگی داشتن
represented
نمایندگی داشتن از طرف
represents
نمایندگی کردن وانمود کردن
represents
نمایندگی داشتن
represents
نمایندگی داشتن از طرف
legislation
نمایندگی
proxy
نمایندگی وکالت وکالتنامه
attorney
نمایندگی وکیل مدافع
attorneys
نمایندگی وکیل مدافع
agentship
نمایندگی
agentship
محل نمایندگی
apostolic delegate
نمایندگی سیاسی پاپ سفیرکبیر پاپ
commercial representative
نمایندگی بازرگانی
consular representation
نمایندگی کنسولی
delegacy
نمایندگی
depute
نمایندگی دادن به
depute
نمایندگی کردن
depute
نمایندگی دادن
deputyship
نمایندگی
diplomatic representation
نمایندگی سیاسی
factoring of credit
نمایندگی اعتبار
factorship
نمایندگی تجاری
forwarding agency
نمایندگی حمل و نقل
freedom of information act
قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
internal telecommunications unions
یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
legateship
نمایندگی پاپ
legatine
دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
peers of iveland
بزرگانی که از میان انها 82تن بطور دائم برای نمایندگی برگزیده می شوند
peers of scotland
بزرگانی که از میان انها 61تن برای نمایندگی در مجلس اعیان برگزیده میشود
per procurationem
به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
procuration
نمایندگی
proxyship
نمایندگی
residentship
نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
sales represntative
نمایندگی فروش
sans recours
عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
solicitorship
نمایندگی
subagency
نمایندگی فرعی
to sit for a province
نمایندگی استانی را در مجلس داشتن
vicarious authority
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
representational
وابسته به نمایندگی یا وکالت
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com