English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
cut both ways <idiom> به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
Other Matches
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
to instigate an argument تحریک به دعوا کردن
to quarrel with somebody <idiom> با کسی دعوا کردن
brabble مشاجره کردن دعوا
disclaiming ترک دعوا کردن نسبت به
To settle upon a price during a dispute. <proverb> میان دعوا نرخ طى کردن .
disclaim ترک دعوا کردن نسبت به
disclaims ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed ترک دعوا کردن نسبت به
oppugn مبارزه کردن با دعوا کردن
auditing رسیدگی کردن
examined رسیدگی کردن
examine با into رسیدگی کردن
audits رسیدگی کردن
inspected رسیدگی کردن
attending رسیدگی کردن
investigating رسیدگی کردن
inspect رسیدگی کردن
examine رسیدگی کردن
attend رسیدگی کردن
investigates رسیدگی کردن
verified رسیدگی کردن
try رسیدگی کردن
investigated رسیدگی کردن
look into رسیدگی کردن
to llok رسیدگی کردن
to look in to رسیدگی کردن
audit رسیدگی کردن
audited رسیدگی کردن
tries رسیدگی کردن
inspecting رسیدگی کردن
deal with رسیدگی کردن
inspects رسیدگی کردن
to see to رسیدگی کردن
investigate رسیدگی کردن
to do for رسیدگی کردن به
examines رسیدگی کردن
examining با into رسیدگی کردن
verify رسیدگی کردن
examining رسیدگی کردن
attends رسیدگی کردن
to see about رسیدگی کردن
examined با into رسیدگی کردن
go into رسیدگی کردن
verifying رسیدگی کردن
considers رسیدگی کردن
verifies رسیدگی کردن
to go into رسیدگی کردن
consider رسیدگی کردن
examines با into رسیدگی کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
verifying رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
auditing ممیزی رسیدگی کردن
look into <idiom> رسیدگی یا وارسی کردن
think over <idiom> با دقت رسیدگی کردن
to go through رسیدگی کردن گذشتن از
audits ممیزی رسیدگی کردن
attend توجه یا رسیدگی کردن
attending توجه یا رسیدگی کردن
audit ممیزی رسیدگی کردن
attends توجه یا رسیدگی کردن
audited ممیزی رسیدگی کردن
prejudging بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged بدون رسیدگی قضاوت کردن
to go into the matter به این مطلب رسیدگی کردن
prejudge بدون رسیدگی قضاوت کردن
to w up a company امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
to go to رسیدگی کردن انجام دادن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
inquire باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquires باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquired باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquires باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquired باز جویی کردن رسیدگی کردن
check up رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to revisit a criminal case [judicial proceedings] یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
to check off رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
defferential assets هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
checked سرزنش کردن رسیدگی کردن
check سرزنش کردن رسیدگی کردن
minds نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervising برنگری کردن رسیدگی کردن
mind نگهداری کردن رسیدگی کردن به
indagate تجسس کردن رسیدگی کردن
supervise برنگری کردن رسیدگی کردن
supervises برنگری کردن رسیدگی کردن
minding نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervised برنگری کردن رسیدگی کردن
checks سرزنش کردن رسیدگی کردن
strife دعوا
night brawler شب دعوا کن
dustup دعوا
quarrel دعوا ستیزه
callet دعوا و غوغا
squealed دعوا نزاع
actions اقامهء دعوا
disclamation ترک دعوا
dust-ups جنگ و دعوا
bust-up دعوا-مشاجره
squeal دعوا نزاع
To be itching fo r a fight . To be on the war path. سر دعوا داشتن
quarreled دعوا ستیزه
quiteclaim ترک دعوا
quarrels دعوا ستیزه
squeals دعوا نزاع
champerty شرکت در دعوا
quarrelled دعوا ستیزه
contests رقابت دعوا
action اقامهء دعوا
contesting رقابت دعوا
he has nostomach for the fight سر دعوا ندارد
discord دعوا نزاع
quarreling دعوا ستیزه
quarrelling دعوا ستیزه
imparlance تعویق دعوا
wrangler دعوا کننده
cat-and-dog <adj.> پر جنگ و دعوا
contest رقابت دعوا
dust-up جنگ و دعوا
contested رقابت دعوا
kick up a row دعوا راه انداختن
rivaled طرف مقابل دعوا
rivaling طرف مقابل دعوا
debatable ground زمین یامرزمورد دعوا
rivalled طرف مقابل دعوا
rivals طرف مقابل دعوا
rival طرف مقابل دعوا
to instigate an argument دعوا راه انداختن
nonjoinder عدم ورود در دعوا
rivalling طرف مقابل دعوا
jarred دعوا و نزاع طنین انداختن
jar دعوا و نزاع طنین انداختن
jars دعوا و نزاع طنین انداختن
to stir [things] up دعوا راه انداختن [اصطلاح روزمره]
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
to live like cat and dog دائما با هم جنگ و دعوا داشتن [زن و شوهر]
They fight like cat and dog . باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
the nature of the case ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
In a quarrel they do not distribute sweetmeat. <proverb> توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
interplead پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
serviced رسیدگی به
verification رسیدگی
service رسیدگی به
handling رسیدگی
adjustment رسیدگی
considerations رسیدگی
investigation رسیدگی
examination رسیدگی
conizance حق رسیدگی
examinations رسیدگی
consideration رسیدگی
ripeness رسیدگی
attentions رسیدگی
attention رسیدگی
controlment رسیدگی
investigations رسیدگی
auditing رسیدگی
cassation رسیدگی
oyer رسیدگی
inquiry رسیدگی
probe رسیدگی
puberty رسیدگی
probes رسیدگی
audited رسیدگی
matureness رسیدگی
inquiries رسیدگی
audit رسیدگی
adjustments رسیدگی
audits رسیدگی
probed رسیدگی
audit trail اثر رسیدگی
audit بازرسی رسیدگی
attention key کلید رسیدگی
trial on procedural matters رسیدگی شکلی
trial on technicalities رسیدگی شکلی
inquest بازجویی رسیدگی
inquests بازجویی رسیدگی
revision رسیدگی ثانوی
attendances رسیدگی تیمار
tendentious رسیدگی کننده
audits بازرسی رسیدگی
auditors مامور رسیدگی
auditing بازرسی رسیدگی
revisions رسیدگی ثانوی
scrutiny رسیدگی مداقه
investigator رسیدگی کننده
mellowness نرمی رسیدگی
audited بازرسی رسیدگی
attendance رسیدگی تیمار
investigatory وابسته به رسیدگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com