English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
break up of the a proposed marriage به هم خوردن ازدواج احتمالی
Other Matches
contingency عملیات احتمالی پیش امد احتمالی
contingencies عملیات احتمالی پیش امد احتمالی
contingency option program برنامه راه کارهای احتمالی برنامه عملیات مختلف احتمالی
marriages ازدواج پیمان ازدواج
marriage ازدواج پیمان ازدواج
to play a good knife and fork ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
possibly <adv.> احتمالی
eventual احتمالی
probable احتمالی
as may be the case <adv.> احتمالی
conceivably <adv.> احتمالی
contingently <adv.> احتمالی
even tual احتمالی
probabilistic احتمالی
contingencies احتمالی
contingency احتمالی
prospected مشتری احتمالی
probabilistic model الگوی احتمالی
probabilistic model مدل احتمالی
PE خطای احتمالی
gambling خطر احتمالی
probability cost بهای احتمالی
probability limits حدود احتمالی
probable error خطای احتمالی
probable error اشتباه احتمالی
prospects مشتری احتمالی
contingent profit منفعت احتمالی
prospect مشتری احتمالی
contenders برنده احتمالی
prospecting مشتری احتمالی
contender برنده احتمالی
probabilism احتمالی نگری
risked خطر احتمالی
risking خطر احتمالی
risks خطر احتمالی
presumptive فرضی احتمالی
ramifications تبعات احتمالی
risk خطر احتمالی
adventure خطر احتمالی
adventures خطر احتمالی
acatalepsy فلسفهء احتمالی
contingency plan طرح احتمالی
contingent liability بدهی احتمالی
contingent liabilities بدهیهای احتمالی
contingency plan طرح عملیات احتمالی
probabilism انتخاب وجه احتمالی
likly باور کردنی احتمالی
likely باور کردنی احتمالی
likelier باور کردنی احتمالی
likeliest باور کردنی احتمالی
vertical probable error اشتباه احتمالی قائم
radial probability density چگالی شعاعی احتمالی
tumbled غلت خوردن معلق خوردن
tumbles غلت خوردن معلق خوردن
tumble غلت خوردن معلق خوردن
trips لغزش خوردن سکندری خوردن
trip لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped لغزش خوردن سکندری خوردن
contingent zone of fire منطقه اتش احتمالی توپخانه
norm point نقطه احتمالی فرود در پرش
buffer zone منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
contingent effects اثرات احتمالی انفجار هستهای
contingencey forces نیروهای مخصوص عملیات احتمالی
buffer zones منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
probable باور کردنی امر احتمالی
range probable error اشتباه احتمالی برد توپ
grog دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
dopes اطلاعات درباره نتیجه احتمالی مسابقه
confidence level احتمالی که یک عدد در محدوده قرار بگیرد
contingency retention stock اقلام ذخیره برای عملیات احتمالی
dope اطلاعات درباره نتیجه احتمالی مسابقه
contingency support stocks اقلام ذخیره برای پشتیبانی عملیات احتمالی
circular probable error دایره پراکندگی گلوله ها اشتباه احتمالی دایرهای
loading for contingencies کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
marriages ازدواج
marriageable age ازدواج
marriage ازدواج
spousal ازدواج
hymen ازدواج
hymens ازدواج
matrimony ازدواج
civil marriages ازدواج محضری
mesalliance ازدواج با زیردستان
nullity of marriage بطلان ازدواج
A marriage of convenience . ازدواج مصلحتی
mismatch ازدواج ناجور
post nuptial بعد از ازدواج
misogamist بیزار از ازدواج
wedded ازدواج کرده
misogamy ازدواج ستیزی
misogamy بیزاری از ازدواج
pop the question <idiom> تقاضای ازدواج
wedded وابسته به ازدواج
tie the knot <idiom> ازدواج کردن
civil marriage ازدواج محضری
temporary marriage ازدواج موقت
affiance پیمان ازدواج
match ازدواج زورازمایی
matches ازدواج زورازمایی
joins ازدواج کردن
joined ازدواج کردن
join ازدواج کردن
marries ازدواج کردن
marry ازدواج کردن
soles ازدواج نکرده
marriage of convenience ازدواج مصلحتی
marriages of convenience ازدواج مصلحتی
matrimonial مربوط به ازدواج
wive ازدواج کردن
matrimony ازدواج نکاح
wedder ازدواج کننده
sole ازدواج نکرده
to take to wife ازدواج کردن با
registration of marriage ثبت ازدواج
termination of marriage فسخ ازدواج
dissolution of marriage انحلال ازدواج
marriage registry دفتر ازدواج
marriage line گواهینامه ازدواج
marriage bed قباله ازدواج
remarriage ازدواج مجدد
premarital پیش از ازدواج
intermarriage ازدواج با خویشاوندان
remarriages ازدواج مجدد
married under a contract unlimited perio ازدواج کردن
gamophobia ازدواج هراسی
single ازدواج نکرده
search بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searched بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searches بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searchingly بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
armed peace حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects. در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
bans اعلان ازدواج در کلیسا
endogamy رسم ازدواج قبیلهای
marriage line عقدنامه سند ازدواج
nubile قابل ازدواج و همسری
celibacy بی شوهری امتناع از ازدواج
common law marriage ازدواج غیر رسمی
ban اعلان ازدواج در کلیسا
exogamy ازدواج با افرادخارج از قبیله
matchmaker دلال یا دلاله ازدواج
matchmakers دلال یا دلاله ازدواج
banning اعلان ازدواج در کلیسا
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
adultery بی دینی ازدواج غیرشرعی
newlywed تازه ازدواج کرده
to drink wine می خوردن شراب خوردن
hetaerism ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
in law خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
Nothing is further from my mind than marriage . اصلا" فکر ازدواج نیستم
levirate ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
ask for a lady's hand تقاضای ازدواج با بانویی کردن
annul a marriage عقد ازدواج را فسخ کردن
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
physical capacity for marriage قابلیت صحی برای ازدواج
medical fitness for marriage قابلیت صحی برای ازدواج
To marry below ones station. با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
bastard eigne بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
to fix somebody up with somebody [American E] دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
cohabited با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to get somebody paired off with somebody دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
Congratrlation on your marriage . ازدواج شما بسیار مبارک باشد
morganatic ازدواج کننده باپست تراز خود
intermarriage ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
sororate رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
She married for love ,not for money . بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
cohabit با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
intermarry ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
to marry at a registry office در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
miscegenation ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
intermarries ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarried ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
polygeny پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
shack up with <idiom> هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
She married a man old eonugh to be her father. با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
young people دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
win a lady's hand موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
intermarrying ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
rob the cradle <idiom> دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
free love عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
fornication رابطه جنسی [قبل از] بیرون از ازدواج [دین] [حقوق]
in love - engaged - married عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
morgantic marriage ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
If only she would marry me ! اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
polyandry اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
prothalamion ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
prothalamium ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
Oedipus ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
preventive justice قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
banns اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
restraint of marriage شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
special bastard هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
judicial separaion در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
connexion خویشاوندی سببی معادل affinity به معنی خویشاوندی ناشی از ازدواج
interwed در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
indemnities تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com