Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
wind up
<idiom>
به پایان رساندن ،تسویه کردن
Other Matches
follow through
<idiom>
به پایان رساندن
to see out
به پایان رساندن
do away with
<idiom>
به پایان رساندن
get done with
به پایان رساندن
to see through
به پایان رساندن
to get oven
به پایان رساندن
to bring to an end
به پایان رساندن
get over
به پایان رساندن
to go through with
به پایان رساندن
run out (of something)
<idiom>
به پایان رساندن
get through
به پایان رساندن
make short work of something
<idiom>
[به سرعت به پایان رساندن]
dash off
<idiom>
سریعا به پایان رساندن
get through
به پایان رساندن گذراندن
to sing out
با اوازبه پایان رساندن
to carry something to a successful issue
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
polish off
<idiom>
به طور کامل به پایان رساندن
surcease
پایان یافتن بپایان رساندن
We don't do things by half-measures.
کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
to work it
<idiom>
چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
We don't do things by halves.
کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
We don't do half-ass job
[American E]
[derogatory]
کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
We don't do things halfway.
کاری را تا آخر و کامل به پایان رساندن
rugby point
امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
liquidating
تسویه کردن
compromise
تسویه کردن
defraying
تسویه کردن
compromises
تسویه کردن
liquidated
تسویه کردن
defrayed
تسویه کردن
compromising
تسویه کردن
defrays
تسویه کردن
defray
تسویه کردن
liquidize
تسویه کردن
liquidizes
تسویه کردن
liquidizing
تسویه کردن
liquidized
تسویه کردن
liquidises
تسویه کردن
liquidised
تسویه کردن
liquidate
تسویه کردن
offsetting
تسویه کردن
liquidates
تسویه کردن
liquidising
تسویه کردن
offset
تسویه کردن
retiring a bill
براتی را تسویه کردن
pay off
تسویه کردن پرداخت
To pay off someone. To settle old scores with someone.
با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
adjusts
تسویه نمودن مطابق کردن
pay up
حسابهای معوقه را تسویه کردن
ponies
ریز تسویه حساب کردن
pony
ریز تسویه حساب کردن
adjusting
تسویه نمودن مطابق کردن
poney
ریز تسویه حساب کردن
eol
پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
clearer
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearest
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clears
ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
terminates
پایان دادن پایان یافتن
terminate
پایان دادن پایان یافتن
terminated
پایان دادن پایان یافتن
fineless
بی پایان کردن
to work off
بفروش رساندن اب کردن
put in
مداخله کردن رساندن
subjoin
در پایان افزودن اضافه کردن
end up
<idiom>
پایان ،بلاخره کاری کردن
accomplishes
بانجام رساندن وفا کردن
impairs
زیان رساندن معیوب کردن
injures
زخمی کردن ضرر رساندن
injure
زخمی کردن ضرر رساندن
impaired
زیان رساندن معیوب کردن
accomplish
بانجام رساندن وفا کردن
impair
زیان رساندن معیوب کردن
processes
بانجام رساندن تمام کردن
accomplishing
بانجام رساندن وفا کردن
impairing
زیان رساندن معیوب کردن
process
بانجام رساندن تمام کردن
marring
زیان رساندن معیوب کردن
mar
زیان رساندن معیوب کردن
marred
زیان رساندن معیوب کردن
injuring
زخمی کردن ضرر رساندن
incommode
ازار رساندن گیج کردن
publicizes
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
helps
مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
publicizing
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicised
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicises
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
helped
مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
publicising
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicize
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
assists
حضور بهم رساندن توجه کردن
help
مدد رساندن بهترکردن چاره کردن
assist
حضور بهم رساندن توجه کردن
assisted
حضور بهم رساندن توجه کردن
publicized
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
assisting
حضور بهم رساندن توجه کردن
hang out the laundry
ازاد کردن چتر عقب پس ازعبور از خط پایان
to palm off a thing on aperson
چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
to vindicate a religion
دیانتی را بثبوت رساندن یاازان دفاع کردن
fold
بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folds
بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folded
بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
adjustments
تسویه
clearings
تسویه
adjustment
تسویه
clearing
تسویه
settlements
تسویه
settlement
تسویه
settle
تسویه
liquidation
تسویه
settles
تسویه
effective treatment
تسویه موثر
effective treatment
تسویه کارا
automatic treatment
تسویه خودکار
biological treatment
تسویه زیستی
checking out
تسویه حساب
clearings
تسویه تسطیح
clearing
تسویه تسطیح
solution
تادیه تسویه
solutions
تادیه تسویه
settlements
تسویه پرداخت
amicable settlement
تسویه دوستانه
judicial settlement
تسویه قضایی
liquidity
تسویه پذیری
settlement
تسویه پرداخت
adjust
تسویه نمودن
settlement terms
شرایط تسویه
settlement of disputes
تسویه منازعات
settlement of credit
تسویه اعتبار
settlement day
روز تسویه
realization account
حساب تسویه
arrangement
حل و فصل تسویه
arrangements
حل و فصل تسویه
offscouring
چیز تسویه شده
clearing houses
دفتر تسویه حساب
full and final settlement
تسویه تمام و کمال
clearing house
دفتر تسویه حساب
date of change of acountability
تاریخ تسویه حساب
liquidators
سرپرست تسویه حساب
liquidator
سرپرست تسویه حساب
chemotrophic treatment
تسویه خوراک ساخت شیمیایی
settlement by abandonment
تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
Bank for International Settlements
[BIS]
بانک تسویه پرداخت بین المللی
We will be checking out around noon.
ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
pacific settlement
تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
letter of recall
نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
clearance
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
close
پایان
eternities
بی پایان
eternity
بی پایان
foreverness
بی پایان
aeon
بی پایان
closer
پایان
forever
بی پایان
closes
پایان
periods
پایان
period
پایان
abysses
بی پایان
endings
پایان
abyss
بی پایان
issue
[outcome]
پایان
to sit out
تا پایان
finality
پایان
decapoda
ده پایان
sempiternity
بی پایان
finallist
پایان رس
closest
پایان
point
پایان
initiator terminator
پایان ده
immortality
بی پایان
eternality
بی پایان
eternity
بی پایان
abysm
بی پایان
windup
پایان
ending
پایان
perpetuity
بی پایان
fruition
پایان
finis
پایان
termination
پایان
end
پایان
illimitable
بی پایان
ended
پایان
conclusion
پایان
unbound
بی پایان
ends
پایان
limit
پایان
bourne
پایان
endless
بی پایان
finish line
خط پایان
interminate
بی پایان
cessation
پایان
never ending
بی پایان
never-ending
بی پایان
unending
بی پایان
inconclusive
بی پایان
unfinished
بی پایان
incessant
پی در پی بی پایان
hexapod
شش پایان
end line
خط پایان
out
<adv.>
پایان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com