Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 227 (22 milliseconds)
English
Persian
To turn into cash.
به پول نزدیک کردن
Search result with all words
approximate
نزدیک کردن
approximated
نزدیک کردن
approximates
نزدیک کردن
hovering
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
clinch
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinched
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinches
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
clinching
نزدیک شدن شمشیرباز به حریف بگونه ایکه رد و بدل کردن ضربه ناممکن شود
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
adduct
بمرکز نزدیک کردن
aggress
نزدیک کردن حمله کردن
alliterate
چند کلمهء نزدیک بهم را با یک حرف اغاز کردن
near all
نزدیک کردن شانههای حریف به تشک
osculate
تماس نزدیک حاصل کردن
range alongside
نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
see for oneself
از نزدیک مشاهده کردن بچشم خود دیدن
the sun is near setting
افتاب نزدیک بغروب کردن یانزدیک است غروب کند
to catch at something
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
to trun to a
بصرفه نزدیک کردن
transverse adduction
نزدیک کردن افقی
ride herd on
<idiom>
از نزدیک دیدن وکنترل کردن
Other Matches
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
vicinal
نزدیک
next door to
نزدیک
forby
از نزدیک
closer
نزدیک
approaching
نزدیک
near at hand
نزدیک
fast by
نزدیک
to gain ground upon
نزدیک
foreby
نزدیک
accessible
نزدیک
hand to hand
نزدیک
contiguous
نزدیک
forbye
از نزدیک
hand-to-hand
نزدیک
forbye
نزدیک
near by
نزدیک به
narrowly
از نزدیک
towards
نزدیک
close-ups
از نزدیک
on the eve of
نزدیک
cephalo
نزدیک به سر
caudal
نزدیک به دم
close
نزدیک
in sight
نزدیک
adjacent
نزدیک
on the verge of
نزدیک به
forthcoming
نزدیک
close up
از نزدیک
close aboard
نزدیک
forby
نزدیک
near by
نزدیک
not ahunderd mails flom
نزدیک
by
از نزدیک
proximate
نزدیک
near upon
نزدیک
at hand
نزدیک
close-up
از نزدیک
close by
نزدیک
up against
<idiom>
نزدیک به
upcoming
نزدیک
up to
<idiom>
نزدیک به
imminent
نزدیک
nearby
نزدیک
neared
نزدیک
nears
نزدیک
nearing
نزدیک
nearer
نزدیک
hard by
نزدیک
closest
نزدیک
nearest
نزدیک
near
نزدیک
neighbouring
نزدیک
nigh
نزدیک
near-
نزدیک
closes
نزدیک
beside
نزدیک
close in
نزدیک شدن
grazed
نزدیک به زمین
grazes
نزدیک به زمین
low
نزدیک سبد
whitish
نزدیک به سفید
near shore
نزدیک به ساحل
near sight
نزدیک بینی
myopia
نزدیک بینی
nearer
نزدیک به ضربه
myopy
نزدیک بینی
abut
نزدیک بودن
near sightedness
نزدیک بینی
aggress
نزدیک شدن
neared
نزدیک به ضربه
near by
دم دست نزدیک
paranasal
نزدیک بینی
near point
نقطه نزدیک
close controlled
همکاری نزدیک
short-range
نزدیک برد
close coordination
هماهنگی نزدیک
deeper
نزدیک به هدف
deep
نزدیک به هدف
abutted
نزدیک بودن
near
نزدیک به ضربه
close coordination
همکاری نزدیک
abuts
نزدیک بودن
near-
نزدیک به ضربه
converge
به هم نزدیک شدن
danger close
خطر نزدیک
far and near
دور و نزدیک
subadult
نزدیک سن تکلیف
upcoming
دراتیه نزدیک
subapical
نزدیک راس
accost
نزدیک شدن
toward
نزدیک به مقارن
subcentral
نزدیک مرکز
cypres
تقریبی نزدیک
accost
نزدیک کشیدن
accosting
نزدیک کشیدن
converged
به هم نزدیک شدن
accosting
نزدیک شدن
accosted
نزدیک کشیدن
accosts
نزدیک شدن
accosts
نزدیک کشیدن
accosted
نزدیک شدن
converges
به هم نزدیک شدن
converging
به هم نزدیک شدن
come by
نزدیک شدن
subsaturated
نزدیک به اشباع
close supervision
نظارت نزدیک
close range
فاصله نزدیک
close range
مسافت نزدیک
Near our office .
نزدیک اداره ما
deciding
نزدیک به هدف
close price
قیمت نزدیک
nearest
نزدیک به ضربه
toward(s) evening
نزدیک به عصر
close support
پشتیبانی نزدیک
approachable
نزدیک شدنی
erelong
در اینده نزدیک
short sighted
نزدیک بین
keep back
نزدیک نشوید
graze
نزدیک به زمین
short range
نزدیک برد
nears
نزدیک به ضربه
nearing
نزدیک به ضربه
recent memory
حافظه نزدیک
foreground
نزدیک نما
infighting
نبرد نزدیک
parotic
نزدیک به گوش
immediate flanks
جناحین نزدیک
approaches
نزدیک شدن
parahepatic
نزدیک جگر
approached
نزدیک شدن
acceding
نزدیک شدن
insides
نزدیک بمرکز
shortest
نزدیک تور
closes
نزدیک به ناو
on the simmer
نزدیک بجوش
inside
نزدیک بمرکز
paranephric
نزدیک گرده
one of these days
دراینده نزدیک
closest
نزدیک به ناو
in the near f.
دراینده نزدیک
in shore
در اب نزدیک کرانه
accede
نزدیک شدن
close
نزدیک بهم
hare sighted
نزدیک بین
upstream
نزدیک به سرچشمه
to draw near or nigh
نزدیک شدن
closes
نزدیک بهم
approach
نزدیک شدن
short-sighted
نزدیک بین
to gain on
نزدیک شدن به
about
در اطراف نزدیک
to be quite close
نزدیک به هم بودن
at
پهلوی نزدیک
in
نزدیک ساحل
besides
بعلاوه نزدیک
in-
نزدیک دم دست
closer
نزدیک بهم
draw on
نزدیک شدن
in-
نزدیک ساحل
in
نزدیک دم دست
closer
نزدیک به ناو
nearsighted
نزدیک بین
accedes
نزدیک شدن
near-sighted
نزدیک بین
near sighted
نزدیک بین
acceded
نزدیک شدن
myopic
نزدیک بین
draw near
نزدیک شدن
to keep close
نزدیک ماندن
beetle eyed
نزدیک بین
shorter
نزدیک تور
short
نزدیک تور
his almost night
نزدیک شب است
odd comeshortly
اینده نزدیک
of kin
نزدیک همانند
to be on the way
نزدیک شدن
admaxillary
نزدیک ارواره
adductor
نزدیک کننده
neighbor
همسایه نزدیک
gain on
نزدیک شدن به
neighbours
نزدیک مجاور
neighbour
نزدیک مجاور
neighbors
نزدیک مجاور
in the near future
در آینده نزدیک
almost
بطور نزدیک
Near East
خاور نزدیک
nearer the end
نزدیک تر بیابان
nearsightedness
نزدیک بینی
close control
کنترل نزدیک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com