Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 52 (4 milliseconds)
English	Persian
to take ones chance	به پیشامد خودتن دردادن بقسمت خودراضی شدن
Other Matches
to dree one's weird	به بخت خودتن دردادن
self complacent	از خودراضی
self contented	از خودراضی
peroneal	وابسته به نازک نی مربوط بقسمت خارجی ساق پا
owns	تن دردادن
suffered	تن دردادن به
suffers	تن دردادن به
accede	تن دردادن
acceded	تن دردادن
accedes	تن دردادن
to submit to	تن دردادن
to cry craven	تن دردادن
suffer	تن دردادن به
to eat humble pie	تن دردادن
owning	تن دردادن
owned	تن دردادن
own	تن دردادن
to give way	تن دردادن
acceding	تن دردادن
to run the hazard	بچیزی تن دردادن
to rough it	بسختی تن دردادن
to kiss the rod	به تنبیه تن دردادن
exigencies	پیشامد
irony of fate	پیشامد
at all adventures	با هر پیشامد
circumstance	پیشامد
accidents	پیشامد
accident	پیشامد
randomly	پیشامد
happening	پیشامد
occurrences	پیشامد
occurrence	پیشامد
happenings	پیشامد
exigency	پیشامد
random	پیشامد
to take the consequence	به نتیجه کارخود تن دردادن
event	پیشامد سرگذشت
events	پیشامد سرگذشت
to swallow the pill	تن بکاردشواری دادن بخواری تن دردادن
to put one's pride in one's p	غرور را کنارگذاردن وبکارپست تن دردادن
to swallow a bitter pill	تن بکاردشواری دردادن بخواری تن در دادن
drift	دستخوش پیشامد بودن
drifts	دستخوش پیشامد بودن
drifting	دستخوش پیشامد بودن
drifted	دستخوش پیشامد بودن
oncoming	پیشامد کننده اینده
to knock under	تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
They held me culpable for the accident.	آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
to muddle on	با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
randomly	بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
random	بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی

Recent search history
Search history is off. Activate

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com