Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
tie in
<idiom>
به چیزدیگری متصل کردن
Other Matches
jambs
چهار چوپ درب و هر چیزدیگری
jamb
چهار چوپ درب و هر چیزدیگری
nauseant
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
waff
اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
ingrowth
رشد ازدرون چیزی که درتوی چیزدیگری روییده یا فرورفته باشد
adjective colour
زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
replaced
دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
replacing
دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
replaces
دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
replace
دستوری به کامپیوتربرای یافتن یک داده مشخص وقرار دادن چیزدیگری درآن محل
attach
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaching
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaches
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
join
متصل کردن یا وصل کردن چندین چیز مهم
joined
متصل کردن یا وصل کردن چندین چیز مهم
joins
متصل کردن یا وصل کردن چندین چیز مهم
joins
متصل کردن
applying
متصل کردن
tie down
متصل کردن
adjoin
متصل کردن
joggling
متصل کردن
adjoins
متصل کردن
joggle
متصل کردن
adjoined
متصل کردن
connect
متصل کردن
joggled
متصل کردن
colligate
متصل کردن
pan
متصل کردن
pan-
متصل کردن
apply
متصل کردن
join
متصل کردن
joggles
متصل کردن
applies
متصل کردن
connects
متصل کردن
link
متصل کردن
joined
متصل کردن
pans
متصل کردن
connects
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
connect
اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
enjoined
بهم متصل کردن
enjoins
بهم متصل کردن
pinning
متصل کردن به گیرافتادن
splice
باهم متصل کردن
enjoin
بهم متصل کردن
enjoining
بهم متصل کردن
spliced
باهم متصل کردن
catenate
پیوستن متصل کردن
splicing
باهم متصل کردن
pin
متصل کردن به گیرافتادن
pinned
متصل کردن به گیرافتادن
splices
باهم متصل کردن
bond
متصل کردن چسباندن اتصال
compacting
فشرده کردن بهم متصل کردن
compact
فشرده کردن بهم متصل کردن
compacts
فشرده کردن بهم متصل کردن
compacted
فشرده کردن بهم متصل کردن
dowel
بامیخ پرچ بهم متصل کردن
connection of loom pieces
متصل کردن قطعات دار
[قالی]
to plug
متصل کردن
[الکترونیک یا مهندسی برق]
seams
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
seam
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
bow line
نوعی گره برای متصل کردن هواپیما به زمین
AUI connector
اتصال D برای متصل کردن کابلهای انترنت به آداپتور شبکه
PID
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
harness
یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
harnessed
یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
harnessing
یراق کردن یراق اسب متصل به ارابه
weld
متصل کردن جوش دادن جوش
linkages
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
linkage
مجموعه اتصال اتصال متصل کردن
welds
متصل کردن جوش دادن جوش
welded
متصل کردن جوش دادن جوش
chains
متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
chain
متصل کردن فایل و داده ها پشت سر هم به طوری که به هر فایل یا داده بعدی یک اشاره گر وجود دارد
ties
متصل کردن مهار کردن مهار
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
tie
متصل کردن مهار کردن مهار
clung
متصل
continuous
متصل
anchored
متصل به
joint
متصل
contiguous
متصل
conjunct
متصل
on line
متصل
connected
متصل
feeds
روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
feed
روش وارد کردن کاغذ به چاپگر. دندانه چرخ چاپگر به دندانه سوراخهای لبه کاغذ متصل میشود
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
cartridges
بخش متصل
fixed shell
گلوله متصل
interurban
متصل بشهر ها
adjacent span
دهانه متصل
connector
متصل کننده
coupler
متصل کننده
engagedness
متصل بهم
lacer
متصل کننده
attachments
نمائات متصل
cartridge
بخش متصل
off line
غیر متصل
interlocks
متصل شدن
basifixed
متصل در پایه
interlocked
متصل شدن
syndetic
متصل شده
ligature
دخشههای متصل
male connector
متصل کننده نر
coherently
بطور متصل
connecting arrangement
ترتیب متصل
connectedly
بطور متصل
adjacent span
دهانه متصل
interlock
متصل شدن
splicer
متصل کننده
interlocking
متصل شدن
tying
متصل کننده
connective
متصل کننده
corbel-course
زیر سری متصل
chockablock
بهم متصل وپیوسته
parallelled
تعداد آدرسهای متصل به هم
shafting
میله بهم متصل
parallels
تعداد آدرسهای متصل به هم
adjoined
افزودن متصل شدن
connected load
بار متصل شده
ballcocks
سیفون و ابزار متصل به آن
paralleling
تعداد آدرسهای متصل به هم
abuts
متصل بودن یاشدن
parallelling
تعداد آدرسهای متصل به هم
united pawns
پیادههای متصل شطرنج
adjoin
افزودن متصل شدن
abutted
متصل بودن یاشدن
connected load
بار خارجی متصل
parallel
تعداد آدرسهای متصل به هم
connected passes pawns
پیادههای رونده متصل
kirkyard
گورستان متصل بکلیسا
paralleled
تعداد آدرسهای متصل به هم
abut
متصل بودن یاشدن
connecting socket
[دوشاخه متصل کننده]
ballcock
سیفون و ابزار متصل به آن
adjoins
افزودن متصل شدن
adnexa
قسمتهای متصل بهم زائده
catena
سریهای متصل شده concatenate
connexions
اتصال یا چیزی که متصل میشود
gang hook
دو یا سه قلاب ماهیگیری متصل بهم
connection
اتصال یا چیزی که متصل میشود
adjacent
دو میدان متصل به دو گروه مجاور
continous
متصل متوالی بدون وقفه
interconnection
بخش ماده متصل به دو وسیله
to be connected
بهم پیوسته
[متصل]
بودن
united pressed pawns
پیادههای رونده متصل شطرنج
untapped
<adj.>
متصل نشده
[در وسط مدار]
ligature
دو یاچند حرف متصل بهم
concatenated data set
مجموعه داده ها متصل شده
grounded field
سیم پیچ متصل به زمین
directories
روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directory
روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
forests
تعداد درختهای ساختار داده متصل
stemson
چوب منحنی شکل متصل بجلوکشتی
gang hook
دو یا سه قلاب ماهی گیری متصل بهم
universal joint
دو میله متصل بهم وفا دربچرخش
forest
تعداد درختهای ساختار داده متصل
camshaft
میلهای که بچرخ دنده متصل میشود
camshafts
میلهای که بچرخ دنده متصل میشود
vestry
نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
vestries
نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
destination
صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
stylolite
ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
faceplate
صفحه فلزی یا چوبی متصل به چرخ تراش
drains
یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
blade butt
انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
plowhead
چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
draining
یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
drained
یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
drain
یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
destinations
صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
OLE container object
شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
bat weight
وزنه اضافی متصل به چوب بیس بال
thoroughbrace
تسمه چرمی متصل کننده بدنه کالسکه به فنر
trailer camp
محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
meshes
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
meshing
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
ca
Arrangment Connecting ارایش و ترتیب به صورت پیوندی و متصل
backplane
مدار و اعضای مکانیکی که بردهای یک سیستم را متصل می کنند
mesh
که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
associated file
متن یا فایلی که به برنامه کاربردی اصلی اش متصل است
peripheral
آنچه ضروری نیست یا متصل به چیز دیگری است
associated document
متن یا فایلی که به برنامه کاربردی اصلی اش متصل است
interplane strut
پایه هایی که دو بال هواپیماهای دوباله را به هم متصل میکند
daisy chain
خط ی که تمام خروجیهای وقفه وسایل را به CPU متصل میکند
bulb root
وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
thinned
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
indirect objects
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
thins
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
objects
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
shared
که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
thinners
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز
objected
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
combinational
مدار الکترونیکی که از چندین عنصر متصل تشکیل شده است
track bolt
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
shares
که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
trailer court
محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com