English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
English Persian
to be rude to any one به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
Other Matches
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
reviles ناسزا گفتن
call bad names ناسزا گفتن
reviled ناسزا گفتن
swear ناسزا گفتن
swears ناسزا گفتن
revile ناسزا گفتن
to propose a person سلامتی کسیرا گفتن
to perplex a person کسیرا گیج یا حیران کردن کسیرا سرگشته یا مبهوت کردن
dishoner بی احترامی کردن به
flouting بی احترامی کردن
slap in the face <idiom> بی احترامی کردن
wrongs بی احترامی کردن به
wronging بی احترامی کردن به
wrong بی احترامی کردن به
insult بی احترامی کردن به
insulted بی احترامی کردن به
flouted بی احترامی کردن
flout بی احترامی کردن
flouts بی احترامی کردن
dishonor نکول بی احترامی کردن به
blaspheme به مقدسات بی احترامی کردن
blasphemed به مقدسات بی احترامی کردن
dishonored نکول بی احترامی کردن به
blasphemes به مقدسات بی احترامی کردن
blaspheming به مقدسات بی احترامی کردن
to tread on somebody's foot <idiom> بی احترامی کردن به کسی
dishonoring نکول بی احترامی کردن به
dishonors نکول بی احترامی کردن به
dishonours نکول بی احترامی کردن به
dishonouring نکول بی احترامی کردن به
dishonoured نکول بی احترامی کردن به
dishonour نکول بی احترامی کردن به
To show disrespect ( be respectful) to someone. نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
flouting استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouted استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flout استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouts استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
to provoke a person's anger کسیرا خشمگین کردن
to pretend to a person's کسیرا خواستگاری کردن
to give one a smack کسیرا ماچ کردن
to provoke a person to anger کسیرا خشمگین کردن
maims کسیرا معیوب کردن
to send someone packing کسیرا روانه کردن
maiming کسیرا معیوب کردن
to show one out کسیرا از در بیرون کردن
to stand surety for any one ضمانت کسیرا کردن
to round on any one چغلی کسیرا کردن
maimed کسیرا معیوب کردن
to read one a lecture کسیرا سرزنش کردن
to put one in the wrong کسیرا ثابت کردن
to look one up and down کسیرا برانداز کردن
maim کسیرا معیوب کردن
to inflate any one with pride کسیرا باد کردن
to look one up and down بالاوپایین کسیرا نگاه کردن
to indemnify any one's expense هزینه کسیرا جبران کردن
to goad any one into fury کسیرا برانگیزاندن یاخشمگین کردن
to give one a squeeze دست کسیرا فشردن یا له کردن
to show one to the door کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
to prick the bubble مشت کسیرا باز کردن
togive the leg sof کسیرا در کاردشواری یاری کردن
to seed a person to c. کسیرا از جامعه بیرون کردن
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
to a the attention of someone خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
hamstring زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstrings زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstringing زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstrung زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to proclam someone a traitor کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
to excuse any ones presence کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن
to bow in or out با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
to set a person on his feet معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
to ran a person hard کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
malison ناسزا
swear-word ناسزا
blasphemies ناسزا
swear ناسزا
profanity ناسزا
swears ناسزا
blasphemy ناسزا
swear-words ناسزا
swearword ناسزا
revilingly ناسزا گویان
revilement ناسزا گویی
abusively بطور ناسزا
scurrilous بد دهن ناسزا گو
invective ناسزا گویی
vituperatively ناسزا گویان
scurrile بد دهن ناسزا گو
reviling ناسزا گوئی
vituperation ناسزا گویی
reviles فحش دادن ناسزا
revile فحش دادن ناسزا
reviled فحش دادن ناسزا
snash بی احترامی
disparagement بی احترامی
disrespect بی احترامی
reverential احترامی
dishoner بی احترامی
He left fily a few choice words. چند تا حرف مفت ( ناسزا )تحویل داد
to be incensed at the insuit از بی احترامی براشفتن
insolence بی احترامی جسارت
disrepute رسوایی بی احترامی
greets درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a اری گفتن بله گفتن
greet درود گفتن تبریک گفتن
greeted درود گفتن تبریک گفتن
ranten لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complementing تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complements تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranted لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
declaring افهار کردن گفتن
declares افهار کردن گفتن
declare افهار کردن گفتن
have it <idiom> گفتن ،ادعا کردن
come out with <idiom> بیان کردن ،گفتن
turn thumbs down <idiom> رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
rumors شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumour شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumored شایعه گفتن و یا پخش کردن
cite اتخاذ سند کردن گفتن
cited اتخاذ سند کردن گفتن
lectures سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecturing سخنرانی کردن خطابه گفتن
cites اتخاذ سند کردن گفتن
rumoured شایعه گفتن و یا پخش کردن
welcome خوشامد گفتن پذیرایی کردن
rumours شایعه گفتن و یا پخش کردن
lecture سخنرانی کردن خطابه گفتن
hallucinates هذیان گفتن اشتباه کردن
enunciating اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated اعلام کردن صریحا گفتن
lectured سخنرانی کردن خطابه گفتن
enouce بیان کردن بصراحت گفتن
rumor شایعه گفتن و یا پخش کردن
gratulate تبریک گفتن سلام کردن
citing اتخاذ سند کردن گفتن
hallucinating هذیان گفتن اشتباه کردن
welcoming خوشامد گفتن پذیرایی کردن
abdicates تفویض کردن ترک گفتن
enunciate اعلام کردن صریحا گفتن
abdicated تفویض کردن ترک گفتن
abdicating تفویض کردن ترک گفتن
tongues گفتن دارای زبانه کردن
welcomed خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomes خوشامد گفتن پذیرایی کردن
abdicate تفویض کردن ترک گفتن
hallucinated هذیان گفتن اشتباه کردن
iterate دوباره گفتن بازگو کردن
hallucinate هذیان گفتن اشتباه کردن
enunciates اعلام کردن صریحا گفتن
to give one a kick کسیرا
affirmed بطور قطع گفتن تصدیق کردن
to mince matters از گفتن راستی فرو گذار کردن
droned وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirming بطور قطع گفتن تصدیق کردن
droning وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
Easier said than done . <proverb> گفتن سهل تر از عمل کردن است .
jaber وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
affirms بطور قطع گفتن تصدیق کردن
drone وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
to read one a lesson کسیرا اندرزدادن
to pinion the arms of a person کت کسیرا بستن
to face any one down کسیرا ازروبردن
to grease any one's palm دم کسیرا دیدن
to threat any one with death کسیرا بمرگ
to know a person کسیرا شناختن
to be on one's track رد کسیرا گرفتن
to do one right حق کسیرا دادن
taunts دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to speak one's mind اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
taunted دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to wheeze out باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
taunt دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
sputter تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
to take the p of a person طرف کسیرا گرفتن
to interrupt any one's speech سخن کسیرا گسیختن
to exelude any one from the p کسیرا ازرای بازداشتن
to twitch one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
toincrease any one's salary مواجب کسیرا افزودن
to rush any one into danger کسیرا بخطر کشانیدن
to sorrow for any one غصه کسیرا خوردن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
to lead a person a d. کسیرا بزحمت انداختن
to give one the lie کسیرا بدروغ کویی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com