Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 206 (10 milliseconds)
English	Persian
to offer one's sympathies to somebody	به کسی تسلیت گفتن
Search result with all words
solace	تسلیت گفتن
commiserate	تسلیت گفتن بر
commiserated	تسلیت گفتن بر
commiserates	تسلیت گفتن بر
commiserating	تسلیت گفتن بر
Other Matches
solacement	تسلیت
consolation	تسلیت
condolence	تسلیت
condolences	تسلیت
solace	تسلیت خاطر
solacer	تسلیت دهنده
commiseration	تسلیت افهارتاسف
heartfelt condolences [sympathy]	تسلیت صمیمانه
condole	تسلیت دادن
to offer one's condolences	تسلیت عرض کردن
sympathies [bereavement]	همدردی [تسلیت] [در عزاداری]
inconsolable	تسلی ناپذیر غیر قابل تسلیت
inconsolably	تسلی ناپذیر غیر قابل تسلیت
Please accept my condolences.	به شما صمیمانه تسلیت عرض می کنم.
soothing	ارامی بخش دارای اثر تسکین دهنده تسلیت
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
bubbling	گفتن
tell	گفتن
informs	گفتن
to weep out	گفتن
telling-off	گفتن
utter	گفتن
tells	گفتن
uttered	گفتن
utters	گفتن
says	گفتن
bubbles	گفتن
bubbled	گفتن
pshaw	اه گفتن
viyuperate	بد گفتن
saith	گفتن
to give utterance to	گفتن
rehearsing	گفتن
rehearses	گفتن
rehearsed	گفتن
rehearse	گفتن
utterances	گفتن
relates	گفتن
vituperate	بد گفتن
bubble	گفتن
let out <idiom>	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
utterance	گفتن
inform	گفتن
informing	گفتن
relate	گفتن
say	گفتن
iteration	گفتن
mouthing	گفتن
mouth	گفتن
mouths	گفتن
get out	گفتن
to tell a story	گفتن
mouthed	گفتن
adduse	گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
avouch	اشکارا گفتن
allegorize	مثل گفتن
to make a remark	سخن گفتن
doxologize	ستایش گفتن
salute	تهنیت گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to pull	اغراق گفتن
to put it on	اغراق گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
call bad names	ناسزا گفتن
bootlick	تملق گفتن از
to bid a	بدرود گفتن
to bid a	وداع گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
enounce	به صراحت گفتن
interject	بطورمعترضه گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
to blunder out	جویده گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
saluted	تهنیت گفتن
extemporize	بالبداهه گفتن
extemporising	بالبداهه گفتن
extemporises	بالبداهه گفتن
extemporised	بالبداهه گفتن
abandons	ترک گفتن
abandoning	ترک گفتن
abandon	ترک گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
salutes	تهنیت گفتن
saluting	تهنیت گفتن
adulate	مدح گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
extemporized	بالبداهه گفتن
extemporizes	بالبداهه گفتن
extemporizing	بالبداهه گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
observed	گفتن برپاداشتن
to take the floor	سخن گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
weasel	دروغ گفتن
observes	گفتن برپاداشتن
observe	گفتن برپاداشتن
belying	دروغ گفتن
belies	دروغ گفتن
belied	دروغ گفتن
belie	دروغ گفتن
observing	گفتن برپاداشتن
fabulize	افسانه گفتن
communed	راز دل گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
misstate	غلط گفتن
giggled	سخن گفتن
giggle	سخن گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
mant	با لکنت گفتن
mammer	بالکنت گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
lay to	دروغ گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
confided	محرمانه گفتن
confides	محرمانه گفتن
giggles	سخن گفتن
communes	راز دل گفتن
communing	راز دل گفتن
panegyrize	مدح گفتن
commune	راز دل گفتن
outvoice	موثرترسخن گفتن از
outvoice	بلندترسخن گفتن از
scream	ناگهانی گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
screams	ناگهانی گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
confide	محرمانه گفتن
giggling	سخن گفتن
rime	شعر گفتن
swears	ناسزا گفتن
swear	ناسزا گفتن
weasels	دروغ گفتن
overstating	اغراق گفتن در
overstates	اغراق گفتن در
overstated	اغراق گفتن در
overstate	اغراق گفتن در
take leave of	بدرود گفتن با
tallyho	اهای گفتن
speaks	سخن گفتن
speak	سخن گفتن
reviles	ناسزا گفتن
reviled	ناسزا گفتن
revile	ناسزا گفتن
whiff	دروغ گفتن
tack tall	گزاف گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
twaddle	چرند گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
sweet talk	تملق گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
jest	مزاح گفتن
fables	حکایت گفتن
fable	حکایت گفتن
whining	باناله گفتن
whines	باناله گفتن
whined	باناله گفتن
whine	باناله گفتن
discourses	سخن گفتن
discourse	سخن گفتن
repeats	باز گفتن
repeats	دوباره گفتن
repeat	باز گفتن
jests	مزاح گفتن
blare	بافریاد گفتن
congratulating	شادباش گفتن
congratulating	تبریک گفتن
congratulates	شادباش گفتن
congratulates	تبریک گفتن
congratulated	شادباش گفتن
congratulated	تبریک گفتن
congratulate	شادباش گفتن
congratulate	تبریک گفتن
restating	باز گفتن
restates	باز گفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com