Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (14 milliseconds)
English
Persian
maintain watch
به گوش بودن دائم
Search result with all words
tipple
دائم الخمر بودن
tippled
دائم الخمر بودن
tipples
دائم الخمر بودن
tippling
دائم الخمر بودن
fuddle
دائم الخمر بودن گیج کردن
Other Matches
d.c. transformer
ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
permanent
دائم
continued
دائم
permanent magnet
اهنربای دائم
permanent marriage
نکاح دائم
eye splice
حلقه دائم
life imprisonment
حبس دائم
d.c.
جریان دائم
constant current
جریان دائم
permanent insanity
جنون دائم
tippler
دائم الخمر
rectification
دائم سازی
intermission
غیر دائم
steady flow
جریان دائم
intermissions
غیر دائم
steady load
بار دائم
steady state
حالات دائم
tosspot
دائم الخمر
toper
دائم الخمر
fee simple
حق تملک دائم
perpetual motion
حرکت دائم
dead load
بار دائم
alcoholics
دائم الخمر
sottish
دائم الخمر
direct current
جریان دائم
malt worm
دائم الخمر
d.c c. motor
موتورجریان دائم
alcoholic
دائم الخمر
dynamo
مولد جریان دائم
d.c. drive
ماشین جریان دائم
perpetual motion machine
ماشین با حرکت دائم
d.c. drive
محرکه جریان دائم
d.c. heating
گرمایش جریان دائم
grid d.c.
جریان دائم شبکه
d.c. motor
موتورجریان دائم موتور C.D
d.c. reciever
گیرنده جریان دائم
dynamos
مولد جریان دائم
d.c. resistance
مقاومت جریان دائم
d.c. converter
مبدل جریان دائم
obsession
فکر دائم وسواس
d.c. ammeter
امپرمتر جریان دائم
loyalty rebate
تخفیف مشتریان دائم
loyalty discount
تخفیف مشتریان دائم
obsessions
فکر دائم وسواس
d.c. brake
ترمز جریان دائم
d.c. cable
کابل جریان دائم
d.c. commponent
بخش جریان دائم
high direct voltage
فشار قوی جریان دائم
d.c. arc welding converter
مبدل جوشکاری جریان دائم
tetanize
بحالت انقباض دائم دراوردن
d.c. winding
سیم پیچی جریان دائم
habitual
شخص دائم الخمر عادی
d.c. arc welding generator
مولد جوشکاری جریان دائم
bowlers
مشروب خوارافراطی دائم الخمر
bowler
مشروب خوارافراطی دائم الخمر
have one's nose in a book
<idiom>
دائم سر توی کتاب داشتن
grid d.c. modulation
مدولاسیون جریان دائم شبکه
inductive d.c. voltage drop
افت ولتاژ جریان دائم القائی
d.c. series wound motor
موتور با سیم پیچی جریان دائم
d.c. instrument
دستگاه اندازه گیری جریان دائم
variable speed d.c. motor
موتور جریان دائم با سرعت متغیر
paramagnetic
اجسامی با قابلیت گذردهی یانفوذپذیری بیشتر از یک وخاصیت مغناطیسی دائم
peers of iveland
بزرگانی که از میان انها 82تن بطور دائم برای نمایندگی برگزیده می شوند
achalasia
عدم انبساط عضلات مجاری بدن و باقی ماندن انها در حال انقباض دائم
curie point
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
invert
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
all mains set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
genemotor
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
ac dc set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
perpetual inventory
فهرست دائمی موجودی موجودی دائم
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
consists
شامل بودن عبارت بودن از
resides
ساکن بودن مقیم بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
d.c. machine
ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
exists
بودن
to chop and change
دو دل بودن
existed
بودن
exist
بودن
stinks
بد بودن
stink
بد بودن
to be proper for
به جا بودن
sufficed
بس بودن
suffice
بس بودن
incompactness
ول بودن
to kick the beam
کم بودن
lackvt
کم بودن
justness
حق بودن
to hold water
ضد آب بودن
to be in two minds
دو دل بودن
to bargain for
بودن
to find oneself
بودن
To be all adrift.
سر در گم بودن
sufficing
بس بودن
put one's cards on the table
<idiom>
رک بودن
suffices
بس بودن
to think ill of any one
بودن
suffice
بس بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com