Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (3 milliseconds)
English	Persian
ipso jure	بواسطه خود قانون
Other Matches
they fought with courage	از =بواسطه
by	از بواسطه
on account of	بواسطه
through	بواسطه
frae	بواسطه
because of	بواسطه
in right of his wife	بواسطه
in d.of	بواسطه
for	بواسطه
from	بواسطه
by of	بواسطه
legalism	رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale	فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
the law is not retroactive	قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
code	قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
out-of-	در خارج بواسطه
thru	بخاطر بواسطه
it is because	بواسطه انست که
for the sake of money	بواسطه پول
through	بواسطه سرتاسر
out of	در خارج بواسطه
seaworn	ساییده بواسطه دریا
chemotherapy	درمان بواسطه موادشیمیایی
ipso facto	بواسطه خود عمل
photobiotic	زنده بواسطه نور
ipso facto	بواسطه ماهیت خود فعل
forlackof shoes	بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
snow bound	بازمانده از زفتن بواسطه برف
emprosthotonos	پیشامدگی بدن بواسطه کزاز
declaratory statute	قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure	قانون اصول محاکمات قانون شکلی
ness on his part	این بیشتر بواسطه کمرویی است
land sick	کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
taeniasis	بدی مزاج بواسطه کرم کدو
to blunder away	بواسطه سوء اداره تلف کردن
to strain under a load	درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
the veaael was neaped	کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
to invalid a soldier home	سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
mithridatism	مصونیت از زهر بواسطه خوردن و کم کم افزودن برمقداران
to grudge to do a thing	بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
men of light and leading	مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
weather bound	ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
mondayish	بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
say's law	قانون سی . براساس این قانون
penal statute	قانون جزایی قانون مجازات
canons	قانون کلی قانون شرع
canon	قانون کلی قانون شرع
to freshen rope	جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
marginal productivity law	قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust	امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him	او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
the long arm of the law	دست قانون [دست قدرتمند قانون]
statutes	قانون
law	قانون
legal	قانون
regulation	قانون
statute	قانون
lex	قانون
acted	قانون
nisi	قانون
rule	قانون
legislation	قانون
regardless of the law	به قانون
law of constant heat sumation	قانون هس
laws	قانون
act	قانون
code	قانون
canons	قانون
canon	قانون
hess's law	قانون هس
enacment	قانون
kanoon	قانون
edicts	قانون
edict	قانون
fechner's law	قانون فخنر
lawmaker	قانون گزار
mercantile law	قانون تجارت
left hand rule	قانون دست چپ
faraday's law	قانون فاراده
legiskative	قانون گذار
legislatress	قانون گذار زن
lawbreaker	قانون شکن
gay lussac's law	قانون گیلوساک
law of progression	قانون پیشروی
law of readiness	قانون امادگی
law of recency	قانون تاخر
law of reflection	قانون بازتاب
gas laws	قانون گاز
reflection law	قانون بازتاب
game law	قانون شکار
law of scarcity	قانون کمیابی
law of use	قانون استعمال
faraday's law	قانون فارادی
enactor	واضع قانون
engel's law	قانون انگل
lextalionis	قانون قصاص
legist	قانون دان
enactment of law	وضع قانون
lenz's law	قانون لنتس
economic law	قانون اقتصادی
employment act	قانون اشتغال
make law	وضع قانون
legislatrix	قانون گذار زن
lenz' law	قانون لنز
declaratory statute	قانون اعلامی
extralegal	ماورای قانون
engels law	قانون انگل
matrimonially	به قانون زناشوئی
demorgans law	قانون دمورگان
marioote law	قانون ماریوت
distribution law	قانون توزیع
einstein's law	قانون اینشتاین
governing law	قانون حاکم
laplace's law	قانون لاپلاس
law of advantage	قانون امتیاز
jurisprudent	قانون دان
law of analogy	قانون تمثیل
law of causation	قانون علیت
law of clouser	قانون بستار
jurisconsult	قانون دان
joule's law	قانون ژول
law of complimentarity	قانون مکملیت
law merchant	قانون تجارت
law fallen into desuetude	قانون متروک
lambert law	قانون لامبرت
labour law	قانون کار
labour code	قانون کار
labour act	قانون کار
law abidingness	پیروی قانون
juristic	قانون دان
law breaker	قانون شکن
joiting law	قانون ژول
jachson's law	قانون جکسون
islamic law	قانون شرع
law of election	قانون انتخابات
law of frequency	قانون بسامد
law of gravitation	قانون گرانش
law of induced current	قانون لنتس
hauy law	قانون هوی
law of nations	قانون ملل
greshams law	قانون گرشام
gresham's law	قانون گرشام
law of primacy	قانون تقدم
law of effect	قانون اثر
law of demand	قانون تقاضا
introduce law	انشاء قانون
insolvent law	قانون اعسار
five second rule	قانون 5 ثانیه
insolvent law	قانون درماندگی
ignorance of law	جهل به قانون
hubble law	قانون هابل
law of contiguity	قانون مجاورت
hook's law	قانون هوک
law of contract	قانون قرارداد
graham's law	قانون گراهام
cl	قانون مدون
plaintiff	خواهان [قانون]
complainant [British E]	خواهان [قانون]
pursuer [Scottish English]	خواهان [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	خواهان [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	خواهان [قانون]
plaintiff	شاکی [قانون]
complainant [British E]	شاکی [قانون]
Under the protection of the law.	درپناه قانون
brush with the law <idiom>	درگیری با قانون
to the letter <idiom>	طبق قانون
claimant [arbitration proceedings]	شاکی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	شاکی [قانون]
It's a rule that ...	قانون است که ...
to come into operation	قانون شدن
to take effect	قانون شدن
to inure	قانون شدن
to go into effect	قانون شدن
breach of the law	نقض قانون
plaintiff	مدعی [قانون]
complainant [British E]	مدعی [قانون]
pursuer [Scottish English]	مدعی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	مدعی [قانون]
petitioner [divorce proceedings]	مدعی [قانون]
in the eyes of law	از دید قانون
merkel's law	قانون مرکل
okuns law	قانون اوکان
parallel law	قانون توازی
pascal	قانون پاسکال
pascal's law	قانون پاسکال
paschen's law	قانون پاشن
penal statute	قانون جزا
peronality of laws	ویژگی قانون
power law	قانون توانی
preamble of a statute	مقدمه قانون
press law	قانون مطبوعات
ohm's law	قانون اهم
offense	قانون شکنی
mil rule	قانون میلیم
planck law	قانون پلانک
nationality law	قانون تابعیت
nomographer	قانون گذاری
nomographer	قانون گذار
nomography	فن قانون گذاری
nomological	وابسته به قانون

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com