English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
forlackof shoes بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
Other Matches
nonneutralities of income taxation خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
from بواسطه
because of بواسطه
in right of his wife بواسطه
by of بواسطه
for بواسطه
by از بواسطه
frae بواسطه
in d.of بواسطه
through بواسطه
on account of بواسطه
they fought with courage از =بواسطه
out-of- در خارج بواسطه
out of در خارج بواسطه
through بواسطه سرتاسر
thru بخاطر بواسطه
it is because بواسطه انست که
for the sake of money بواسطه پول
seaworn ساییده بواسطه دریا
photobiotic زنده بواسطه نور
ipso facto بواسطه خود عمل
chemotherapy درمان بواسطه موادشیمیایی
ipso jure بواسطه خود قانون
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
emprosthotonos پیشامدگی بدن بواسطه کزاز
ipso facto بواسطه ماهیت خود فعل
the veaael was neaped کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
ness on his part این بیشتر بواسطه کمرویی است
to strain under a load درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
taeniasis بدی مزاج بواسطه کرم کدو
to blunder away بواسطه سوء اداره تلف کردن
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
to grudge to do a thing بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
men of light and leading مردانی که بواسطه قوه رهنمایی صاحب نفوذمیشوند
to invalid a soldier home سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
mithridatism مصونیت از زهر بواسطه خوردن و کم کم افزودن برمقداران
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
mondayish بیحال در روز دوشنبه بواسطه بیکاری یکشنبه خسته از کار
wanted نداشتن
want نداشتن
lackvt نداشتن
lack نداشتن
lacks نداشتن
lacked نداشتن
to freshen rope جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
misses نداشتن فاقدبودن
missed نداشتن فاقدبودن
to be at a loss for an answer پاسخی نداشتن
to be in the wrong حق نداشتن زورگفتن
miss نداشتن فاقدبودن
to sit out شرکت نداشتن در
freedom from evil record نداشتن پیشینه بد
sit out شرکت نداشتن در
errorless نداشتن خطا
stone-broke <idiom> آه دربساط نداشتن
powerlessly با نداشتن نیرو
clean record نداشتن پیشینه بد
To know no bounds. حد وحصر نداشتن
dislike دوست نداشتن
disinterest علاقه نداشتن
disliked دوست نداشتن
dislikes دوست نداشتن
disliking دوست نداشتن
inefficiently با نداشتن قابلیت بیفایده
inapprehension نداشتن بیم یا نگرانی
inertness نداشتن زورجنبش یا ایستادگی
intestacy نداشتن وصیت نامه
thriftessness نداشتن عقل معاش
to make no doubt مطمئن بودن شک نداشتن
To be between the devil and the deep blue sea. راه پس وپیش نداشتن
out of step <idiom> هم آهنگ وتوازن نداشتن
distrust سوء فن اعتماد نداشتن
distrusted سوء فن اعتماد نداشتن
distrusts سوء فن اعتماد نداشتن
make no bones about something <idiom> هیچ رازی نداشتن
not a leg to stand on <idiom> مدرک کافی نداشتن
distrusting سوء فن اعتماد نداشتن
to not feel hungry [to not like having anything] اصلا اشتها نداشتن
not have a penny to one's name <idiom> آهی در بساط نداشتن
to paddle one's own canoe کار بکسی نداشتن
want نیازمند بودن به نداشتن
wanted نیازمند بودن به نداشتن
disconnection قطع نداشتن رابطه
diffidently با نداشتن اعتماد بخود
to foel حال درستی نداشتن
to get the key of the street جای شب ماندن نداشتن
out of favor with someone <idiom> حسن نیت نداشتن
not have two pennies to rub together <idiom> دیناری در بساط نداشتن
absence نبودن
absences نبودن
lacks نبودن
lacked نبودن
lack نبودن
in the dark <idiom> هیچ اطلاعی از چیزی نداشتن
to dislike somebody [something] دوست نداشتن کسی [چیزی]
to act independently of others کاری به کار دیگران نداشتن
not have a bean <idiom> حتی یک شاهی هم پول نداشتن
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
out of tune <idiom> باهم خوب وسازش نداشتن
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
Nothing to declare همراه نداشتن کالاهای گمرکی
strapped for cash <idiom> هیچ پولی دربساط نداشتن
lose نداشتن چیزی دیگر پس از این
loses نداشتن چیزی دیگر پس از این
run short <idiom> کافی نبودن
to be no more دیگر نبودن
to be out of heart سرخلق نبودن
stand-off محشور نبودن
bush در فرم نبودن
to go out of fashion دیگرمتداول نبودن
haze روشن نبودن مه
bushes در فرم نبودن
twiddle one's thumbs <idiom> مشغول نبودن
to retire in to oneself معاشر نبودن
eccentric هم مرکز نبودن
eccentrics هم مرکز نبودن
unconditionality معلق نبودن
stand-offs محشور نبودن
to be at ease راحت نبودن
misbeseem زیبنده نبودن
no new is good new نبودن خبر
disagreeing موافق نبودن
inedibility ماکول نبودن
disagrees موافق نبودن
disagreed موافق نبودن
inapplicability عملی نبودن
stand off محشور نبودن
be off one's duty سر خدمت نبودن
disagree موافق نبودن
caught short <idiom> پول کافی برای پرداخت نداشتن
to knock about سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
to have no prospects هیچ چشم داشتی [امیدی ] نداشتن
dishonors قابل پرداخت نبودن
inapprehensibility قابل درک نبودن
out of step <idiom> دریک گام نبودن
out of kilter <idiom> دربالانس خوبی نبودن
dishonoring قابل پرداخت نبودن
no great shakes <idiom> حدوسط ،مهم نبودن
dishonored قابل پرداخت نبودن
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
displeases خوش ایند نبودن
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
displease خوش ایند نبودن
dishonour قابل پرداخت نبودن
misbeseem نیامدن به نبودن برای
[be] no chicken دیگر جوان نبودن
to be under a person p زیرحمایت کسی نبودن
unanswered همردیف نبودن حریف
dishonours قابل پرداخت نبودن
dishonouring قابل پرداخت نبودن
dishonoured قابل پرداخت نبودن
to be left in disbelief <idiom> قابل فهم نبودن
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
Beats me! <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
You've got me there! <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
have half a mind <idiom> احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
You've got me stumped. <idiom> من رو گیر انداختی. [نداشتن جوابی برای سوالی]
differed شبیه چیز دیگر نبودن
not my cup of tea <idiom> باب طبع کسی نبودن
to have no say [in that matter] پاسخگو نبودن [در این قضیه]
differs شبیه چیز دیگر نبودن
differing شبیه چیز دیگر نبودن
differ شبیه چیز دیگر نبودن
acatamathesia قادر بدرک سخن نبودن
indulge مخالف نبودن رها ساختن
indulged مخالف نبودن رها ساختن
run-of-the-mill برجسته نبودن در جنس متوسط
indulges مخالف نبودن رها ساختن
indulging مخالف نبودن رها ساختن
run of the mill برجسته نبودن در جنس متوسط
fluctuates ثابت نبودن موج زدن
fluctuate ثابت نبودن موج زدن
inexpressiveness زیان دار نبودن گنگی
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
let the chips fall where they may <idiom> نگران نتیجه یک کشف نبودن
miscast برای نقش خودمناسب نبودن
mismatch متناسب نبودن ناجور بودن
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
misbecome زیبنده نبودن ناجوربودن برای
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
sell out <idiom> صادق نبودن ،فرختن راز
fluctuated ثابت نبودن موج زدن
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
to sit heavy on the stomach گوارا نبودن دیر هضم بودن
bark is worse than one's bite <idiom> به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
stand pat <idiom> ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
drown out <idiom> سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
don't give up the day job <idiom> [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
to go easy on somebody [something] خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
byes صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
walkover برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkovers برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
disclaimer عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
rug condition [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com