English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (8 milliseconds)
English Persian
low loss coil بوبین با تلفات کم
Other Matches
solenoid بوبین
grid coil بوبین
winding bobbin بوبین
choke oil بوبین
coil section مقطع بوبین
coil resistance مقاومت بوبین
coil form شکل بوبین
coil form نوع بوبین
coil core هسته بوبین
coil capacity فرفیت بوبین
measuring coil بوبین سنجش
induction coil بوبین اندوکسیون
induction coils بوبین اندوکسیون
telephone transformer بوبین اندوکسیون
main coil بوبین اصلی
inductor بوبین اندوکسیون
inductance coil بوبین اندوکسیون
idle coil بوبین کور
hexagonal coil بوبین شش گوش
bobbin بوبین نخ تار
leak coil بوبین عرضی
inductor coil بوبین اندوکتور
coils حلقه کردن بوبین
coil حلقه کردن بوبین
air cored coil بوبین با هسته هوایی
coil winding سیم پیچی بوبین
induction heating coil بوبین گرمایش القائی
coil field میدان مفناطیسی بوبین
overcurrent coil بوبین جریان زیاد
magnetic coil بوبین میراکننده جرقه
magnetic test coil بوبین ازمایش مغناطیسی
coiled حلقه کردن بوبین
loss تلفات
victims تلفات
fatalities تلفات
total loss تلفات کل
casualty تلفات
casualties تلفات
mortality تلفات
losses تلفات
fatality تلفات
victim تلفات
suffer تلفات دیدن
lethal area منطقه تلفات
magnetic hystersis loss تلفات هیسترزیس
insulation power factor زاویه ی تلفات
tip loss تلفات نوک
total losses کل تلفات ابی
kill factor ضریب تلفات
loss تلفات ضایعات
low loss cable کابل با تلفات کم
treble our casualties سه برابر تلفات ما
low loss construction ساختمان کم تلفات
the losses of the army تلفات ارتش
corona losses تلفات کورونا
casualty تلفات و ضایعات
mass casualties تلفات زیاد
mortality factor ضریب تلفات
casualties تلفات و ضایعات
battle casualty تلفات جنگی
suffers تلفات دیدن
suffered تلفات دیدن
casualty radius شعاع تلفات
loss appraisal قبول تلفات در جنگ
low loss capacitor خازن با تلفات دی الکتریک کم
loss replacement جایگزینی تلفات و ضایعات
absorption losses تلفات ناشی از جذب
kill probability احتمال واردکردن تلفات
low loss ceramics سرامیک با تلفات دی الکتریکی کم
mass casualties تلفات و ضایعات شدید
interphase transformer loss تلفات پیچک صنعتی
casualty radius شعاع تولید تلفات
no load loss تلف یا تلفات بی باری
vulnerability در معرض تلفات بودن
eddy current losses تلفات جریان گردابی
to take toll of any one تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
the army lost heavily ارتش تلفات سنگین داد
tolling تعداد تلفات جنگی ضایعه
loss تلفات جنگی ضایعات رزمی
toll تعداد تلفات جنگی ضایعه
gear friction losses تلفات اصطکاکی جعبه دنده
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
casualty agent عامل ایجاد تلفات و ضایعات
inflict casualty تلفات وارد کردن بدشمن
tolls تعداد تلفات جنگی ضایعه
kills تلفات منفجر کردن از بین بردن
inflicting وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflicts وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
kill تلفات منفجر کردن از بین بردن
inflicted وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
inflict وارد اوردن زدن تلفات و خسارات
dielectric loss factor meter دستگاه اندازه گیری ضریب تلفات
allowance for anticipated سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
decimated از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
Vistory was dearly bought . پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
decimating از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
spray attack پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
casualty board تابلوی نمودار ضایعات یکان تابلوی تلفات
casualty attack تک غافلگیری که به منظورتولید تلفات انجام میشود تک غافلگیری ش م ر
loss angle زاویه تلف زاویه تلفات
kill area منطقه خطر منطقه تلفات
brussels دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند [شبیه دار کرمانی] و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
anticipated stock losses تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com