Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 233 (12 milliseconds)
English
Persian
make
بوجود اوردن
makes
بوجود اوردن
begat
بوجود اوردن
give birth to
بوجود اوردن
give brith to
بوجود اوردن
Search result with all words
generate
بوجود اوردن تناسل کردن
generated
بوجود اوردن تناسل کردن
generates
بوجود اوردن تناسل کردن
generating
بوجود اوردن تناسل کردن
father
موجد بوجود اوردن
fathered
موجد بوجود اوردن
fathering
موجد بوجود اوردن
fathers
موجد بوجود اوردن
theorised
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorises
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorising
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorize
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorized
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizes
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
theorizing
فرضیه بوجود اوردن فرضیهای بنیاد نهادن
churn
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churned
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churns
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
arise
بوجود اوردن برامدن
arises
بوجود اوردن برامدن
arising
بوجود اوردن برامدن
beget
بوجود اوردن ایجاد کردن
begets
بوجود اوردن ایجاد کردن
begetting
بوجود اوردن ایجاد کردن
inbreed
موجب شدن بوجود اوردن
ingenerate
احداث کردن بوجود اوردن
masculinize
شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
to procreate an heir
وارثی بوجود اوردن
Other Matches
i am p to know him
بوجود او افتخار می کنم بوجود او سرافراز یا مفتخرم
ply yarn
نخ چندلا
[در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
nep
پرز
[تل]
[گلوله ای کوچک از الیاف که در سطح پارچه یا فرش بوجود می آید. این عارضه هنگامی که الیاف طول بلندتری داشته باشند به علت پیچ خوردن آنها به یکدیگر بوجود می آید.]
governmentalize
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
regenarate
از نو بوجود اورنده
To bring into existence .
بوجود آوردن
zygote
بوجود اید
To come into existence .
بوجود آمدن
zygotic
بوجود اید
self born
از خود بوجود امده
vampirism
اعتقاد بوجود vampire
inchoate
تازه بوجود امده
grasp
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps
بچنگ اوردن گیر اوردن
triune
اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
gangrene
فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
make good
<idiom>
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
gametocyte
سلولی که تقسیم شده و از ان سلول جنسی بوجود میاید
electrostatic charge
بار الکتریسیته ساکن
[که در اثر مالش بوجود می آید.]
plastics
مواد مصنوعی که عمدتا ازترکیب پلیمرها بوجود می ایند
efflore scence
قشر سفید رنگی که در سطح بتن بوجود میاید
copper mordant
دندانه سولفات مس جهت بوجود آوردن رنگ سبز
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
jells
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
jelled
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
gel
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
gels
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
gelling
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
gelled
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
jelling
ماده ژلاتینی چسبناکی که در نتیجه بسته شدن موادچسبنده بوجود میاید
apomict
کسی یا چیزی که بوسیلهء تکثیر بدون لقاح بوجود امده باشد
bump
حالتی در پرواز که هنگام افزایش ناگهانی سرعت افقی باد بوجود می اید
tin mordent
دندانه قلع
[در رنگرزی]
[که بیشتر اثر سفیدکنندگی داشته و رنگ های روشن را بوجود می آورد.]
single yarn
نخ یک لا
[این نخ از تابیده شدن الیاف در یک جهت بوجود می آید و قبل از مرحله چندلا تابی است.]
say's law
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
bow wave
موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
brinelling
دندانه ها و برجستگیهایی که در سطوح یاتاقانها معمولابراثر بار استاتیک زیاد یااعمال نیرو هنگام جاگذاری وبرداشتن بوجود می اید
neoclassical school
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
voice
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voicing
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voices
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
hematogenous
از خون بوجود امده بوسیله خون منتشر شده
mercantilists
مرکانتیلیست ها اقتصاددانانی که معتقد بودندرفاه اقتصادی یک کشور دراثر بوجود امدن مازاد در ترازپرداختها و تراکم طلا وسایرفلزات گرانقیمت افزایش می یابد
Japonaiserie
[از بعد از نیمه قرن نوزدهم میلادی طراحی ژاپنی متاثر از فرهنگ غرب بویژه در صنایع دستی و زیبایی شناسی بوجود آمد.]
chrome dyes
کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
ground section
بدنه و پیکر اصلی فرش
[که از در هم رفتگی نخ های تار و پود بدست می آید و اسکلت فرش را بوجود می آورد.]
quatrefoil
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
trapdoors
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
warp tension
کشش نخ های تار
[میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
nap side
خواب فرش
[با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
spinning wheel
چرخ ریسندگی
[این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
lool
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
paradise rug
طرح درختی باغ و گل
[در این طرح انواع درخت، گل و پرنده زمینه طرح را در بر می گیرند و نمادی از طبیعت بوجود می آورند که گاه به آن طرح بهشتی می گویند.]
modus vivendi
توافقی که بین دو کشور بوجود می اید با این هدف که بعدا" شرایط ان دقیقتر و واضحتر تعیین شودهدف این نوع توافق حل مسائلی است که حل انها رانمیتوان به بعد موکول کرد
corn-effect
ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
dry rot
پوسیدگی
[خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
shoulders
[اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.]
Afshar design
طرح افشاری
[ابعاد فرش مربع شکل بوده و بیشتر در فارس و کرمان با زمینه کف ساده صورتی و نارنجی بوجود آمده و لچک و ترنج و قندیل بکار رفته در طرح با استفاده از خطوط هندسی بافته می شوند]
countershaft
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
khamseh
خمسه
[در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
prophet's green
رنگ سبز نبی
[این رنگ از ترکیب رنگ نیل یا همان رنگ آبی با رنگینه های زرد بدست آمده از گیاهان بوجود می آید و آنرا به رنگ اولین پرچم اسلام و یا گنبد حضرت خاتم الانبیا نسبت می دهند.]
warp patterning
طراحی با تار
[گاه با استفاده از تارهای رنگی و یا تارهای با ظرافت متفاوت از تار جهت بوجود آمدن جلوه های متفاوت در فرش استفاده می شود.]
napping waste
ضایعات عمل خارزنی
[این ضایعات در فرش های دستی بعد از پرداخت و یا در هنگام مقراض کاری بوجود آمده و در فرش های ماشینی پس از خار زدن سطح فرش بوسیله ماشین حاصل می شود.]
inductility
اوردن
fetch
اوردن
compliance
بر اوردن
cataracts
اب اوردن
cataract
اب اوردن
fetches
اوردن
classicize
در اوردن
procured
اوردن
procures
اوردن
procure
اوردن
ascites
اب اوردن
bring
اوردن
to bring in to line
در صف اوردن
stretches
کش اوردن
go for
اوردن
stretched
کش اوردن
stretch
کش اوردن
leavens
ور اوردن
leavening
ور اوردن
bring in
اوردن
to put in remembrance
اوردن
bring back
پس اوردن
run short
کم اوردن
immigrating
اوردن
immigrates
اوردن
immigrated
اوردن
run out of
کم اوردن
immigrate
اوردن
brings
اوردن
leaven
ور اوردن
fetched
اوردن
procuring
اوردن
bringing
اوردن
unhinge
از لولا در اوردن
disinterring
از خاک در اوردن
unhinges
از لولا در اوردن
unhinging
از لولا در اوردن
exhuming
از خاک در اوردن
exhume
از خاک در اوردن
exhumed
از خاک در اوردن
exhumes
از خاک در اوردن
disinters
از خاک در اوردن
disinterred
از خاک در اوردن
inflame
به هیجان اوردن
inflames
به هیجان اوردن
inflaming
به هیجان اوردن
unearths
از زیرخاک در اوردن
interject
در میان اوردن
interjected
در میان اوردن
interjecting
در میان اوردن
interjects
در میان اوردن
work up
عمل اوردن
viscerate
روده در اوردن از
unweave
بیرون اوردن
unthread
نخ بیرون اوردن از
procure
بدست اوردن
procure
به دست اوردن
unearthing
از زیرخاک در اوردن
unearthed
از زیرخاک در اوردن
disengage
از گیر در اوردن
disengages
از گیر در اوردن
disengaging
از گیر در اوردن
yean
بچه اوردن
wear down
از پادر اوردن
plague
بستوه اوردن
plagued
بستوه اوردن
plagues
بستوه اوردن
plaguing
بستوه اوردن
lout
سرفرود اوردن
louts
سرفرود اوردن
unearth
از زیرخاک در اوردن
procured
بدست اوردن
disinter
از خاک در اوردن
revivified
بهوش اوردن
disembarking
از کشتی در اوردن
disembarks
از کشتی در اوردن
loosen
از خشکی در اوردن
loosened
از خشکی در اوردن
loosening
از خشکی در اوردن
loosens
از خشکی در اوردن
raising
بالا اوردن
get together
فراهم اوردن
get-together
فراهم اوردن
get-togethers
فراهم اوردن
utter
بزبان اوردن
uttered
بزبان اوردن
utters
بزبان اوردن
disembarked
از کشتی در اوردن
disembark
از کشتی در اوردن
teethes
دندان در اوردن
revivifies
بهوش اوردن
revivify
بهوش اوردن
revivifying
بهوش اوردن
overlaid
فشار اوردن
expropriate
از تملک در اوردن
expropriated
از تملک در اوردن
expropriates
از تملک در اوردن
expropriating
از تملک در اوردن
uproot
ازبن در اوردن
uprooted
ازبن در اوردن
uprooting
ازبن در اوردن
uproots
ازبن در اوردن
teethe
دندان در اوردن
teethed
دندان در اوردن
salivate
خدو اوردن
salivated
خدو اوردن
salivates
خدو اوردن
obtained
بدست اوردن
obtains
بدست اوردن
acquires
بدست اوردن
acquiring
بدست اوردن
observe
بجا اوردن
observed
بجا اوردن
observes
بجا اوردن
observing
بجا اوردن
disentangle
از گیر در اوردن
disentangled
از گیر در اوردن
disentangles
از گیر در اوردن
obtain
بدست اوردن
withstood
تاب اوردن
withstands
تاب اوردن
salivating
خدو اوردن
clear out
بیرون اوردن
clear-out
بیرون اوردن
to clear out
بیرون اوردن
spite
برسرلج اوردن
sober
بهوش اوردن
soberly
بهوش اوردن
beset
به ستوه اوردن
besets
به ستوه اوردن
soothe
دل بدست اوردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com