Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (30 milliseconds)
English
Persian
to be on guard
بودن احتیاط کردن
to keep guard
بودن احتیاط کردن
Search result with all words
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
Other Matches
army reserve command
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
to take in a reef
احتیاط کردن
precaution
حزم احتیاط کردن
precautions
حزم احتیاط کردن
Ton play safe . To tread cautiously.
با احتیاط عمل کردن
to handle something with care
چیزی را با احتیاط جابجا کردن
to play it safe
با احتیاط عمل کردن
[اصطلاح روزمره]
stalk
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalked
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalking
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalks
قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
indiscreet
بی احتیاط
careful
با احتیاط
reservations
احتیاط
guardless
بی احتیاط
circumspective
با احتیاط
improvident
بی احتیاط
precaution
احتیاط
reservation
احتیاط
precautions
احتیاط
cautions
احتیاط
reserves
احتیاط
cautioned
احتیاط
retenv
احتیاط
caution
احتیاط
reserve
احتیاط
cautioning
احتیاط
discreet
<adj.>
با احتیاط
rash
بی احتیاط
rashes
بی احتیاط
prudish
با احتیاط
forgetter
بی احتیاط
reserving
احتیاط
for fealty of
با احتیاط
vigilance
احتیاط
discretion
احتیاط
incircumspect
بی احتیاط
incosiderate
بی احتیاط
prudent
[discreet]
<adj.>
با احتیاط
prudence
احتیاط
cautel
احتیاط
yogurts
احتیاط
imprudent
بی احتیاط
yoghurts
احتیاط
yoghurt
احتیاط
ciecumspect
با احتیاط
yoghourts
احتیاط
circumspection
احتیاط
nicety
احتیاط
closeness
احتیاط
well-advised
با احتیاط
precautious
با احتیاط
canniness
احتیاط
discrete
<adj.>
با احتیاط
injudicious
بی احتیاط
discretional
<adj.>
با احتیاط
incautious
بی احتیاط
niceties
احتیاط
with reserve
بقید احتیاط
reservedly
از روی احتیاط
battle reserve
احتیاط جنگی
cautelous
احتیاط کار
discreetnss
احتیاط کاری
prudent
از روی احتیاط
for the sake of precaution
برای احتیاط
discreetness
احتیاط کاری
unresponsive
بدون احتیاط
measure of prevention
احتیاط کاری
cautiously
از روی احتیاط
in case
برای احتیاط
cautiousness
احتیاط کاری
floating reserve
احتیاط سیال
warily
احتیاط کار
chary
با احتیاط ودقیق
prudently
از روی احتیاط
hands down
بدون احتیاط
charily
از روی احتیاط
indiscreet
بی تمیز بی احتیاط
cannily
از روی احتیاط
fabian
احتیاط کار
wariness
احتیاط کار
reservedness
احتیاط کاری
reserve echelon
رده احتیاط
prudentially
از روی احتیاط
operational reserve
احتیاط عملیاتی
general reserve
احتیاط عمومی
reserve
احتیاط یدکی
ca'canny
با احتیاط جلورفتن
reserving
احتیاط یدکی
reserves
احتیاط یدکی
reserve force
نیروی احتیاط
prudential
از روی احتیاط
circumspectly
ازروی احتیاط
mobile reserve
احتیاط متحرک
reserve center
مرکز احتیاط
reserve officer
افسر احتیاط
tactical reserve
احتیاط تاکتیکی
bolder
خشن وبی احتیاط
tactical reserve
نیروهای احتیاط تاکتیکی
bold
خشن وبی احتیاط
boldest
خشن وبی احتیاط
army reserve
احتیاط نیروی زمینی
To err on the side of caution.
جانب احتیاط راگرفتن
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
reserve components
قسمتهای احتیاط ارتش
if you don't watch it
اگر احتیاط نکنید
over caution
احتیاط بیش اندازه
He drives recklessly.
بی احتیاط رانندگی می کند
Mind what you're doing!
[Be careful!]
احتیاط کن
[مواظب باش ]
!
wariness
از روی احتیاط محتاطانه
Be careful !
احتیاط کن ( مواظب باش )!
warily
از روی احتیاط محتاطانه
reserve mobilization
بسیج نیروهای احتیاط
forethought
مال اندیشی احتیاط
Caution demands that . . .
شرط احتیاط آنست که …
base reserves
ذخایرپادگانی نیروی احتیاط پادگانی
To be on the safe side.
خیلی احتیاط بخرج دادن
army reserve
قسمت احتیاط نیروی زمینی
ready reservist
جزو احتیاط اماده به خدمت
mincingly
با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
guarded
احتیاط امیز ملاحظه کار
assembly
محل بسیج افراد احتیاط
unadvied
تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
unadvised
تند وبی ملاحظه بی احتیاط
floating reserve
نیروی ذخیره احتیاط متحرک
live up to
<idiom>
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
parallel
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
guarding
احتیاط نرده روی عرشه کشتی
guards
احتیاط نرده روی عرشه کشتی
to edge one's way
[towards something]
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
guard
احتیاط نرده روی عرشه کشتی
reserved list
صورت افسران دریایی ذخیره یا احتیاط
precautions
درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
Handle the boxes with care.
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
affiliated unit
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
precaution
درنظرگرفتن احتیاط و جنبههای تامینی لازم
mobilization
به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
jollify
کردن سرخوش بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
behoove
فرض بودن اقتضاء کردن
holds
متصرف بودن جلوگیری کردن از
espy
جاسوس بودن بازرسی کردن
exceeds
تجاوز کردن متجاوز بودن
conflict
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts
ناسازگار بودن مبارزه کردن
behove
فرض بودن اقتضاء کردن
having
مجبور بودن وادار کردن
conflicted
ناسازگار بودن مبارزه کردن
tallied
تطبیق کردن مطابق بودن
espying
جاسوس بودن بازرسی کردن
maintains
حمایت کردن از مدعی بودن
espies
جاسوس بودن بازرسی کردن
comport
جور بودن تحمل کردن
tallying
تطبیق کردن مطابق بودن
look out
نگهبانی کردن موافب بودن
possesses
تصرف کردن دارا بودن
adhering
طرفدار بودن وفا کردن
maintained
حمایت کردن از مدعی بودن
maintain
حمایت کردن از مدعی بودن
vacillating
مردد بودن نوسان کردن
vacillates
مردد بودن نوسان کردن
gift of the gab
<idiom>
درصحبت کردن ماهر بودن
adheres
طرفدار بودن وفا کردن
adhered
طرفدار بودن وفا کردن
to wear two faces
دورویی کردن دوروودورنگ بودن
possessing
تصرف کردن دارا بودن
have
مجبور بودن وادار کردن
adhere
طرفدار بودن وفا کردن
possess
تصرف کردن دارا بودن
exceeded
تجاوز کردن متجاوز بودن
entail
شامل بودن فراهم کردن
comporting
جور بودن تحمل کردن
comports
جور بودن تحمل کردن
espied
جاسوس بودن بازرسی کردن
vacillated
مردد بودن نوسان کردن
exceed
تجاوز کردن متجاوز بودن
vacillate
مردد بودن نوسان کردن
tally
تطبیق کردن مطابق بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com