Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
semaphore
بوسیله پرچم مخابره کردن
Other Matches
semaphore
مخابره بوسیله پرچم
wigwag
ارتباط یا مخابره بوسیله پرچم
flag
پرچم مخابره
flag hoist
مخابره با پرچم
flags
پرچم مخابره
semaphore
مخابره با پرچم دستی
flag semaphore
سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
semaphore
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
heliograph
گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
flag
پرچم دار کردن پرچم زدن به
flags
پرچم دار کردن پرچم زدن به
analog transmission
انتقال یا مخابره قیاسی مخابره انالوگ
serial transmission
مخابره سری مخابره نوبتی
agent authentication
معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
dispateh
مخابره کردن
signalled
مخابره کردن
signaled
مخابره کردن
transmission
مخابره کردن
transmissions
مخابره کردن
squawk
مخابره کردن
squawked
مخابره کردن
squawks
مخابره کردن
wires
مخابره کردن
communicating
مخابره کردن
wire
مخابره کردن
signal
مخابره کردن
service message
پیام ازمایش خط مخابره پیام مخصوص شروع مخابره
despatching
مخابره کردن ارسال
despatched
مخابره کردن ارسال
radio
با بی سیم مخابره کردن
dispatch
مخابره کردن ارسال
despatches
مخابره کردن ارسال
radios
با بی سیم مخابره کردن
retransmit
دوباره مخابره کردن
dispatched
مخابره کردن ارسال
dispatches
مخابره کردن ارسال
radioed
با بی سیم مخابره کردن
radioing
با بی سیم مخابره کردن
signalled
مخابره کردن علامت دادن
signal
مخابره کردن علامت دادن
signaled
مخابره کردن علامت دادن
field colors
پرچم رزمی پرچم یکانی
halyard
ریسمان پرچم طناب پرچم
color salute
سلام پرچم احترام به پرچم
wirelesses
بابی سیم تلگراف مخابره کردن
wireless
بابی سیم تلگراف مخابره کردن
communicate
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
despatched
ارسال کردن حمل مخابره کردن
dispatches
ارسال کردن حمل مخابره کردن
dispatch
ارسال کردن حمل مخابره کردن
dispatched
ارسال کردن حمل مخابره کردن
despatches
ارسال کردن حمل مخابره کردن
despatching
ارسال کردن حمل مخابره کردن
communicated
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
communicates
مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
osmose
نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
air bunting
خشک کردن پرچم با هوا
to scrape down
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
ratten
بوسیله دزدیدن یا خراب کردن افزارش اذیت کردن
quick count
کوتاه کردن علامتهای قراردادی بوسیله مهاجم میانی در خط تجمع بمنظورغافلگیر کردن تیم مدافع
wipe
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiping
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wipes
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
wiped
خشک کردن بوسیله مالش پاک کردن
baptising
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptised
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptises
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptize
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptized
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizes
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
baptizing
بوسیله تعمیدنامگذاری کردن
chafe
بوسیله اصطکاک گرم کردن
chafing
بوسیله اصطکاک گرم کردن
step down
کم کردن ولتاژجریان بوسیله ترانسفورماتور
instantiate
معرفی کردن بوسیله کنسرت
shields
بوسیله سپر حفظ کردن
chafes
بوسیله اصطکاک گرم کردن
shield
بوسیله سپر حفظ کردن
electrotype
بوسیله برق چاپ کردن
latch
بوسیله کلون محکم کردن
latches
بوسیله کلون محکم کردن
wet down
بوسیله اب پاشی خیس کردن
hyphenate
بوسیله خط دارای فاصله کردن
policed
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
vectorial
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
police
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
polices
بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
electrolyze
تجزیه کردن بوسیله جریان برق
gravitating
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
gravitates
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
to proclaim meetings
بوسیله اگهی اجتماعات راقدغن کردن
gravitated
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
roentgenize
بوسیله اشعه مجهول معالجه کردن
gravitate
بوسیله قوه جاذبه حرکت کردن
whet
عمل تیز کردن بوسیله مالش
vector
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vectors
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
postcards
بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
thermostat
:بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
thermostats
:بوسیله الت تعدیل گرماکنترل کردن
to file a petition
بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
to shield
بوسیله سپر
[پوشش]
حفظ کردن
latensify
بوسیله مواد شیمیایی تقویت کردن
faradize
بوسیله القای برق معالجه کردن
postcard
بوسیله کارت پستال مکاتبه کردن
photoengrave
بوسیله عکاسی گراور سازی کردن
percutaneous perspiration
عرق کردن بوسیله پوست تعرق جلدی
to file an application to somebody
از کسی بوسیله درخواست نامه تقاظا کردن
labiovelar
تلفظ شده بوسیله گرد کردن لبها
psychanalyze
بوسیله تجزیه وتحلیل روانی معالجه کردن
talk out
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
scalded cream
سر شیری که بوسیله گرم کردن شیر بگیرند
seam
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
seams
درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
pyrogravure
نقشهای که بوسیله داغ کردن چوب روی ان می اندازند
lixiviate
تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
maieutics
فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
barff's precess
حفافت اهن در مقابل زنگ زدن بوسیله اکسیده کردن
guiden
پرچم یکان پرچم نماینده یکان
manual
عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
lifemanship
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
sifting
روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
to walk the chalk
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
message
مخابره
messages
مخابره
despatch
مخابره
message line
خط مخابره
transmissions
مخابره
traffick
مخابره
communication
مخابره
trafficked
مخابره
traffics
مخابره
traffic
مخابره
trafficking
مخابره
transmission
مخابره
telegraphed
مخابره تلگرافی
visual communication
مخابره بصری
telegraph
مخابره تلگرافی
data transmission
مخابره داده
data communication
مخابره داده ها
retransmission
مخابره مجدد
digital transmission
مخابره دیجیتال
telegraphing
مخابره تلگرافی
signal bridge
پل مخابره ناو
satellite communications
مخابره ماهوارهای
data transmission
مخابره داده ها
telegraphs
مخابره تلگرافی
duplex transmission
مخابره دو رشتهای
wirable
قابل مخابره
parallel transmission
مخابره موازی
synchronous transmission
مخابره همزمان
serial tranmission
مخابره نوبتی
transmittal
ارسال مخابره
polar transmission
مخابره قطبی
simplex transmission
مخابره ساده
end of transmission
انتهای مخابره
telegrams
مخابره تلگرافی
asynchronous transmission
مخابره ناهمگام
telegraphic message
مخابره تلگرافی
asynchronous transmission
مخابره غیرهمزمان
syncheronous communications
مخابره همزمان
telegram
مخابره تلگرافی
synchronous transmission
مخابره همگام
transmission error
خطای مخابره
analog transmission
مخابره قیاسی
transmissions
مخابره مخابرات
boat call
مخابره با قایق
duplex transmission
مخابره دورشتهای
transmittancy
ارسال مخابره
transmittance
ارسال مخابره
transmission
مخابره مخابرات
transmission security
تامین مخابره
transmission rate
سرعت مخابره
transmission rate
نرخ مخابره
neutral transmission
مخابره خنثی
radiotelegram
مخابره تلگراف بیسیم
transmitted data
دادههای مخابره شده
aerogram
مخابره با تلگراف بی سیم
half duplex transmission
مخابره دو نیم رشتهای
start stop transmission
مخابره قطع و وصلی
jam
مانع مخابره شدن
jammed
مانع مخابره شدن
end of transmission block
انتهای بلاک مخابره
helio
ایینه مخابره پیام
radiograms
مخابره پیام با بی سیم
etb
انتهای بلاک مخابره
multiplex
تسهیم مخابره ترکیبی
radiogram
مخابره پیام با بی سیم
jams
مانع مخابره شدن
toll calls
مخابره تلفنی خارج شهری
intercoms
دستگاه مخابره داخل ساختمان
toll call
مخابره تلفنی خارج شهری
blinker yardarm
چراغ مخابره دکل کشتی
alphabet code flag
پرده مخابره حروف یا اعداد
squawk box
دستگاه مخابره داخلی ناو
heliographic
مربوط به مخابره تلگراف افتابی
intercom
دستگاه مخابره داخل ساختمان
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
garrote
اسباب ادم خفه کنی راهزنی بوسیله خفه کردن مردم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com