Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (7 milliseconds)
English
Persian
milfoil
بومادران هزار برگ هزار برگ
Search result with all words
yarrow
بومادران هزار برگ
Other Matches
Loo sanpra
[منطقه ای در چین که در آن یک فرش کوچک در ابعاد یک متر در یک متر با رنگ های قرمز، زرد، سیاه و آبی به دست آمده است و عمری بین هزار و هفتصد پانزده تا دو هزار و دویست و نود سال دارد.]
per mil
در هزار
myriad
ده هزار
myriads
ده هزار
per mill
در هر هزار
thousand
هزار
thousands
هزار
million
هزار در هزار
millions
هزار در هزار
thousandth
یک هزار
thousandths
یک هزار
per mill
در هزار
ten thousand
ده هزار
one thousand
یک هزار
mil
هزار
milliped
هزار پا
multiped
هزار پا
labyrinthine fret
هزار تو
milleped
هزار پا
myriapoda
هزار پایان
chiliad
هزار ساله
chiliad
هزار عدد
several thousands
چندین هزار
bimillenary
دو هزار ساله
spline
هزار خار
millenniums
هزار سال
diplopodous
دارای هزار پا
myrialitre
ده هزار لیتر
myriametre
ده هزار متر
myriameter
ده هزار متر
myriagram
ده هزار گرم
milliard
هزار میلیون
kilocycle
هزار چرخه
millepore
هزار سوراخ
polypody
هزار پایی
millennium
هزار سال
millennia
هزار سال
kilos
معادل هزار
kilos
هزار گرم
kilo
در معنای یک هزار
kilo
معادل هزار
kilo
هزار گرم
kilometres
هزار متر
kilometre
هزار متر
kilometers
هزار متر
kilos
در معنای یک هزار
kilograms
هزار گرم
grander
هزار دلار
kilogrammes
هزار گرم
kilogram
هزار گرم
tonnes
هزار کیلوگرم
grand
هزار دلار
grandest
هزار دلار
tonne
هزار کیلوگرم
thousand and one
هزار ویک
thou
یک هزار دلار
millennial
جشن هزار ساله
two thousand tonner
کشتی دو هزار تنی
billionth
یک تقسیم بر هزار میلیون
To take ones leave .
هزار تومان کم آورده ام
billionths
یک تقسیم بر هزار میلیون
omasum
هزار لاخئذقث خق ذثق
millenium
دوره هزار ساله
kilobaud
هزار بیت در ثانیه
kilohertz
هزار سیکل در یک ثانیه
kips
هزار دستورالعمل درثانیه
kilos
هزار بیت داده
kilo
هزار بیت داده
gigabyte
یک هزار میلیون بابت
gigacycle
هزار میلیارد چرخه
hectare
ده هزار متر مربع
k
نشانه بیان یک هزار
Kbit
معادل هزار بایت
metric ton
تن متریک یا تن هزار کیلویی
g
در معنای یک هزار میلیون
hectares
ده هزار متر مربع
kilomegacycle
هزار میلیون چرخه
This is only one instance out of many .
این یک مورداز هزار تا است
kilos
فرکانس هزار سیکل در ثانیه
I am inundated with work.
هزار جور کارسرم ریخته
to die a thousand deaths
هزار مرگ و میر مردن
I have all kinds of problems.
هزار جور گرفتار ؟ دارم
it was valued at rials 000
پنج هزار ریال قیمت شد
millenial
وابسته به دوره هزار ساله
kilo
فرکانس هزار سیکل در ثانیه
puff paste
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
puff pastry
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
The losses run into hundreds of thousands.
خسارات بالغ به صدها هزار می شوند.
flaky pastry
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
gigaflop
یک هزار میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
it was valued at rials 000
پنج هزار ریال بهابران گذاردند
gigahertz
فرکانس یک هزار میلیون سیکل در ثانیه
millenarian
معتقد به سلطنت هزار ساله مسیح
kilovoltage
نیروی برق برحسب هزار ولت
millenarianism
اعتقاد به سلطنت هزار ساله مسیح
postmillenarian
معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
the hall seats one thousand
تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
postmillennialist
معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
Analogical architecture
[معماری بومی ایتالیا در سال هزار و نهصد و هفتاد]
premillennial
وابسته بظهور ثانوی عیسی قبل از هزار سال
angstrom
واحد اندازه گیری معادل با یک هزار میلیونیوم متر
kiloton weapon
جنگ افزار اتمی که قدرت انفجاران برابر هزار تن تی ان تی است
Jehovah's Witnesses
دستهای از مسیحیان که بحکومت خداوند و به بازگشت عیسی پس از هزار سال دیگراعتقاددارند
Kbyte
واحد اندازه گیری رسانه با فرفیت بالا معادل هزار بایت
kb
واحد اندازه گیری رسانه با فرفیت بالا با معنای هزار بایت
kilo
هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
kilos
هزار دستور برناه که هر ثانیه پردازش می شوند برای بررسی توان کامپیوتر
kilos
واحد اندازه گیری وسیله رسانه سازی با فرفیت بالا به معنای هزار بایت داده
kilo
واحد اندازه گیری وسیله رسانه سازی با فرفیت بالا به معنای هزار بایت داده
the early bird catches the worm
<proverb>
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
it is a thousand pities
جای هزار افسوس است مایه بسی تاسف است
terabyte
یک هزار گیگا بایت یا یک میلیون مگا بایت داده
capital ship
کشتی جنگی یی که فرفیت ان بیش از ده هزار تن و مسلح به توپهایی با کالیبر بیش از8 اینچ باشد
kabal
قبال
[نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.]
I dont have one toman let alone a thousand tomans .
هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
Moghat
مقات
[نوعی واحد اندازه گیری در مشهد که مبنای آن تعداد هزار و دویست گره در یک ردیف طولی و عرضی بوده و جهت پرداخت دستمزد بافنده بکار می رود.]
yarrow
بومادران
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com