Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
English
Persian
landsman
بومی هم میهن
Other Matches
citizen
بومی
autochthonous
بومی
indigenous
بومی
home born
بومی
sympatry
هم بومی
citizens
بومی
autochthon
بومی
aboriginals
بومی
aboriginal
بومی
endemic
بومی
Aborigine
بومی
domestic
بومی
indigene
بومی
natives
بومی
native
بومی
vernaculars
بومی
vernacular
بومی
domestic
رام بومی
vernaculars
زبان بومی
indigenousness
بومی بودن
indigenous industries
صنایع بومی
illyrian
بومی ایلیریا
home made
ساخت بومی
vernacular
زبان بومی
blackfellow
بومی استرالیا
autecology
تک شناسی بومی
nativism
بومی پرستی
native language
زبان بومی
naturalises
بومی شدن
naturalising
بومی شدن
naturalize
بومی شدن
naturalizes
بومی شدن
naturalizing
بومی شدن
Aborigine
گیاه بومی
plants indigenous to that soil
بومی ان خاک
to water
[horses, cattle, etc.]
آب دادن
[به جانوران بومی]
come from
<idiom>
بومی جایی بودن
Gaelic
زبان بومی اسکاتلندی
endemic wildlife
حیات وحش بومی
indigenously
بطور بومی یا ذاتی
sabra
اسرائیلی بومی فلسطین
secundine naturam
بومی وار خودبخود
vernacularism
کلمه یا اصطلاح بومی ومحلی
Coptic Church
کلیسای بومی مصر و اتیوپی
green mountain boy
مرد بومی یا ساکن ورمونت
romaic
زبان بومی یونان امروز
ancillary
مستخدم بومی مربوط به کلفت
mother land
میهن
homeland
میهن
f.countryman
هم میهن
homeland
میهن
patiot
هم میهن
native land
میهن
fenow country men
هم میهن
countrywoman
هم میهن
country man
هم میهن
compatriotic
هم میهن
fellow countryman
هم میهن
homelands
میهن
natire country
میهن
native country
میهن
home
میهن
compatriot
هم میهن
fatherland
میهن
compatriots
هم میهن
fatherlands
میهن
home
میهن
countrymen
هم میهن
countryman
هم میهن
motherlands
میهن
mother countries
میهن
mother country
میهن
motherland
میهن
homes
میهن
galicean
بومی یا زبان گالیس ولایتی از اسپانیا
aardwolf
کفتار بومی جنوب و مشرق افریقا
immigrating
میهن گزیدن
public-spirited
میهن پرست
one's native soil
میهن زمین
patriotic
میهن دوست
immigrate
میهن گزیدن
public spiritedness
میهن پرستی
patiot
میهن پرست
immigrated
میهن گزیدن
immigrates
میهن گزیدن
patriotically
میهن پرستانه
patrioism
میهن پرستی
patiot
میهن دوست
homes
میهن وطن
motherland
مادر میهن
civism
دلبستگی به میهن
homesick
در فراق میهن
partisan
میهن پرست
patriot
میهن پرست
partisans
میهن پرست
home
میهن وطن
motherlands
مادر میهن
home-made
ساخت میهن
homemade
ساخت میهن
incivism
بی علاقگی به میهن
patriotism
میهن پرستی
walkabouts
بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
walkabout
بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
Aborigines
سکنه اولیه یک کشور جانوران و گیاهان بومی
patriots
میهن پرست ها
[مرد]
spread eagle
میهن پرستی افراطی
to expatriate oneself
جلای میهن کردن
patriot
شخص میهن پرست
patriots
شخص میهن پرست
repatriations
برگشتن یا برگرداندن به میهن
parricides
خائن به میهن پدر کش
repatriation
برگشتن یا برگرداندن به میهن
parricide
خائن به میهن پدر کش
nostalgia
دلتنگی برای میهن
patricides
خائن به میهن پدرکش
jingo
میهن پرست متجاوز
chauvinist
میهن پرست متعصب
compatriot
هم وطن هم میهن هواخواه
compatriots
هم وطن هم میهن هواخواه
patricide
خائن به میهن پدرکش
patriotically
از روی میهن دوستی
patriots
میهن پرستان
[مرد]
Analogical architecture
[معماری بومی ایتالیا در سال هزار و نهصد و هفتاد]
arrdwolf
[حیوانی شبیه کفتار بومی جنوب و شرق آفریقا]
expatriate
ترک کردن میهن تبعیدی
hom ward bound
اماده رفتن به کشور میهن
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
silk manufactures of home
کالاهای ابریشمی ساخت میهن
expatriates
ترک کردن میهن تبعیدی
chauvinism
میهن پرستی افراطی شوونیسم
chauvinism
میهن پرستی از روی تعصب
Italian Villa style
[سبک التقاطی مورد استفاده در قرن نوزدهم بومی ایتالیا]
endemic
بومی بیماری همه گیربومی مخصوص اب و هوای یک شهر یا یک کشور
to bleed for one's country
برای میهن خود خون دادن
flag waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag-waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
maccabees
خانواده میهن پرستان مکابی یهود
parricidal
خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه
public spiritedly
ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
homecomings
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
public spirit
خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
homecoming
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
sickfor home
دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
chauvinism
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
jingo
کسی که به عنوان میهن پرستی از سیاست جنگجویانه و تجاوزکارانه دولت خودطرفداری میکند
to pine for home
دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
to pick up a language.
<idiom>
زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن.
[از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
feelings indigenous to man
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com