English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
catcher بوکسور ناشی کتک خور
Other Matches
white hope بوکسور سفیدپوست درمقابل بوکسور سیاه پوست
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
fighter بوکسور
pugilist بوکسور
pugs بوکسور
fighters بوکسور
pug بوکسور
boxer بوکسور
seconds مددکار بوکسور
gladiator بوکسور حرفهای
seconded مددکار بوکسور
second مددکار بوکسور
seconding مددکار بوکسور
club fighter بوکسور باشگاهی
prize-fighter بوکسور مشتزن
handlers مددکار بوکسور
handler مددکار بوکسور
palooka بوکسور بی استعداد
gladiators بوکسور حرفهای
southpaw بوکسور چپ دست
prizefighter بوکسور حرفهای
edward j. neil award جایزه بوکسور ممتاز سال
handle اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handles اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
break جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
breaks جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
muffed ناشی
muffing ناشی
muffs ناشی
skill less ناشی
skilless ناشی
mala filde ناشی
result ناشی
resulted ناشی
resultant ناشی
maladroit ناشی
therefrom ناشی از ان
resulting ناشی
Due to ناشی از
ill ناشی
even tual ناشی
dilettanti ناشی
dilettantes ناشی
dilettante ناشی
muff ناشی
emergent ناشی
due ناشی از
ills ناشی
on account of somebody [something] ناشی از
ill- ناشی
descended ناشی
amateurish ناشی
gauche ناشی کج
emanating ناشی شدن
novice ادم ناشی
novices ادم ناشی
awkward بی لطافت ناشی
hypostatic ناشی از ته نشینی
abnerval ناشی از عصب
sequent منتج ناشی
emanated ناشی شدن
emanate ناشی شدن
issue ناشی شدن
unfortunate ناشی ازبدبختی
issued ناشی شدن
toxic ناشی از زهراگینی
emanates ناشی شدن
awkwardness ناشی گری
issues ناشی شدن
rhapsodical ناشی از احساسات
negligent ناشی از بی مبالاتی
guttural ناشی از گلو
gremie بی تجربه و ناشی
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
awkward age سن خامکار [ناشی]
irritative ناشی از تحریک
jackleg ناشی نادرست
rise ناشی شدن از
rise ناشی شدن
rises ناشی شدن از
due to an accident ناشی از یک حادثه
gaucherie ناشی گری
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
rises ناشی شدن
unskil ناشی بی مهارت
unperfect ناشی نابلد
internal ناشی ازدرون
adipic ناشی ازچربی
premune ناشی از جلوگیری
privative ناشی از محرومیت
variorum ناشی ازچندمنبع
stingy ناشی از خست
tisy ناشی از مستی
profits a prendre حقوق ناشی از مزارعه
transmission خطای ناشی از اختلال در خط
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
associative facilitation سهولت ناشی از تداعی
associative inhibition بازداری ناشی از تداعی
inexpertly ازروی ناشی گری
impiteous ناشی از سخت دلی
ravening حریص ناشی از حرص
absorption losses تلفات ناشی از جذب
thoughtless لاقید ناشی از بی فکری
transmissions خطای ناشی از اختلال در خط
inexpertness ناشی گری بی تخصصی
ebb current جریان ناشی از افت اب
resulted ناشی شدن نتیجه
occupation disease امراض ناشی از کار
indiscriminate ناشی از عدم تبعیض
left handed واقع در سمت چپ ناشی
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
perjurious ناشی از پیمان شکنی
despiteous ناشی ازکینه یالج
pot valour دلپری ناشی از مستی
result ناشی شدن نتیجه
diastrophic ناشی ازتغییرات ارضی
intuitional ناشی از درک مستقیم
renunciative ناشی از انکار نفس
resulting ناشی شدن نتیجه
interoceptive ناشی از امعاء واحشاء
sentiment ضعف ناشی ازاحساسات
renunciatory ناشی از انکار نفس
flow ناشی شدن فلو
short sighted ناشی از کوته نظری
ingenious با هوش ناشی از زیرکی
wind wave خیز اب ناشی از باد
flowed ناشی شدن فلو
flows ناشی شدن فلو
proceeded ناشی شدن از عایدات
proceed ناشی شدن از عایدات
toxic psychosis روان پریشی ناشی از سم
well-intentioned ناشی از نیت خوب
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
use inheritance وراثت ناشی از کاربرد
vinculo matrimonii ناشی از علقه زوجیت
internal باطنی ناشی ازدرون
wind wave موج ناشی از باد
war risks خطرات ناشی از جنگ
shear stress تنش ناشی از برش
shear failure گسیختگی ناشی از برش
royalistic ناشی از شاه پرستی
arises رخ دادن ناشی شدن
arising رخ دادن ناشی شدن
come رخ دادن ناشی شدن
well-meaning ناشی از قصد خوب
comes رخ دادن ناشی شدن
kinetic energy نیروی ناشی ازحرکت
well meaning ناشی از قصد خوب
arise رخ دادن ناشی شدن
rube ادم دهاتی ناشی
shear crack ترک ناشی از برش
scorbutic ناشی از کمبود ویتامین C
lummox ادم ناشی وخام دست
idols of the market اوهام ناشی از سخن وامیزش
lewd ناشی از هرزگی شهوت پرست
machines خطای ناشی از خرابی قطعه
forced vibration ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
occupation authority اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
excess demand inflation تورم ناشی از مازاد تقاضا
covenant in low تعهد ناشی ازحکم قانون
paganish بیت پرست ناشی ار شرک
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
cost push inflation تورم ناشی از فشار هزینه
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
dispersion error اشتباه ناشی از پراکندگی تیر
hunger osteopathy بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
demand pull inflation تورم ناشی از فشار تقاضا
machined خطای ناشی از خرابی قطعه
deflationary gap لطمه ناشی از رکود اقتصادی
faute de mieux همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
wind load سربار ناشی از اثرات باد
well mcaning خوش نیت ناشی از قصدخوب
somatogenic ناشی از سلولهای جداری وبدنه
awesome حاکی از ترس ناشی از بیم
social increment افزایش ناشی از کار جمعی
social decrement کاهش ناشی از کار جمعی
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
titular ناشی از لقب رسمی افتخاری
rental income درامد ناشی از اجاره بها
bizarre غیر مانوس ناشی از هوس
laity مردم غیر روحانی ناشی
greenhorns مبتدی ادم خام یا ناشی
greenhorn مبتدی ادم خام یا ناشی
repetitive stress injury اسیب ناشی از فشار تکراری
rounding errors خطاهای ناشی از سرراست کردن
deriving ناشی شدن از منتج کردن
idols of the cave اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
maladroitness ناشی گری بیدست و پایی
supply push inflation تورم ناشی از فشار عرضه
scrupulous ناشی ازوسواس یا دقت زیاد
derives ناشی شدن از منتج کردن
derive ناشی شدن از منتج کردن
property income tax مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
technological unemployment بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
property income درامد ناشی از املاک ومستغلات
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
wage push inflation تورم ناشی از فشار مزد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com