Dictiornary-Farsi | بوی غذا تمام آپارتمان را فراگرفته بود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
The smell of food permeated through the flat .	بوی غذا تمام آپارتمان را فراگرفته بود


Other Matches

adnate	فراگرفته
the deck was a	عرشه کشتی را اب فراگرفته بود
condo	مخفف آپارتمان
condos	مخفف آپارتمان
walk-up	آپارتمان طبقهی اول
walk-ups	آپارتمان طبقهی اول
cluster-block	چندین طبقه آپارتمان
We've given notice that we're moving out of the apartment.	ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
Can I rent a flat?	آیا میتوانم یک آپارتمان اجاره کنم؟
We are hunting for a vacant flat.	دربدر دنبال آپارتمان خالی می گردیم
beta software	نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminates	تمام شدن تمام کردن
terminate	تمام شدن تمام کردن
terminated	تمام شدن تمام کردن
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.	ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster	سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lapped	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap	یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy	اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
full track	تمام شنی خودرو تمام شنی
panorama	تمام نما اینه تمام نما
panoramas	تمام نما اینه تمام نما
through	تمام
incomplete	نا تمام
full-length	تمام قد
whole length	تمام قد
rounded	پر تمام
thru	تمام
whole	تمام
thorough	تمام
entire	تمام
It's over.	تمام شد.
full face	تمام رخ
out and out	تمام
off	تمام
yame	تمام
it is all up	تمام شد
completing	تمام
fullest	تمام
lion's share	تمام
completed	تمام
completes	تمام
complete	تمام
full	تمام
out-and-out	تمام
full-face	تمام رخ
full length	تمام قد
all night	در تمام شب
to finish off	تمام کردن
full-time	تمام وقت
to fill out	تمام کردن
go	تمام شدن
full blown	تمام کامل
outed	در بیرون تمام
out-	در بیرون تمام
out	در بیرون تمام
thru	تمام شده
thoroughgoing	تمام وکمال
goes	تمام شدن
run out of	تمام کردن
through	تمام شده
full blown	تمام شکفته
fiddle away	تمام کردن
f. sixmiles	6میل تمام
f. and fell	تمام بودن
finisher	تمام کننده
sterling	تمام عیار
to see out	تمام کردن
fulfill	تمام کردن
get (something) over with <idiom>	تمام کردن
give out <idiom>	تمام شده
go through with <idiom>	تمام کردن
to run away with	تمام کردن
all day long <idiom>	تمام روز
full automatic	تمام اتوماتیک
to see through	تمام کردن
rounded	تمام شده
spring-clean	تمام وکمالتمیزکردن
processor	تمام کننده
lie-in	تمام شدن
lie in	تمام شدن
fulfils	تمام کردن
fulfills	تمام کردن
fulfilling	تمام کردن
fulfilled	تمام کردن
fulfil	تمام کردن
dyed-in-the-wool	تمام و کمال
dyed-in-the-wool	به تمام معنی
dyed-in-the-wool	تمام عیار
A whole week	یک هفته تمام
full-page	تمام صفحه
completive	تمام کننده
par excellence	به تمام معنی
consummative	تمام کننده
consumptible	تمام شدنی
cosecant	قطرفل تمام
pukka	تمام عیار
pucka	تمام عیار
yearlong	یکسال تمام
yean round	در تمام سال
wrap up	تمام شدن
unfinished	تمام نشده
round d.	دوجین تمام
main	بزرگ تمام
main	مهم تمام
end of mission	ماموریت تمام
over with	تمام شده
full	تمام تکمیل
rounds complete	تیر تمام شد
use up	تمام کردن
whole hog	تمام راه
depletable	تمام شدنی
integrating	تمام کردن
integrates	تمام کردن
integrate	تمام کردن
attains	تمام کردن
attaining	تمام کردن
attained	تمام کردن
attain	تمام کردن
payment in full	پرداخت تمام
by all means	با تمام وسائل
inchoate	نیمه تمام
thorough going	تمام وکمال
thoro	کامل تمام
body and soul <idiom>	با تمام وجود
the whole world	تمام دنیا
all-	: همه تمام
all	: همه تمام
the game is up	بازی تمام شد
forth	تمام کردن
finishing	تمام کاری
fully automatic machine	تمام اتومات
fully automatic	تمام اتوماتیک
full tracked	تمام شنی
full tracked	تمام زنجیر
full view	نمای تمام رخ
full wave	تمام موج
exhaustible	تمام شدنی
full word	تمام کلمه
due	تمام شده
thoro	تمام وکمال
fullmouthed	تمام دندان
fullword	تمام کلمه
finished	تمام شده
integral	کامل تمام
get through	تمام کردن
holosymmetric	تمام وجه
all out	باشدت تمام
all d.	در تمام روز
defunct	تمام شده
best of both worlds <idiom>	تمام مزایا
in full	تمام وکمال
in full fig	درلباس تمام
unfailing	تمام نشدنی
holohedron	تمام وجهی
holohedral	تمام وجه
give out	تمام شدن
the full of the moon	ماه تمام
all this	تمام اینها
mast high	تمام افراشته
hade	شیب تمام
all risks	تمام خطرات
to eat up	تمام کردن
he is fifty	تمام دارد
wholly	تمام وکمال
three whole years	سه سال تمام
fuller	کامل تر تمام تر
full mouthed	تمام دندان
full orbed	تمام روشن
fullest	تمام تکمیل
fullest	تمام قدرت
cosines	جیب تمام
cosine	جیب تمام
to draw to an end	تمام شدن
exhausted	تمام شده
full	تمام قدرت
full moon	ماه تمام
full pay	حقوق تمام
short measure full measure	پیمانه تمام
full-scale	تمام عیار
passes	تمام شدن
ammo zero	مهمات تمام
passed	تمام شدن
an a fact	تمام شده
pass	تمام شدن
full duplex	تمام دو رشتهای
full pay	مواجب تمام
full scale	تمام عیار
full subtractor	تمام کاهشگر
full adder	تمام افزایشگر
to blow over	تمام شدن
full time	تمام روز
full-blown	تمام کامل
full-blown	تمام شگفته
peter	تمام شدن
full screen	تمام صفحه
cost price	قیمت تمام شده
all out	با تمام قدرت و تلاش
full time weaver	بافنده تمام وقت