Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
Dont spoil the child .
بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
Other Matches
keep at it
ول نکنید
cease loading
پر نکنید
hold hard
عجله نکنید
neglected
دیدبانی نکنید
NO PARKING
پارک نکنید!
neglect
دیدبانی نکنید
neglecting
دیدبانی نکنید
Stop pushing!
عاجز نکنید !
neglects
دیدبانی نکنید
Dont count (bank)on me.
روی من حساب نکنید
if you don't watch it
اگر احتیاط نکنید
Do not include me
من را حساب نکن
[نکنید]
!
leave me out
من را حساب نکن
[نکنید]
!
Don't cut it too short.
زیاد کوتاه نکنید.
exclude me.
من را حساب نکن
[نکنید]
!
do not waste your breath
خودتان را بیخود خسته نکنید
don't wait the dinner for me
ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
Keep stI'll. Stay put . Dont move.
تکان نخورید (حرکت نکنید )
please dont forget it
خواهش دارم فراموش نکنید
Do not do any thing without due reflection .
بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
cease engagement
درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
you must w the signal
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
There is no hurry , there is plenty of time .
عجله نکنید وقت زیاد داریم
neglects
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglect
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglecting
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
skip it
در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف
neglected
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
Never spend money before you have earned it.
هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
neutralize track
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
walking on eggshells
<idiom>
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
treading on eggshells
<idiom>
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
fault
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted
تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dud
ترقه خراب هرچیز خراب
ruinous
خراب
out of condition
خراب
out of repair
خراب
ill conditioned
خراب
in a bad order
خراب
haywire
خراب
in bad repair
خراب
out of action
خراب
off the rails
خراب
in disrepair
خراب
wastry
خراب
wastery
خراب
tumbledown
خراب
alienated
خراب
undone
خراب
rotten
خراب
out of gear
خراب
broken
<adj.>
خراب
stickit
خراب
out of order
خراب
make havoc with
خراب کردن
bad sector
قطاع خراب
spoilable
خراب شدنی
out of kelter
خراب مختل
pull down
خراب کردن
rough sea
دریای خراب
overtumble
خراب کردن
go bad
خراب شدن
rot gut
معده خراب کن
to fall to decay
خراب شدن
corrupted file
فایل خراب
give way
خراب شدن
go wrong
خراب شدن
half seas over
مست خراب
foul weather
هوای خراب
heavy weather
هوای خراب
eversive
خراب کننده
dilapidate
خراب کردن
go down
خراب شدن
cumber
خراب شدن
devastative
خراب کننده
dead drunk
سست خراب
demonish
خراب کردن
indefectible
خراب نشدنی
it is not in good workingorder
خراب است
take down
خراب کردن
to fall apart
خراب شدن
to be kaput
خراب بودن
to be shot
خراب بودن
There is something wrong with the ...
... خراب است.
go to pot
<idiom>
خراب کردن
destroying
خراب کردن
nonworking
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
not in use
[American]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
out of blast
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
out of use
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
unoperative
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
out of service
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
inoperative
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
down
[out of action, not in use]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
disabled
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
go haywire
<idiom>
خراب شدن
zonked
مست و خراب
whacked
مست و خراب
to go wrong
خراب شدن
to go to the bad
خراب شدن
to go to smash
خراب شدن
to go out of gear
خراب شدن
to do for
خراب کردن
to cut up
خراب کردن
to bring to nought
خراب کردن
to break down
خراب کردن
there is a screw loose
خراب است
the road was impaired
جاده خراب شد
that city lies in ruins
ان شهر خراب
to lay in ruin
خراب کردن
to lie in ruin
خراب بودن
pissed
مست و خراب
blotto
مست و خراب
wrech
خراب شدن
wreakful
خراب کننده
unbuild
خراب کردن
to tumble down
خراب شدن
to take down
خراب کردن
to run down
خراب شدن
to play the deuce with
خراب کردن
to mull a mull of
خراب کردن
to make a hash of
خراب کردن
destroy
خراب کردن
undoes
خراب کردن
disfiguring
خراب کردن
disfigures
خراب کردن
disfigure
خراب کردن
wrack
خراب کردن
corrupting
خراب کردن
impairs
خراب کردن
impairing
خراب کردن
impaired
خراب کردن
impair
خراب کردن
undo
خراب کردن
cut up
خراب کردن
demolishing
خراب کردن
corrupt
خراب کردن
demolished
خراب کردن
corrupted
خراب کردن
demolish
خراب کردن
vitiating
خراب کردن
demolishes
خراب کردن
destroys
خراب کردن
vitiates
خراب کردن
vitiated
خراب کردن
vitiate
خراب کردن
marring
خراب کردن
demolitions
خراب کردن
demolition
خراب کردن
bungles
خراب کردن
corrupts
خراب کردن
bungling
خراب کردن
botch
خراب کردن
muddle
خراب کردن
botching
خراب کردن
botches
خراب کردن
bungled
خراب کردن
bungle
خراب کردن
muddled
خراب کردن
marred
خراب کردن
amortize
خراب کردن
ruinous
خراب کننده
disfigured
خراب کردن
withering
خراب کننده
muddling
خراب کردن
muddles
خراب کردن
mar
خراب کردن
botched
خراب کردن
The lamp is broken.
لامپ خراب است.
the line is out of order
سیم خراب است
to crock up
خراب کردن یاشدن
to bring to ruin
خانه خراب کردن
ills
خراب خطر ناک
rottenly
بطور پوسیده یا خراب
ill-
خراب خطر ناک
the road was impaired
جاده خراب بود
to do up
خانه خراب کردن
to go wrong
خراب شدن
[موقعیتی]
undermine
از زیر خراب کردن
undermined
از زیر خراب کردن
undermines
از زیر خراب کردن
to wreck
کاملا خراب کردن
To spoilt things . To mess thing up .
کارها را خراب کردن
The elevator ( lift ) is out of order .
آسانسور خراب است.
The car broke down .
اتو موبیل خراب شد
to run upon the rocks
خانه خراب شدن
to run to ruin
خانه خراب شدن
The building is in ruins .
ساختمان خراب است
to go to pot
خانه خراب شدن
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
to demolish a building
خراب کردن ساختمانی
over run
خراب کردن در هم نوردیدن
to cave in
خراب شدن
[ساختمان]
heavy sea
دریای خیلی خراب
it is rotten at the core
ازدرون خراب است
to collapse
خراب شدن
[ساختمان]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com