English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
actuation بکار اندازی
Search result with all words
compressor bleed air هوایی که از قسمت کمپرسورموتور توربینی برای جلوگیری از واماندگی و یابرای بکار اندازی بعضی متعلقات گرفته میشود
Other Matches
diving اب اندازی
exspuition تف اندازی
filling اب اندازی
arm wrestling مچ اندازی
wrist wrestling مچ اندازی
expectoration تف اندازی
fillings اب اندازی
basket dam بندسله اندازی
ecdysis پوست اندازی
extrajection برون اندازی
molt پوست اندازی
gunshots تیر اندازی
gunshot تیر اندازی
abortions بچه اندازی
abortion بچه اندازی
encroachment دست اندازی
encroachments دست اندازی
supersedure تعویق اندازی
triggered راه اندازی
triggers راه اندازی
launghing براه اندازی
lead work شیشه اندازی
lead work جام اندازی
leg pull دست اندازی
firing توپ اندازی
ejection بیرون اندازی
trap در تله اندازی
postponement تاخیر اندازی
postponements تاخیر اندازی
glaziery جام اندازی
boot راه اندازی
inbreak دست اندازی
moulting پوست اندازی
moulting شاخ اندازی
start up راه اندازی
starting راه اندازی
cannonry توپ اندازی
chrematistics علم پس اندازی
cannonade توپ اندازی
trigger راه اندازی
sortition قرعه اندازی
sortition پشک اندازی
trapping بدام اندازی
shading سایه اندازی
contortions ازشکل اندازی
triggering راه اندازی
contortion ازشکل اندازی
bootstrap خودراه اندازی
trapping در تله اندازی
snash دست اندازی
sputtering بیرون اندازی
gunfire تیر اندازی
dockage حق بار اندازی
skish مسابقه قلاب اندازی
starting procese فرایند راه اندازی
shadow ball تمرین گوی اندازی
releasing mechanism مکانیسم راه اندازی
boot خود راه اندازی
reboot راه اندازی مجدد
drainage خشک اندازی فاضلاب
gabion سله اندازی گابیون
starting time زمان راه اندازی
igniter switch کلید راه اندازی
self assertion خودرا جلو اندازی
cold boot راه اندازی سرد
cockfight جنگ اندازی خروس ها
encroach دست اندازی کردن
cockfights جنگ اندازی خروس ها
attemptable قابل دست اندازی
impinge دست اندازی کردن
encroached دست اندازی کردن
boot record رکورد راه اندازی
encroaches دست اندازی کردن
starting torque کشتاور راه اندازی
encroach دست اندازی کردن
tournament casting مسابقه قلاب اندازی
reset راه اندازی مجدد
resets راه اندازی مجدد
casting روش قلاب اندازی
start button تکمه راه اندازی
starting position وضعیت راه اندازی
starting motor موتور راه اندازی
starting lever اهرم راه اندازی
driver برنامه راه اندازی
operating handle دستگیره راه اندازی
starting current جریان راه اندازی
start up disk دیسک راه اندازی
drivers برنامه راه اندازی
starting power توانایی راه اندازی
to load off بار اندازی کردن
starting power قدرت راه اندازی
to set intrigues on foot پشت سر هم اندازی کردن
ectuating switch سوئیچ راه اندازی
to lay a wager دست اندازی کردن
upcast بالا اندازی تاه کش
soft start راه اندازی نرم
system reset راه اندازی مجدد سیستم
innate releasing mechanism مکانیسم راه اندازی فطری
glazing شیشه بری جام اندازی
cranking capacity of battery فرفیت راه اندازی باتری
device driver برنامه راه اندازی دستگاه
cold starting راه اندازی در حالت سرد
drayage هزینه بارگیری وبار اندازی
surf cast قلاب اندازی از ساحل در موج
starting winding سیم پیچی راه اندازی
offhand position حالت ایستاده در تیر اندازی
sagittary سهمی وابسته به تیر اندازی
master boot record رکورد راه اندازی اصلی
to bring a bout by intrigue بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
grid current starting point نقطه راه اندازی جریان شبکه
hardware reset باز راه اندازی سخت افزاری
pie alley مسیر اسان برای گوی اندازی
navy yard محوطه مخصوص لنگر اندازی ناوگان
centrifugal starting switch سوئیچ راه اندازی گریز ازمرکز
outfoxing در حقه بازی وپشت هم اندازی جلوتربودن از
instant start lamp لامپ با راه اندازی در حالت سرد
outfoxes در حقه بازی وپشت هم اندازی جلوتربودن از
outfoxed در حقه بازی وپشت هم اندازی جلوتربودن از
outfox در حقه بازی وپشت هم اندازی جلوتربودن از
skip ازقلم اندازی سفید گذاردن قسمتی ازنقاشی
servomechanism مکانیسم خودکار جهت راه اندازی ماشین ها
skipped ازقلم اندازی سفید گذاردن قسمتی ازنقاشی
skips ازقلم اندازی سفید گذاردن قسمتی ازنقاشی
surfcasting rod چوب ماهیگیری برای قلاب اندازی در موج
dartboard صفحه دایرهای هدف پیکان اندازی با 02 قسمت
offense توپ اندازی وتلاش برای انداختن میله
dartboards صفحه دایرهای هدف پیکان اندازی با 02 قسمت
to take a pot shot [pot shots] at somebody [something] به کسی [چیزی] مثل دیوانه ها تیر اندازی کردن
gun-loop [دهانه بیضی شکل در دیوار برای تیر اندازی]
poker work نقشه اندازی روی چوب بوسیله سوزندان ان با داغ اهن
pyrography نقشه اندازی روی چوب بوسیله سوزندان ان با داغ اهن
sysop فردی که تابلوی اعلانات الکترونیکی را راه اندازی میکند سیساپ
air man کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
practice plug وسیله کوچک پلاستیکی یالاستیکی شبیه طعمه ولی بدون قلاب برای تمرین یامسابقه نخ اندازی
resets سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
reset سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
warm boot فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
To put ones shoulder to the wheel. تن بکار دادن
utilizer بکار برنده
busy in دست بکار
turn to بکار پرداختن
bleaches بکار رود
apply بکار بردن
applies بکار بردن
busy at دست بکار
conspicuious consumption بکار برده شد
bleach بکار رود
bleached بکار رود
applying بکار بردن
actuator بکار اندازنده
exploit :بکار انداختن
activation بکار واداری
abuse بد بکار بردن
abused بد بکار بردن
abuses بد بکار بردن
abusing بد بکار بردن
practical بکار خور
commodious بکار خور
call forth بکار انداختن
exploiting :بکار انداختن
actuate بکار انداختن
actuate بکار انداختن
user بکار برنده
users بکار برنده
usable <adj.> بکار بردنی
put forth بکار بردن
useable بکار بردنی
wage income درامدمربوط بکار
exploits :بکار انداختن
practicals بکار خور
investiture with an office برگماری بکار
to put in motion بکار انداختن
appointed <adj.> <past-p.> بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> بکار رفته
inserted <adj.> <past-p.> بکار رفته
installed <adj.> <past-p.> بکار رفته
utilised بکار زدن
utilises بکار زدن
utilising بکار زدن
to put forth بکار بردن
to make use of بکار بردن
subornation اغواء بکار بد
handles بکار بردن
he is of no service to us بکار ما نمیخورد
to come into operation بکار افتادن
knowledgeable وارد بکار
get down to work بکار پرداختن
misemploy بد بکار بردن
applied <adj.> <past-p.> بکار رفته
utilize بکار زدن
utilizes بکار زدن
handle بکار بردن
useful <adj.> بکار بردنی
utilisable [British] <adj.> بکار بردنی
to tackle to بکار چسبیدن
utilizable <adj.> بکار بردنی
suitable <adj.> بکار بردنی
serves بکار رفتن
served بکار رفتن
applicable <adj.> بکار بردنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com