Dictiornary-Farsi | بکار برنده سخنان زننده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
sharp tongued	بکار برنده سخنان زننده


Other Matches

users	بکار برنده
utilizer	بکار برنده
user	بکار برنده
my words hurt his feelings	سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
he took my words in good part	سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
concussive	ضربت زننده صدمه زننده
and all that	و از اینگونه سخنان
teases	سخنان نیشدارگفتن
mumbo jumbo	سخنان نامفهوم
voice-overs	سخنان افزوده
teased	سخنان نیشدارگفتن
tease	سخنان نیشدارگفتن
he was provoked by my words	از سخنان من رنجید
soothingly	با سخنان نرم
teaze	سخنان نیشدارگفتن
your words offended her	از سخنان شمارنجید
w.wordsŠyelk=yolk	سخنان بی مغز
voice-over	سخنان افزوده
he was provoked by my words	سخنان من باو برخورد
get a rise out of someone <idiom>	سخنان نیش دارزدن
to pour out abusive words	سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
your words offended her	سخنان شما به احساسات اوبرخورد
to pour oil on troubled water	خشم کسیرا با سخنان نرم فرونشاندن
I take exception to the tone of your remarks.	من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
to weigh one's word	سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to strike a spark out of	جرقه یابرق دراوردن از واداربه گفتن سخنان یکرکردن
to over hear any one	سخنان کسی را بطور غیرمستقیم یا بدون میل اوشنیدن
echolalia	تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مرض میشود
to gloze over one's words	سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
winner	برنده
winnings	برنده
incisive	برنده
deferent	برنده
discoverers	پی برنده
discoverer	پی برنده
conductive	برنده
winning	برنده
vehicle	برنده
mutilator	برنده
scissile	برنده
trenchant	برنده
cutting	برنده
cutters	برنده
incisor tooth	برنده
cutter	برنده
foretooth	برنده
winners	برنده
heuristic	پی برنده
vehicles	برنده
high proof	برنده
portative	برنده
incisory	برنده
repellents	زننده
percutient	زننده
garish	زننده
scabrous	زننده
biting	زننده
mordant	زننده
unlovely	زننده
shuffler	زننده
acrid	زننده
staring	زننده
repellent	زننده
knockers	زننده
nauseam	زننده
pungent	زننده
squalid	زننده
acrimonious	زننده
pinching	زننده
stinking	زننده
poignant	زننده
prickling	زننده
knocker	زننده
starring	زننده
nippy	زننده
nastiest	زننده
repercussive	پس زننده
applauder	کف زننده
repeller	زننده
tarts	زننده
viler	زننده
forbidding	زننده
bitten	زننده
vilest	زننده
loathsome	زننده
beater	زننده
water repellent	پس زننده اب
tart	زننده
pit a pat	زننده
vile	زننده
nastier	زننده
nasties	زننده
wetter	نم زننده
striking	زننده
strikingly	زننده
loathful	زننده
clappers	کف زننده
clapper	کف زننده
nasty	زننده
striker	زننده
strikers	زننده
hideous	زننده
odoriferous	زننده
medallist	برنده مدال
medalist	برنده مدال
edge tool	الت برنده
highest bidder	برنده مزایده
gestatorial	برنده پاپ
matrolinous	بارث برنده
prizer	برنده جایزه
winners	برنده بازی
medallists	برنده مدال
booster	بالا برنده
boosters	بالا برنده
shoo-in <idiom>	برنده مطلق
perseus	برنده سر دیو
gonfalonier	برنده پرچم
decisions	برنده با امتیاز
uplifter	بالا برنده
decision	برنده با امتیاز
contenders	برنده احتمالی
contender	برنده احتمالی
annihilator	از بین برنده
outpoint	برنده با امتیاز
achiever	از پیش برنده
edged tool	الت برنده
persi	برنده سر دیو
winner	برنده بازی
cutting head	نوک برنده
dark horses	برنده غیرمترقبه
lacerative	برنده یا درنده
promoters	پیش برنده
promoter	پیش برنده
victors	برنده مسابقه
victor	برنده مسابقه
winner of a match	برنده مسابقه
winning move	حرکت برنده
uptake	بالا برنده
resolutive	تحلیل برنده
deferent	بیرون برنده
winning position	پوزیسیون برنده
dark horse	برنده غیرمترقبه
propulsive	جلو برنده
prizewinner	برنده جایزه
raiders	یورش برنده
dissolvent	حل کننده برنده
wearing	تحلیل برنده
medalists	برنده مدال
impeller	پیش برنده
impellor	پیش برنده
propelling	پیش برنده
promotor	پیش برنده
incisively	بطور برنده
heiresses	ارث برنده زن
raider	یورش برنده
heiress	ارث برنده زن
liquidator	برچیننده از بین برنده
liquidators	برچیننده از بین برنده
carry the day <idiom>	برنده یا موفق شدن
bearing capacity	قدرت برنده باربرد
emasculatory	برنده نیروی مردی
winterer	بسر برنده زمستان
emulous	رشک برنده طالب
won ending	اخر بازی برنده
painstaking	ساعی رنج برنده
backsword	شمشیر یک لبهء برنده
file cutter	قسمت برنده سوهان
painstakingly	ساعی رنج برنده
cutler	فروشنده الات برنده
emasculative	برنده نیروی مردی
benefic	فایده برنده نیکوکار
jackpot	برنده تمام پولها
benefitical	منتفع فایده برنده
jackpots	برنده تمام پولها
chung seung	برنده هوگوابی تکواندو
raise the hand	بالابردن دست برنده
decisions	برنده کشتی با امتیاز
decision	برنده کشتی با امتیاز
nonwinner	هرگز برنده نشده
walk all over someone <idiom>	براحتی برنده شدن
Nobel laureate	برنده جایزه نوبل
myrmecophilous	بهره برنده ازمورچه
Nobel Prize winner	برنده جایزه نوبل
limivorous	فرو برنده گل ولای
puddler	بهم زننده
bubblier	جوش زننده
lasher n	سد شلاق زننده
cornerman	زننده کرنر
coruscant	برق زننده
bubbliest	جوش زننده
caller	صدا زننده
bubbly	جوش زننده
callers	صدا زننده
knotter	گره زننده
scarifier	تیغ زننده
scintillating	جرقه زننده
tacker	میخ زننده
tacker	کوک زننده
glares	روشنایی زننده
ad nauseam	بسیار زننده